eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#تصویر_روز | شعر خوب است که در محضر سلطان باشد و چه زیباست که توصیف خراسان باشد میرسم بعد سلامی به در هشت بهشت پیش روی من اگر هفت بیابان باشد هر کسی از تو یکی خواست دوتا با خود برد کرم صاحب این خانه دو چندان باشد مهربانی کن و این بار در آغوشم گیر که در آغوش تو صد معجزه پنهان باشد پرچم گنبد تو کار مرا آسان کرد هر که دنبال نجات است پریشان باشد
دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود امروز از ولایت و قرآن اثر نبود آن آتشی که خانۀ زهرا در آن بسوخت رشک غدیر و بغض علی بُد شرر نبود ظلمی که دید فاطمه بهر بقای دین تاثیر آن جدایْ ز شقّ القمر نبود آنجا قمر دو پاره شد این جا قمر گرفت آنجا خبر ز معجزه، این جا خبر نبود آنجا به شهر مکه و این جا مدینه بود آنجا نبود دختر و اینجا پدر نبود آن جا فراز کوه و در اینجا به کوچه ها آنجا خدیجه بود در اینجا دگر نبود ماه علی گرفت در اینجا که نیمه روز هنگامۀ گرفتن قرص قمر نبود
💢 گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است❗️ 🔹🔸رهبر انقلاب: بعضی‌‌ها در فضای فتنه، این جمله‌‌ی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». ♦️این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود...گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند. ۱۳۸۸/۰۷/۰۲
عمری‌ست بی‌قرار،به سرمی‌بریم ما بر این قرار تا نفس آخریم ما همراز روضه‌ها و نواخوان نوحه‌ها دمساز سوز سینه و چشم تریم ما مارابه سرهوای شهیدان بی سراست ازسرگذشته‌ایم چو بر این سریم ما نام حسین محشرعظمای جان ماست جان دادگان زندۀ این محشریم ما محشربه پا کنیم به فریاد یا حسین امروز لشکر شه بی‌لشکریم ما مارابه دست،پرچم صبر و بصیرت است باعشق وشورهمدم و همسنگریم ما ما امّت نه دی و اهل حماسه‌ایم مرد جهاد و همقدم حیدریم ما حرف ولیّ ماست که«من انقلابی‌ام» در راه انقلاب ز جان بگذریم ما با طلحه و زبیر بگویید تا ابد عمّار وار همنفس رهبریم ما «اَلفتنةُ أشدُّ مِن القتل» خوانده‌ایم هرگز ز جرم فتنه‌گران نگذریم ما با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو امروز رهسپار دژ خیبریم ما چشم انتظار منتقم آل مصطفی چشم انتظار معرکۀ آخریم ما
از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید٫ چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد.. میزان الحکمه، حدیث ۱۵۷۴۸
❌ چگونه فتنه را بشناسیم؟! داستانی تامل برانگیز از جنگ صفّین ❌ 🔻در جریان جنگ صِفِّین امر بر یاران امیرالمومنین بعد از قرآن به نیزه کردن سپاه معاویه مشتبه شد! 🔻هردو سپاه تقریبا جنسشان یکی بود و حالا یکی پشت علی شمشیر میزد و دیگری پشت معاویه ولی هردو سپاه دست پرورده تفکر خلفاء(خلیفه اول و دوم ) بودند!خلاصه یکی گفت ما(سپاه معاویه) نماز میخوانیم شما(سپاه حضرت امیر علیه السلام) هم می خوانید ما حج به جا می آوریم شما هم همینطور پس برای چه به جان هم افتادیم ؟! لذا تردید کردند و از جنگ دست کشیدند!!! 🔻به هر حال حضرت امیر فرمود ! به عمار رجوع کنید و از او بپرسید حق با کیست؟! ✅ از عمار آن پیرمرد ۹۰ ساله پرسیدند امر بر ما مشتبه شده حق با علی است یا معاویه ؟!!! فرمود: آن پرچم سیاه را می بینید که سپاه معاویه زیر آن می جنگد؟! گفتند: آری فرمود: قبل از او پدرش ابوسفیان زیر آن پرچم با پیامبر می‌جنگید! 