💠خوش آمد گویی به زبان شناسان
✍️جان سرل
تا همین اواخر تعیین مرز ، هر چند مبهم ، بین زبان شناسی و فلسفه زبان امکان پذیر به نظر می رسید: زبان شناسی با واقعیت های تجربی زبان های طبیعی انسان سروکار دارد. فلسفه زبان با حقایقی مفهومی سروکار دارد که زیربنای هر زبان یا سیستم ارتباطی احتمالی است. با توجه به این تمایز ، به نظر می رسید که مطالعه افعال گفتاری کاملاً در فلسفه زبان است و تا چند سال گذشته بیشتر تحقیقات درباره اعمال گفتاری توسط فیلسوفان انجام می شده است و نه توسط زبان شناسان ، همه اینها تغییر کرده است. در دوره کنونی، زبان شناسان به سادگی به قلمرو وسیعی نقل مکان کرده اند که قبلاً فقط فیلسوفان در آن کار می کردند و نوشته های فلاسفه ای مانند آستین ، گریس و دیگران اکنون به ابزار کار زبان شناس معاصر تبدیل شده است.
💢فیلسوف زبان فقط می تواند از این پیشرفت استقبال کند و به آنها خوش آمد بگوید ، چرا که زبان شناس واقعیات زبانهای طبیعی انسان را همراه با تکنیک های تجزیه و تحلیل نحوی که حداقل در گذشته ، در نوشته های کاملاً فلسفی در مورد زبان وجود نداشته است، تحقق می بخشد. همکاری بین زبان شناسان و فیلسوفان به ویژه در مطالعه سوالات ذیل دارای اهمیت است: ساختار و عملکرد چگونه با هم تعامل دارند؟ چه ارتباطی بین افعال گفتاری و اشکال نحوی آنها در زبان طبیعی وجود دارد؟
EXPRESSION AND MEANING, p 162
———————————-
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
نظر یکی از مخاطبان محترم کانال
______________________
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
نظر یکی از مخاطبان محترم کانال
______________________
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
در جواب به پیام 👆 :
📝 محمد علی ملک
اینکه برخی مباحث وضع و الفاظ علم اصول فقه با علوم و مباحث زبانی نوین از جمله زبان شناسی و افعال گفتاری مشترک است که لاریب فیه است.(می توانید به کتاب درآمدی بر فلسفه اصول استاد حسن معلمی و آدرس اینترنتی 👇 رجوع کنید :
http://ijtihadnet.ir/%d9%85%d8%b9%d9%86%d8%a7%d8%8c-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d9%88-%d8%a7%d9%81%d8%b9%d8%a7%d9%84-%da%af%d9%81%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d9%84%d8%b3%d9%81%d9%87-%d8%b2%d8%a8/ )
اما اینکه میان عرف محاورات زمان پیامبر (ص) و قراردادهای اجتماعی ، تضاد می بینید ، باید عرض کنم آن زمان عرب جاهلی بود که پذیرش قدرت مرکزی بر اساس قوانین اجتماعی مدنی ، غیر قابل پذیرش بود. (به نقل تاریخی زیر توجه کنید ، خصوصا به قسمت علامت گذاری شده👈)
عُثْمَانُ بْنُ الْحُوَيْرِثِ فَإِنّهُ ذَهَبَ إلَى الشّامِ، وَلَهُ فِيهَا مَعَ قَيْصَرٍ خَبَرٌ، وَلَمْ يَذْكُرْ ذَلِكَ الْخَبَرَ، وَذَكَرَ الْبَرْقِيّ عَنْ ابْنِ إسْحَاقَ أَنّ عُثْمَانَ بْنَ الْحُوَيْرِثِ قَدِمَ عَلَى قَيْصَرٍ، فَقَالَ لَهُ: إنّي أَجْعَلُ لَك خرجا على قريش إن جاؤا الشّامَ لِتِجَارَتِهِمْ، وَإِلّا مَنَعْتهمْ، فَأَرَادَ قَيْصَرٌ أَنْ يفعل ... فذكر أن قيصر كَانَ قَدْ تَوّجَ عُثْمَانَ، وَوَلّاهُ أَمْرَ مَكّةَ، فَلَمّا جَاءَهُمْ بِذَلِكَ أَنِفُوا مِنْ أَنْ يَدِينُوا لِمَلِكِ، وَصَاحَ الْأَسْوَدُ بْنُ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزّى: 👈 أَلَا إنّ مَكّةَ حَيّ لَقَاحٌ لَا تَدِينُ لِمَلِكِ [1] ، فَلَمْ يَتِمّ لَهُ مُرَادُهُ ...
