#پایان_ماه_محرم
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
::
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
✍️ #جواد_هاشمی_تربت
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#پایان_ماه_محرم
یک ماه میشود که ز جان گریه کردهام
با روضههای مرثیهخوان گریه کردهام
یک ماه میشود که به لبهای تشنهات
نزدیک آبهای روان گریه کردهام
یک ماه میشود که ز غمهای خواهرت
همناله با امام زمان گریه کردهام
گاهی در اول سلام زیارت، دم غروب
در حسرت زیارتتان گریه کردهام
گاهی بیاد خیمهی آتش گرفتهات
گاهی برای دخترتان گریه کردهام
گاهی میان واحد و سنگین و شور و دم
دست خودم نبوده، سینهزنان گریه کردهام
اشکی نماند، از غم بر نیزه رفتنت
بر ماجرای تیر و کمان گریه کردهام
اصلا عجیب بود حال و هوای محرمام
کلی برای غربتتان گریه کردهام
::
آمد نشست، دست به روی سرش گذاشت
هر تکه را که دید روی پیکرش گذاشت
از یک طرف کمی گل ریحانه جمع کرد
از یک طرف کمی پر پروانه جمع کرد
یک، نه، دو، نه... چقدر شبش پر ستاره بود
یک جسم خسته بود ولی پاره پاره بود
خون میجهید و تاب و توانش نمانده بود
جان در تن امام زمانش نمانده بود
انگشترت کجاست؟! بمیرم برای تو
آب آورت کجاست؟! بمیرم برای تو
وقت اذان شده است بگو اکبرم کجاست؟
پیراهن سفارشی مادرم کجاست؟
✍️ #مهدی_صفی_یاری
#پایان_ماه_محرم
پلکی به هم زدیم و محرم تمام شد
صد زخم دارد این دل و مرحم تمام شد
نذر و نیاز و خدمت و عرض ارادتم
آقا اگر زیاد و اگر کم، تمام شد
باور نمیکنم که محرم به سر رسید
من که هنوز گریه نکردم، تمام شد
از روضههای مقتل زینب شروع کن
گیرم که روضههای "مُقَرَّم" تمام شد
از هرچه بگذرم سخن یار خوشتر است
یک بیت عرض روضه و عرضم تمام شد
::
دستت کجاست تا بشود سایهبان حسین
زینب کجا و مجلس نامحرمان حسین...
✍️ #حمیدرضا_محسنات
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد
صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه! روضهخوان آمد
سلام حضرت شیب الخضیب! مقتلها
نوشتهاند چه بر روزگارتان آمد
نوشتهاند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضهها که از این داغ بر زبان آمد
سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشتهاند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشتهاند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبهای خسته، نیمهجان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
به قصد حنجرهات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
میان هروله زینب دوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی
یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد..
✍️ #محسن_ناصحی #امام_حسین_ع_مناجات
من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند
خدا هرآن چه کند از توأم جدا نکند
صفای دل تویی و دل ز هرچه داشت صفا
صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند
جواب نالۀ دلهای خسته بر لب توست
که را صدا کند آن کو تو را صدا نکند؟
هزار مرتبه حیف از نماز مرده بر او
که زنده مانَد و جان در رهت فدا نکند
رضا مباد خدا از کسی که در همه عمر
تو را به قطرۀ اشکی ز خود رضا نکند
رهاییِ همه عالم بود به دست کسی
که هرچه بر سرش آید تو را رها نکند...
کسی که خاتم خود را دهد به دشمن خود
چگونه از کرم خود نگه به ما نکند
گذشت عمر و اجل پر زند به دور سرم
بمیرم و نروم کربلا، خدا نکند
تو درد دادهای و تو طبیب درد منی
بهجز تو درد مرا هیچکس دوا نکند...