🔆غرض اینکه اصل و اساس دین بر محور ولایت است باید دید چه کسی پشت سر امام زمانش است و چه کسی پشت سر شیطان و جنودش. ⚠️عده ای دنبال مطالبات خود و حق قانونی خویش تظاهراتی کردند و عده ای از آب گل آلود ماهی می گیرند! فتنه را ازآن جا بشناسیم که ببینیم معاویه و یزید زمان پشت سر کدام جریان است. منافقین و کاخ سفید حمایت خود را علنا از افراد آشوبگر اعلام کرده اند! ♨️فتنه را بشناسیم♨️
همواره صر‌یح و منجلی می‌گفتی از ‌سرّ ‌حمایت از ولی می‌گفتی پهلوی تو ‌را ‌شکسته بودند اما در هر دم و بازدم «علی» می‌گفتی
توپشت در ازعلی حمایت کردی مارابه ولایتش هدایت کردی فریادعلی درنفست می پیچید والله توتفسیرولایت کردی
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟ مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟ در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد سینه را آینۀ باغ شقایق كرده‌ست خاطراتی كه دل ازداغ شهیدان دارد صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد آری این راه، به پایان نرسیده‌ست هنوز راه عشق است بسی آتش سوزان دارد... راه ما راه جهاد است، ره بیداری‌ست امت واحده! برخیز كه وقت یاری‌ست این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت درپی غصب فدک،خطبۀ توحیدی داشت... از خدا گفت و سپس نعمت بی‌پایانش وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش خطبه می‌خواندوازآن نعمت برتر می‌گفت آری آن روز ز الطاف پیمبر می‌گفت گاه از امت و گاهی ز امامت می‌گفت گاهی از سختی فردای قیامت می‌گفت گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز نگذشته‌ست ز داغ پدرم چندین روز آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است! همتی داشت در آن روز به اثبات علی عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا شعله‌ها بر جگر افروخت به شوق مولا با همان زخم جگرسوز برون زد، آری معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر ناله زد ناله، از این ناله چه‌ها باید كرد آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد آری این ناله خوشایند شب و شیطان بود سال‌ها آرزوی هند و ابوسفیان بود گفت ای طایفۀ پست، علی را مبرید ای به دنیا شده پابست، علی را مبرید... جان گواراست، به بازار حق ارزان بدهم بگذارید كه در راه علی جان بدهم با همان زخم نمک‌خورده سوی مسجد رفت با همان پهلوی آزرده سوی مسجد رفت دید شمشیر به بالای سر مولا بود آری این‌گونه بگوییم: علی تنها بود گفت با این جگر سوخته، قلبی پر خون می‌روم رو به سوی قبر پیمبر اكنون می‌روم چهره از این واقعه پُر چین بكنم أیها الناس! بترسید كه نفرین بكنم