[1] أى لا تخضع للملوك
[نام کتاب : الروض الانف - ت الوكيل ؛ نویسنده : السهيلي ؛ جلد : 2 ؛ صفحه : 359و360]
اما تحولات ناشی از شرایع دین اسلام و ایحاد قرار دادهای اجتماعی توسط رسول الله با اقوام مختلف (که در برخی آیات قرآن نیز بازتاب داشته است) بدون شک محاورات عرفی و قواعد زبانی قوم عرب را زیر و رو کرده است. (شواهد این مدعا را در بازخوردهای رنگارنگ مخالفین پیامبر(ص) با احکام دینی و قوانین حکومتی ایشان از مشرکین مکه تا منافقین مدینه می توان پیدا کرد)
پس باید توجه کرد عرف محاوراتی که از زمان بعثت پیامبر (ص) تدریجا شکل گرفت ، کاملا با عرف محاوراتی عرب جاهلی و قواعد زبانی آن متفاوت است.
به خاطر همین مطلب نیز آیت الله سیستانی در کتاب الاصول ، می نویسد :
الحاجة للمصطلحات الفلسفية(فی علم الاصول) وبيان ذلك في مقدمتين :
أ ـ إن اللغة العربية لم تكن لغة قانونية فهي رغم كثرة مفرداتها وتعدد أساليب التعبير والتجوز فيها الا أنها لا تضم بين طياتها مفردات قانونية دقيقة ، وذلك بسبب عدم معاصرتها لكيان حضاري مهم في عهد الجاهلية ، ومن هنا حينما أراد الشرع المقدس إيصال الأفكار القانونية كالوجوب والحرمة والاستحباب والكراهة والطهارة والنجاسة والحقوق كحق الرهانة والغرامة والجناية لأذهان المسلمين استخدم اللغة المولوية ، وهي لغة الأمر والنهي والوعد والوعيد ، إذ لا يمكن طرح هذه المفاهيم بحدودها الدقيقة لعدم وجود مفردات قانونية في اللغة العربية تعبر عنها تعبيراً واضحاً ، وقد تعرضنا لهذا البحث في مبحث علل اختلاف الحديث ودور اللغة في ذلك الاختلاف ، وذكرنا أن القرآن والحديث قد يعبر عن القانون التكليفي والقانون الوضعي بصيغة واحدة مثلاً يقول القرآن : ( وَعَاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ ) و هو حكم مولوي ، ويقول : ( فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ ) وهو حكم وضعي ، أي شرطية العدة في الطلاق ، فهذا الاشتراك في الصيغة سبب من أسباب اختلاف الحديث ومنشأه فقر اللغة العربية من المصطلحات القانونية.
ب ـ إن الأصوليين عندما بحثوا حول قواعد الاستنباط وأرادوا وضع المصطلحات فيها وجدوا أن اللغة العربية فقيرة من المفردات الصريحة الوافية بتحديد المعنى الأصولي القانوني تحديداً دقيقاً ، فاستخدموا المصطلحات الفلسفية المترجمة إلى اللغة العربية للتعبير عن ذلك ، فمثلاً يعبرون عن الارتباط بين الحكم التكليفي وموضوعه بالشرط فيقولون الزوال شرط لوجوب الصلاة ، ويعبرون عن الارتباط بين الحكم الوضعي وموضوعه بالسبب فيقولون الغسل سبب للطهارة ، مع أنه لا توجد سببيبة وعلية واقعية بين الحكم وموضوعه بل الموجود هو الارتباط الجعلي لا الواقعي ، وهذا عامل يؤثر في فهم الفكر الأصولي واستيعابه لبقاء رواسب الفكر الفلسفي في نفس هذه المصطلحات مما يؤدي لاختلاط الافكار كما سيأتي البرهنة عليه.