✍️ #غلامرضا_سازگار
#امام_حسین_ع_مناجات
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت
که زير سايهی اين خيمه کردهايم اقامت
شفيع گريه کنانش ائمهاند يکايک
به اين دليل که جمع است در حسين امامت
کسى که آه ندارد، چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد، چه سود اشک ندامت
چه نعمتیست نشستن میان مجلس روضه
که جبرئیل در آنجا فکنده رحل اقامت
کسى که بارِ عَلَم را به شانهاش نکشيدهست
بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت
"کسى که در پى کار حسين نيست، محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت
کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید
ز دوستی چه نشانی، ز شیعگی چه علامت
کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت
کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا
به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"
به روز حشر که جمله فقير و کاسه بدستند
خدا به زائر تو میدهد مقام زعامت
غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد
برابرش نکنم با هزار تاج کرامت
چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت
چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت
پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قيامت خود را سند زدهست به نامت
✍️ #علی_اکبر_لطیفیان#امام_حسین_ع_مناجات
میان این همه مخلوق برگزیده شدم
برای گریه به داغ تو آفریده شدم
اگرچه وصل نصیبم نشد، همین کافیست
یکی دو بار حوالی یار دیده شدم
همین که اهل توأم، کار من نه... کار تو بود
رمیده از همه جا سمت تو کشیده شدم
اگرچه هیچ ندارم، سلاح گریه که هست
به لطف خشکی لبهات آبدیده شدم
نبود آتش داغ تو، خام میماندم
به مجلس تو رسیدم اگر رسیده شدم
به ذکر نام شریفت گذشت عمرم و من
خوشم که پیش نگاه خودت خمیده شدم
✍️ #مرضیه_نعیم_امینی
#امام_حسین_ع_مناجات
حاجت به شرح آن نیست، دردی که خود عیان است
این اشک شورگونه، شیرینترین بیان است
از عشق یوسف مصر، یک دل فقط جوان شد
در خیمهی حسینی، دلها همه جوان است
بالاترین عبادت، شادی قلب زهراست
شادی قلب زهرا، ذکر حسین جان است
زهرا تمام ما را، با اسم میشناسد
نزدیک درب هیئت، چشم انتظارمان است
این سرخی بدنها، یا این به سرزدنها
از جهل سینه زن نیست، از عشق بی کران است
"اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند"
وقتی که پیرمردی، با عشق روضهخوان است
::
آهی کشید خواهر، در ماتم برادر
این آه تا قیامت، در سینهها نهان است
مثل لب برادر، خون شد جبین خواهر
گویا که چوب محمل، همدست خیزران است
✍️ #علی_ذوالقدر
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حضرت_زینب_س_شام
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ساز با نالهی ذرّیهی زهرا نزنید
سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید
به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید
دختران را به کنار سر بابا نزنید
علی و فاطمه در جمع شما اِستادند
پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید
به اسیری که بُوَد در غل و زنجیر زدید
به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید
رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید
پای سرهای بریده به زمین پا نزنید
بگذارید برای شهدا گریه کنیم
خنده بر داغ دل سوختهی ما نزنید
کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است
تازیانه به تن زینب کبری نزنید
به تماشای سر پاک حسین آمدهاید
اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید
سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید:
دوستان! غیر در خانهی مولا نزنید
✍ #غلامرضا_سازگار
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#خطبه_حضرت_زینب_س_در_شام
کاش در دروازهی ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت؛ اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آن چنان که گفتهاند: «آبِ روان میایستاد»
او که با صبر و غرور و همت زهراییاش
باحجابش روبروی دشمنان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
هم چنان میایستاد و هم چنان میایستاد
::
روضهی گودال را اصلاً نخوانم بهتر است
شمر در خون مینشست اما سنان میایستاد
آفتابِ داغ میتابید بر تنها، ولی
قاتل خورشید زیر سایبان میایستاد
بیت آخر سهم خولی میشد و با خواندش
بر زمین میخورد وقتی روضهخوان میایستاد
✍ #احمد_علوی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت
«ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت»
شام ای شام! چه کردی که شد انگشتنما
کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت
نیزهای رفته به قد قامت سرها برسد
دستها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت
شهرِ رسوا، به تماشای زنان آمده است
آه! یک مرد ندیدهست به خود این برهوت؟!
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
کاش باران برسد، یَومَ وُلِد، یَومَ یَمُوت...
✍ #زهرا_بشری_موحد
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم
به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم
همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا
من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم
تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه:
همه نامحرماند اینجا، گره خورده عجب کارم
تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا
ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم
به دامانم پناه آوردهاند اطفال با گریه
حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم
هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر
کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم
اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند
از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم
اگر چه ابریام، طوفانیام اما برادر جان!
کنار دشمنانت یک سر سوزن نمیبارم
✍ #مجتبی_شکریان
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حضرت_زینب_س_شام
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
✍ #محمدجواد_غفورزاده
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشمهای خستهی ما کن
تمام آفرینش بیتو باشد جسم بیجانی
بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن
بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم
بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن
کنار علقمه با مادر مظلومهات زهرا
دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن
بیا با اشک کن همچون عموی خویش، سقّایی
بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن
بیا و تير را بیرون بکش از حنجر اصغر
پسر که ذبح شد از تیرِ قاتل، فکر بابا کن
::
بیا دست یداللهی، برون از آستین آور
طناب خصم را، از دستهای عمّهات وا کن
سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی
بيا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن
بریزد خون «میثم» تا به خاک پای یارانت
بیا او را برای روز جانبازی، مهیا کن
✍ #غلامرضا_سازگار