بسم رب الشهدا و الصدیقین
چه مبارک است امروز:
آغاز ماه ذی الحجه، سالگرد ازدواج بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علی علیه السلام، روز عفاف و حجاب، روز میلاد شهید دهه هفتادی....
اصلا این دهه هفتادی بودنش یک دریچه ی امیده... یعنی: راه شهادت هنوز بازه حتی اگر دهه هفتادی باشی...
حجت خدا ثابت کردی که در سن کم در همین دنیای رنگی، می شود به انقطاع رسید و خدا خریدارت باشد... و خدا چقدر خوب خریدارت بود...
دعایمان کن که نزد بی بی جان روسفید باشیم... برای همسرت، فرزندت...
دعا کن شرمنده یشان نشویم...
تویی که«کمی بیشتر از عشق او را می فهمی» و او که عاشقی را به نهایت رساند و گفت:«هر جا که تو آرام باشی، آرام است»
خانواده ات را به حضرت زینب سپردی اما به جای ما هم دعایشان کن چرا که ما قدر خون ریخته شده ی شما را آنطور که باید ندانستیم... و دلتنگی های آن ها را درک نکردیم....
الهی به آبروی شهدا در این روز مبارک همسفر راه سعادت و شهادت و اولاد صالح که خرج امام حسین شوند به همه ببخش🌹
عروس زهرایی در کنار دلبندتان علی آقا زیر سایه ی امام زمان بعد از عمری پر خیر و برکت عاقبت بخیر و شهید شوید.🌹
#شهید_محسن_حججی #شهید_حججی #محسن_حججی #تولد_شهید_حججی #شهید_بی_سر #شهید_مدافع_حرم #همسر_شهید #فرزند_شهید #شهید #شهادت #سر_مشق #کتاب_سر_مشق #سر_بلند #کتاب_سر_بلند #کتاب_شهید #موسسه_شهید_کاظمی #جهادگر #رفیق_شهید #کتاب #آرزوی_شهادت #مدافع_حرم #ازدواج_امام_علی_و_حضرت_زهرا #روز_عفاف_و_حجاب
#روز_حجاب
┏━━━ 🍃💞🍂 ━━━┓
@kitchenAuntKhatoon
┗━━━ 🍂💞🍃 ━━━┛
مکاشفه 😇
"یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف یکرد. میگفت: کنار یکی از زاغه هاتها سخت مشغول بودیم؛ تو جعبه های مخصوص، مهمات میگذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی! داشت پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها. با خودم گفتم: حتا از این خانمهاییه که می آن جبهه.
اصلا حواس به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کرد. مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار آن خانم را نمی دیدند. قضیه عجیب برا سؤال شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفت نزدیکتر. تا رعایت ادب شده باشد، سینه ای صاف کرد و خیلی با احتیاط گفت: خانم!
جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین.
رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمیکشید؟
یک آن یاد امام حسین (سلام الله عليه) افتاد و اشک توی چشها حلقه زده خدا به ما لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهیدم جریان چیست. بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. خانم، همان طور که رویشان آن طرف بود فرودند: هر کس که یاور ما باشد، البته ما هم یاری اش میکنیم."
"به نقل از معصومه سبک خیز"
بریده ای از کتاب #خاک_های_نرم_کوشک
خاطرات خانواده و همرزمان #شهید_برونسی
#الگوی_دفاع_مقدس
#دفاع_مقدس
#شهید
#کتاب
#معرفی_کتاب
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@kitchenAuntKhatoon
#بانوانافتخارآفرینسرزمینمن😍✌️
#بانوانتمدنساز
#جهاد_تبیین
#معرفی_الگویبرتر❤️
کتاب من میترا نیستم روایت بانویۍ
14 سالهـ است که بہ دلیل فعالیتهای
مذهبۍ، سیاسۍاش در معرضِ خشم
منافقین قرار گرفت و بہشهادت رسید.
با شروع جنگ، زینب و خانوادھ بھ
شاهینشهر اصفهان مهاجرت میکنند.
با توجهـ به وضعیت فرهنگۍِ ضعیف
شهر در آن زمان، زینب از طریقبسیجِ
کلاسهاۍ زنان و ارتباط با امام جمعہ
شهر، سعـۍ در بھبودۍ وضعیت شھر
داشت
زینب فعالیتهاۍ انقلابــۍاش را
در مدرسہ راهنمایی شهرزاد آبادان
شروع کرد.
روزنامہ دیوارۍ مینوشت، سرِصف
قرآن میخواند، با کمونیستها و نیز
مجاهدین خلق جر و بحث میکرد و
سر صف شعرهای انقلابـــۍ و دکلمھ
میخواند. چندبار با دختران گروهکۍ
مدرسہ درگیر شد و یکۍ، دوبار هم
زینب را کتك زدند.
ــــــ ــــــــــــــــ ــــــ
من میترا نیستم ؛
بهـ قلمِ معصومہ رامهرمزۍ .
#معرفی_کتاب #کتاب
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@kitchenAuntKhatoon