ای دخت مصطفی که پدر خوانده مادرت صف بسته انبیا به ادب در برابرت توکیستی که خواجهء لولاک می شنید بوی بهشت از نفس روح‌پرورت حورا نهاده دست به دامان فضّه ات غِلمان گشوده چشم به احسان قنبرت تا صبح حشر سلسلۀ اولیای حق مدیون صبر و نهضت شُبّیر و شَبّرت عالم نهاده چهره به دیوار کوچه ات خلقت ستاده بر در بیت محقّرت گوش علی به زمزمه های سحرگهت چشم نبی به ماه جمال منّورت عالم زبحر فیض تو گشتند جرعه‌نوش زان رو خدای عزّوجل خوانده کوثرت میکال ملتجی به در آستانه ات جبریل ایستاده چو عبدی به محضرت با آن که انبیا زکمالش به حیرتند در حیرت اوفتد زجلال تو همسرت در اقتدار مادری و حُسن تربیت این بس که همچو زینب کبراست دخترت در هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور پیوسته بوده ذات خدا مدح‌گسترت هرگز تو را به باغ فدک احتیاج نیست ای باغ خلد عاشق سلمان و قنبرت تو کز برای سائله ای پیر از کرم پیراهن زِفاف برون آری از برت باشی سه شب گرسنه، به سائل کنی عطا قُوت خود و غذای عزیزان دیگرت کی در هوای اخذ فدک می کنی تلاش ای بوده از نخست دو گیتی مسخّرت تاحشرهرچه ظلم وستم می شود به خلق باشد زغصب حق تو و حق شوهرت غصب حقوق حیدر و غصب حقوق تو بود از نخست نقشۀ خصم ستمگرت ای حامی ولایت و ای یار شیر حق ای از احد گرفته الی خانه سنگرت بالَّه قسم عجب نبوَد گر به روز حشر پیغمبران تمام بخوانند مادرت ریزد برات عفو، زدامان فضه ات خیزد شمیم خلد، زگل های پرپرت روید گل شفاعت از خون محسنت جوشد محیط رحمت از حلق اصغرت از هر کجا عبور کنی می رسد به خلق بوی بهشت از نفس روح‌پرورت یک سو حسن ستاده کنارت به احترام یک سو حسین با تن بی سر برابرت نبوَد عجب گناه تمامی خلق را بخشد به خون محسن تو، ذات داورت تو بر سوار ناقه بپوئی ره بهشت دنبال سر پیاده همه خلق محشرت دردا که دائم از ستم بی شمار خلق دریای اشک موج زد از دیدۀ ترت آتش زدند بر در دارالولایه ات سیلی زدند بر رخ از گل نکوترت از پای اوفتادی و کردی قیام،لیک دستت به تازیانه جدا شد زرهبرت ای شمسۀ سپهر نبوت روا نبود ابر سیه کشند به روی منورت بر فرق و دیده خاک سیه اشک حسرتش آنکو به اشک، خاک نشوید زچادرت باید گرفت درس علی‌دوستی زتو آنسان که از تو درس گرفته ست دخترت "میثم" کجا و یاری تو، کن کرامتی شاید شود به نظم جهان سوز یاورت
یا فاطمةُ مَن صَلّی عَلَیکِ، غَفَرَاللهُ لَهُ وَ اَلَحَقَهُ بی حَیثُ کَنتُ فی الجَنَةِ. روزی رسول خدا خطاب به من فرمودند : ای فاطمه هرکس برای تو صلوات بفرستد خداوند اورا مورد آمرزش خویش قرار می دهد و در هر کجای بهشت که من باشم اورا به من ملحق خواهد ساخت. یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات مـِـهر تـو بُود قـبولی صــوم و صـلات فـرمود نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات
دوست دارم درحضورت روضهءمادربخوانم قصه ها از غربت اولاد پیغمبر بخوانم دوست دارم درکنار باب جبراییل یک شب از غلاف تیغ و دست بسته حیدر بخوانم دوست دارم برعمویت مجتبی اشکی بریزم از کتاب غربت آن حجت داور بخوانم دوست دارم صبحدم روباتوآرم درگلستان وصف قلب باغبان و لاله پرپر بخوانم دوست دارم در کنار تربت عباس بر تو ازدودست و ازدوچشم و ازعمودوسربخوانم دوست دارم با لب عطشان،لب دریا برایت قصه سقایی عباس آب آور بخوانم دوست دارم تاجوانان رابه گردت جمع کرده روضه ای ازجسم صدچاک علی اکبربخوانم دوست دارم در منای کربلا دورت بگردم صفحه ای از دفتر ذبح علی اصغر بخوانم دوست دارم با خیال کربلا آتش بگیرم از شرار دامن آن نازنین دختر بخوانم دوست دارم "میثم" آل علی باشم هماره تا زبان دارم ثنای ساقی کوثر بخوانم