[نام کتاب : الرافد في علم الأصول ؛ نویسنده : محاضرات السید علی السیستانی،السيد منير السيد عدنان القطيفي ؛ جلد : 1 ؛ صفحه : 59و60]
-اگر دانشمندان اصولی از حقیقت وضع بحث نکرده اند ، پس نظرات مختلف ایشان دقیقا با عنوان "حقیقت وضع" چه معنایی دارد؟
✍️محمد علی ملک
-اگر ادیبان ، لغت را از جهت "ساخت لغات جدید و توسعه زبان" تحلیل نکرده اند ، پس امثال مباحث زیر در کتب ادبی چه می کند؟ 👇👇👇
(آراء مختلف در مورد توسعه زبان عربی)
(1)وَلَا إِلْحَاق إِلَّا بِسَمَاع من الْعَرَب إِلَّا أَن يكون على جِهَة التدرب والامتحان كالأمثلة الَّتِي يتَكَلَّم بهَا النحويون متضمنة لحروف الْإِلْحَاق على طَريقَة أبنية الْعَرَب يقصدون بذلك تمرين المشتغل بِهَذَا الْفَنّ وإجادة فكره وَنَظره وَهَذَا الحكم جَار فِي كل مَا أردْت أَن تبني من كلمة نَظِير كلمة أُخْرَى وَإِن لم يكن إِلْحَاق فَإِن ذَلِك لَا يجوز إِلَّا أَن يكون على وَجه التدرب والامتحان هَذَا أصح الْمذَاهب فِي الْمَسْأَلَتَيْنِ لِأَنَّهُ إِحْدَاث لفظ لم تَتَكَلَّم بِهِ الْعَرَب
(2) وَالثَّانِي يجوز مُطلقًا لِأَن الْعَرَب قد أدخلت فِي كَلَامهَا الْأَلْفَاظ الأعجمية كثيرا سَوَاء كَانَت على بِنَاء كَلَامهَا أم لم تكن فَكَذَلِك يجوز إِدْخَال هَذِه الْأَلْفَاظ المصنوعة هُنَا فِي كَلَامهم وَإِن لم تكن مِنْهُ قِيَاسا على الأعجمية وَعَلِيهِ الْفَارِسِي قَالَ لَو شَاءَ شَاعِر أَو متسع أَن يَبْنِي بإلحاق اللَّام اسْما أَو فعلا أَو صفة لجَاز ذَلِك لَهُ وَكَانَ من كَلَام الْعَرَب وَذَلِكَ قَوْلك حزجج أحسن من دخلل وضريب زيد ومررت بِرَجُل كريم وضريب قَالَ ابْن جني فَقلت لَهُ أترتجل اللُّغَة ارتجالا قَالَ لَيْسَ هَذَا ارتجالا لكنه مقيس على كَلَامهم أَلا ترى أَنَّك تَقول طَابَ الخشكنان فتجعله من كَلَام الْعَرَب وَإِن لم تكن الْعَرَب قد تَكَلَّمت بِهِ فرفعك إِيَّاه ونصبك صَار مَنْسُوبا إِلَى كَلَامهم انْتهى ورد بِأَن اللَّفْظ الأعجمي لَا يصير بِإِدْخَال الْعَرَب لَهُ فِي كَلَامهَا عَرَبيا بل تكون قد تَكَلَّمت بِهِ بلغَة غَيرهَا وَإِذا تكلمنا نَحن بِهَذِهِ الْأَلْفَاظ المصنوعة كناقد تكلمنا بِمَا لَا يرجع إِلَى لُغَة من اللُّغَات
(3)وَالْمذهب الثَّالِث التَّفْصِيل بَين مَا تكون الْعَرَب قد فعت مثله فِي كَلَامهَا كثيرا واطرد فَيجوز لنا إِحْدَاث نَظِيره وَإِلَّا فَلَا فَإِذا قيل ابْن من الضَّرْب مثل جَعْفَر قُلْنَا ضربب فَهَذَا مُلْحق بِكَلَام الْعَرَب لِأَن الرباعي قد ألحق بِهِ كثيرا من الثلاثي بالتضعيف نَحْو مهدد وقردد وَبِغير التَّضْعِيف نَحْو شأمل ورعشن وَلَا فرق بَين قِيَاس اللَّفْظ على اللَّفْظ وَالْحكم على الحكم عِنْد صَاحب هَذَا الْمَذْهَب وَالَّذين قَالُوا بِالْقِيَاسِ فِي مثل هَذِه الْأَشْيَاء اخْتلفُوا فِي المعتل وَالصَّحِيح أَنَّهُمَا بَاب وَاحِد فَمَا سمع فِي أَحدهمَا فَلَيْسَ عَلَيْهِ الآخر أَو هما بَابَانِ متباينان يجْرِي فِي أَحدهمَا مَا لَا يجرى فِي الآخر فَذهب سِيبَوَيْهٍ وَجَمَاعَة إِلَى أَنَّهُمَا بَاب وَاحِد وَذهب الْجرْمِي والمبرد إِلَى أَنَّهُمَا بَابَان.
