eitaa logo
مشاوره کیمیا
737 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
325 ویدیو
1 فایل
قراره با کیمیا والدگری آگاه رو تمرین کنیم. 👨‍👩‍👦 اگر تو این مسیر به کمک احتیاج داشتی، اینجا برای شما والدین مشاوره داریم‼️⬇️ ارتباط با ادمین کانال: @f_sh_1995 بات مشاوره کیمیا: https://ble.ir/Kimia_bot
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿دور هم خوانی کتاب هفته ی چهل و چند 🌿 روایت ششم: از چشم های پشت پیکسل ها دلم می ریزد بخش اول پیجی که توییت های این و آن را جمع می کند، نوشته "با تشکر از اينترنت؛ من می تونم توی چند دقیقه همون قدر زن لخت ببینم که بابابزرگم توی کل عمرش می تونست." گوشی را برمی گردانم، از تصور هر چیزی که می تواند پشت این پیکسل های ریز باشد، دلم هری می ریزد. می دانم گوشی قفل است و با اثر انگشت خودم آن لاک می شود ولی تا کی این قفل قرار است از دخترهایم مواظبت کند؟ روی مبل هال رضا نشسته و خودش و دخترها چنان سرها را برده اند جلو که تبلت دیده نمی شود. نمی توانم تشخیص دهم کدام شان دارد بازی می کند. به من کاری ندارند. می دانند از بازی خوشم نمی آید. حتی دیدن شان در حال بازی هم ناراحتم می کند. تر جیح می دادم به جای نشستن در خانه و بازی با تبلت ، دوچرخه هایشان را بر می داشتند و می رفتند پایین یا رضا برایشان کتاب می خواند. اصلا هر کاری می کردند جز بازی با تبلت. حس می کنم پشت این صفحه ی لمسی شفاف و صاف آدم های مخوف و تیره ای قایم شده اند. از جایم می پرم و می گویم "رضا، اول صبحی چرا تبلت دادی دست بچه؟ بسه دیگه. نرگس مشقات و نوشتی؟ پاشو ببینم..." در نگاه سه تایی شان می بینم که می گویند "چه ات شد یهو؟" اصلا یکهو نبود. خیلی حساب شده بود. کي جز من حواسش هست اصلاً؟ نرگس را هل می دهم سمت اتاق. رضا بلند می شود و تبلت می ماند روی مبل برای مریم. خودم را می اندازم وسط توئیت ها و کانال ها و پیچ ها که مثلاً وقت بگذرد. "باز همه رو آلبالو کاشتی؟" سراسیمه می روم بیرون ببینم چرا دارد داد می زند. مریم است و سر به زیر ایستاده جلوی تبلتی که توی دست بابایش است.هیچ کدام سرشان را بالا نمی آورند من را ببینند."آخه این همه آلبالو واسه چی کاشتی؟ الان گوسفندا علوفه ندارن بخورن، گندم هم نداریم نون درست کنیم، بعد تو همه ی زمین ها رو آلبالو کاشتی ." تازه می فهمم قضیه چیست. مانده ام بخندم یا عصبانی باشم. دارند سر بازی تبلت دعوا می کنند. چه اهمیتی دارد گوسفند های مجازی علوفه ی مجازی ندارند بخورند و گندم مجازی نداریم برای نان مجازی؟رضای واقعی این قدر عصبانی باشد و مریم واقعی این قدر ناراحت، به خاطر گوسفند های مجازی؟ لعنت به این بازی، به تبلت، به پیکسل های کوفتی و آدم هایی که پشتش دارند به ما می‌خندند. ادامه دارد... @rahche
تا حالا چیزی از هوم اسکول شنیدین؟ 🤔 بچه هایی که تو خونه با روش های متفاوت درس میخونن و فقط میرن امتحانات رو به صورت رسمی میدن. 📝 اتفاقا تو کتاب هفته چهل و چند یه روایت با همین موضوع بود. روایت «نامدرسه» به قلم خانم «سوده شبیری» داستان مادریه که دغدغه حال خوب فرزندش رو داره. با گریه ها و بی قراری فرزندش هنگام رفتن به مدرسه، ایشون و همسرش تصمیم می گیرن، دخترشون رو به مدرسه نفرستن و در عوض آموزش در خونه رو براش شروع کنن. تلاششون رو میکردن تا شوق یادگیری رو در وجود دخترشون حفظ کنند و از لحظات معمولی اما واقعی زندگی برای آموزش استفاده میکردن. روایت جالبیه حتما بخونید. 👌🏻 خلاصه ش اینکه خیلیا هستن که خود مدرسه رفتن رو حذف میکنن و از راه های دیگه ای به بچه ها آموزش میدن. 😌 پس به نظر میاد چالش های مدرسه رفتن بچه ها رو هم بشه حل و فصل کرد. 😉 راستی تکه های جالب این روایت از کتاب هفته چهل و چند رو براتون میزارم وضعیت. 📚 نظر شما چیه؟ آموزش بچه هارو خودمون بگیریم دستمون بهتر نیست؟ @f_sh_1995 @rahche