eitaa logo
کانال آشپزخانه خاله خاتون👩‍🍳
2.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
23 فایل
کپی مطالب و دستورات بدون لینک و اسم کانال ممنوع و راضی نیستم بابت دستور ات #وقت و #هزینه صرف میشود فقط مطالب بازارسال با نقل قول (فوروارد) شود سوالی داشتید یا دستور خاصی مدنظرتون بود در گروه مون بیان کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
‏با عبادت، با عمل، با حرف، آدمها مشخص نمی‌شوند و اندازه‌هایشان نمودار نمى‌گردد،، آنچه نهفته ها را مشخص مى‌كند و حالتها و آدمها را از يكديگر جدا مى‌سازد، "بلاء" است وارثان عاشورا، ص ۶۸
بسم رب الشهدا و الصدیقین چه مبارک است امروز: آغاز ماه ذی الحجه، سالگرد ازدواج بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علی علیه السلام، روز عفاف و حجاب، روز میلاد شهید دهه هفتادی.... اصلا این دهه هفتادی بودنش یک دریچه ی امیده... یعنی: راه شهادت هنوز بازه حتی اگر دهه هفتادی باشی... حجت خدا ثابت کردی که در سن کم در همین دنیای رنگی، می شود به انقطاع رسید و خدا خریدارت باشد... و خدا چقدر خوب خریدارت بود... دعایمان کن که نزد بی بی جان روسفید باشیم... برای همسرت، فرزندت... دعا کن شرمنده یشان نشویم... تویی که«کمی بیشتر از عشق او را می فهمی» و او که عاشقی را به نهایت رساند و گفت:«هر جا که تو آرام باشی، آرام است» خانواده ات را به حضرت زینب سپردی اما به جای ما هم دعایشان کن چرا که ما قدر خون ریخته شده ی شما را آنطور که باید ندانستیم... و دلتنگی های آن ها را درک نکردیم.... الهی به آبروی شهدا در این روز مبارک همسفر راه سعادت و شهادت و اولاد صالح که خرج امام حسین شوند به همه ببخش🌹 عروس زهرایی در کنار دلبندتان علی آقا زیر سایه ی امام زمان بعد از عمری پر خیر و برکت عاقبت بخیر و شهید شوید.🌹 ┏━━━ 🍃💞🍂 ━━━┓ @kitchenAuntKhatoon ┗━━━ 🍂💞🍃 ━━━┛
مکاشفه 😇 "یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف یکرد. میگفت: کنار یکی از زاغه هاتها سخت مشغول بودیم؛ تو جعبه های مخصوص، مهمات میگذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی! داشت پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها. با خودم گفتم: حتا از این خانمهاییه که می آن جبهه. اصلا حواس به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کرد. مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار آن خانم را نمی دیدند. قضیه عجیب برا سؤال شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفت نزدیکتر. تا رعایت ادب شده باشد، سینه ای صاف کرد و خیلی با احتیاط گفت: خانم! جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین. رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمیکشید؟ یک آن یاد امام حسین (سلام الله عليه) افتاد و اشک توی چشها حلقه زده خدا به ما لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهیدم جریان چیست. بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. خانم، همان طور که رویشان آن طرف بود فرودند: هر کس که یاور ما باشد، البته ما هم یاری اش میکنیم." "به نقل از معصومه سبک خیز" بریده ای از کتاب  خاطرات خانواده و همرزمان  •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @kitchenAuntKhatoon
😍✌️ ❤️ کتاب من میترا نیستم روایت بانویۍ 14 سالهـ است که بہ دلیل فعالیت‌های مذهبۍ، سیاسۍاش در معرضِ خشم منافقین قرار گرفت و بہ‌شهادت رسید. با شروع جنگ، زینب‌‌ و خانوادھ بھ شاهین‌شهر اصفهان مهاجرت می‌کنند. با توجهـ به وضعیت فرهنگۍِ ضعیف شهر در آن زمان، زینب از طریق‌بسیجِ کلاس‌هاۍ زنان‌ و ارتباط با امام جمعہ شهر، سعـۍ در بھبودۍ وضعیت شھر داشت زینب فعالیت‌هاۍ انقلابــۍ‌‌‌اش را در مدرسہ راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد. روزنامہ دیوارۍ می‌نوشت، سرِصف قرآن می‌خواند، با کمونیست‌ها و نیز مجاهدین خلق جر و بحث می‌کرد و سر صف شعرهای انقلابـــۍ و دکلمھ میخواند. چندبار با دختران گروهکۍ مدرسہ درگیر شد و یکۍ، دوبار هم زینب را کتك زدند. ــــــ ــــــــــــــــ ــــــ من میترا نیستم ؛ بهـ قلمِ معصومہ رامهرمزۍ . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @kitchenAuntKhatoon