[نام کتاب : همع الهوامع في شرح جمع الجوامع ، نویسنده : السيوطي، جلال الدين ؛ جلد : 3 ، صفحه : 460 و 461]
#مباحثه_مجازی
در پاسخ یکی از دوستان در مورد نظریه اعتباریان و واقعیات اجتماعی سرل، کتاب خانم اولیایی☝️ رو معرفی کردم، ایشان در ادامه سؤالات ذیل را مطرح کردند:
————————————————————————————-
❗️ممنونم
کتاب را خوانده ام ولی خوب مطلب جانیفتاد.
منظور از حیث التفاتی را متوجه نشدم.
تفاوت عینیت و ذهنیت وجودشناختی و معرفت شناختی را هم متوجه نشدم. چون گفت اعتباریات به لحاظ وجودشناختی ذهنی اند و به لحاظ معرفتشناختی عینی! (همان عروض در ذهن و اتصاف در خارج خودمونه؟)
——————————————————————————————
✍️ پاسخ بنده
1️⃣نکته اول: حیث التفاتی ترجمه کلمه Intentionality، همانطور که مستحضرید،معنای intention قصد هست، هر نوع قصدی حیث التفاتی نیست حیث التفاتی خاصیتی است که در آن ذهن فاعل شناسا به بیرون معطوف می شود؛
2️⃣نکته دوم: معنا امری قصدی است در علم اصول به این اشاره شده است ( معنا یعنی رسیدن به قصد و مراد جدی متکلم)؛ فیلسوفان تحلیلی قصدی را معتبر می دانند که حالت روی آورندگی و تعمیمی داشته باشد، این را در حوزه شناخت و قواعد می دانند، قصدی که در زمینه بروز کرده باشد و گرنه در حیطه زبان خصوصی قرار می گیرد و قابل شناخت نیست،
3️⃣نکته سوم: قصد در فضای علوم اسلامی معمولا در حیطه علم تحلیل شده است، در حالی که حیث التفاتی اعم از علم و احساسات و میل و باور و هر گونه اراده ای که معطوف به بیرون از خود چیزی صادر می کند؛
4️⃣نکته چهارم: محل تصادم حیث التفاتی با فلسفه نظری به خصوص با بحث علم حضوری و وجدانیاتی است که بروز نیافته اند و گرنه با زبان اعتباری همخوان است، زبان اعتباری یعنی زبان قاعده مند
5️⃣نکته پنجم: این بحث با مبحث " اراده" در فلسفه اسلامی و مباحث علم اصول به شدت گره می خورد، حیث التفاتی از زیرساخت های تحلیل فعل و اراده است
—————————————————————
در مورد نکته دوم شاید توجیه زیر مناسب باشد:
اعتباریات به لحاظ هستی شناسی و مرتبه ای وجودی در عوالم، موطنشان عالم ذهن است یعنی واقعیت خارجی به معنای وجود یا از عوارض وجود بودن را ندارد ـ البته بر طبق دیدگاه فلسفه اسلامی ـ یا به عبارت فیلسوفان تحلیلی، جنس این واقعیت، واقعیت طبیعی نیست واقعیت نهادی است؛ واقعیت نهادی بین الاذهانی است.
در معرفت شناسی واقع گرایی به این سؤال پاسخ می دهد: آیا امکان شناخت واقع وجود دارد؟
پاسخ شما اگر " بله" باشد واقع گرا هستید، یعنی اوهام و مبهمات نیستند واقعیت دارند اما جنس واقعیت شان نهادی است وابسته به اعتبار عقلا
در مقابل کسانی که در این قسمت نیز ذهنی هستند و به واقعیت اجتماعی و نهادی نیز اعتقادی ندارد و ساخته و پرداخته ذهن می دانند
ماحصل چنین تفکیکی یک پیامد خیلی خوب دارد؛ در معرفت های اعتباری نیز می توان برای تعین معنا ملاکاتی یافت و معنا نسبی نمی شود، امکان رسیدن به معنا وجود دارد، کسی که این حرف را بزند واقع گرا معرفت شناختی است
—————————————————————————————-
نظر شما در رابطه با قصد و حیث التفاتی و نکات تفکیکی بین معرفت شناسی در اعتباریات چیست؟
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
جهت توضیحات بیشتر در زمینه حیث التفاتی و مناسبات آن با فلسفه اسلامی به لینک زیر مراجعه کنید:
💠نشست علمی تبیین و بررسی حیث التفاتی و تأثیر آن در نگرش به نفس
حجج اسلام و المسلمین دکتر عبداللهی و دکتر قائمی نیا
30 دی ماه 1395 - مجمع عالی حکمت اسلامی
http://hekmateislami.com/?p=5372
————————————
نظر شما در رابطه با قصد و حیث التفاتی و نکات تفکیکی بین معرفت شناسی در اعتباریات چیست؟
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd