eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شب شادی شب غم گریه می کرد به اندوهی دمادم گریه می کرد کتاب عمر او تقویم روضه ست محرم تا محرم گریه می کرد
آنچه با یک خطبه در شام بلا تبدار کرد کی تواند صد شهید راه حق این کار کرد آنچه باخونش پدرکردی،پسربااشک خویش واژگون کاخ ستم را با ستم‌کردار کرد هان!مخوان "بیمار"اورا زانکه تنهاچند روز حق برای حفظ نسل حجتش تبدار کرد ظاهراً بیمار و در باطن طبیب درد خلق کاو دعایش را خدا داروی هر بیمار کرد زان اَنَابن المکه اش شام وعراق ومصروروم درک حقانیت بابش شه ابرار کرد وز اَنَا بن الزمزمش آبی به روی خفتگان برفشاند و غافلان را تا ابد بیدار کرد شد اسیر و حکم آزادی انسان را به دهر دادو،خوش بااشک وخون امضای جوهردارکرد شیر در زنجیر پولادین و سگ با طوق زر مرگ و زندان را خدا شایستهء احرار کرد آن چهل سالی که بعدکربلا«خوشدل»بزیست انقلاب باب را جاوید فی الاعصار کرد
شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت در حیـرتم کـه سلسلۀ آهنین، مگـر جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت دنیا چه کرد با تو که هفده عزیز تو تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت؟ سنگت زدند بـر سر بازارهای شام با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت هفده سـر بریـده برایت گریستند آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت حـال تـو بـود در دل گـودال قتلگاه چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت مهمـان شـام بـودی و بهر تو میزبان جز گوشۀ خرابه مکانی دگر نداشت سوز شما به سینۀ «میثم» اگر نبود اینقدر نخل سوختۀ او ثمر نداشت
نزدیک غروب بر لب آب فرات سجادهء او شده ست کشتی نجات پیداست که از نسل خلیل الله است بر او که امام شد در آتش صلوات
ای روح پرستش خدایی سجّاد مفهوم کمال پارسایی سجّاد ازباغ صحیفه ات نسیم ملکوت آورد شمیم کربلایی سجّاد
رهبر معظم انقلاب: اگر تلاشهای نبود، شهادت امام حسین ضایع شده بود و آثار آن نمی‌ماند.
تا فلک نجات در یم خون بنشست ارکان هدایت ز غم او بشکست بر نیزه و در تنور و در بزم شراب گرددسرسبط مصطفی دست به دست
داني كه لفظ«دمع»چراازدم است و عين؟ يعني كه خون ز ديده ببار از غم حسين نَگْريستن براش ز عين شقاوت ست اي نورعين!گريه به عين ست، فرضِ عين اين غم به ما ز آدم و حوّا رسيده است باشد اداي تعزيه از والدين، دِين خواهي نجات شور نشور ار، دلا! بريز از ديده آب شور به هنگام شور و شين آه از تني! كه چاك زدش، مثل برگ گل خولي ز نوك تير و سنان از دم سنين آه از سري! كه شد به سر نيزه، سربلند بگْذاشت پاي بر ز برِ فرقِ فرقدين ز امّت پديد گشت، عجب كفر بَيّني! با آن‌ كه تا رسول، نه چندان گذشت بِين بيرون ز تن نرفت چرا جان جنّ و انس؟ چون شد درون خاك، تن شاه خافقين از مشرق، آفتاب چرا مي‌كند طلوع؟ شد مُنكَسف چو مهرِ درخشانِ مشرقين ماهي به خون خسوف نمود از ره ستم كز نورش اقتباس شدي، نور نيّرين بدرش،هلال گشت،مگرخواست خصم دون؟ زو انتقامِ واقعه‌ء بدر يا حُنين صيت شهادتش كه جهان، سر‌به‌سر گرفت بايد گذشت از سر و شرحش ز سر گرفت
بينش اهل حقيقت چو حقيقت بين است در تو بينند حقيقت، که حقيقت اين است‏ من اگر جاهل گمراهم، اگر شيخ طريق قبله‏‌ام روي حسين‌ست وهمينم دين است‏ نه همين روي تودرخواب،چراغ دل ماست هرشبم نورتوشمعي‌ست که بر بالين است‏ ماسِوا عاشق رنگند سواي تو حسين که جبين وکفت ازخون سرت رنگين است‏ خردَلی بار غمت را دل عالم نکشد آه از این بار امانت که عجب سنگین است پيکرت مظهر آيات شد از ناوک تير بدنت مصحف و سيمات مگر ياسين است‏ يادم از پيکر مجروح تو آيد همه شب تا دم صبح که چشمم به رخ پروين است‏ باغ عشق است مگر معرکه‌ء کرببلا که زخونين‌کفنان،غرق گل و نسرين است‏ بوسه زد خسرو دين بر دهن اصغر و گفت دهنت باز ببوسم که لبت شيرين است‏ شير، دل آب کند بيند اگر کودکِ شير جاي شيرش به گلو، آب دم زوبين است‏ از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار چون کبوترکه به قهر ازپي اوشاهين است‏ مي‏‌کشد غيرت دينم که بگويم به امم اين جفا بر نبي از امت بي‏‌تمکين است‏
در راه طلب تشنه‌‏ء دیدار که دیده؟ در سینه‏‌ء عالم دل بیدار که دیده؟ جز قافله‌‏ء دلشدگانِ سفر شام در دایره‌‏ء عشق، گرفتار که دیده؟ سرها به سر نیزه و تن‏ها به روی خاک بر روی زمین، ثابت و سیّار که دیده شد کرب و بلا گلشن زهرا، و در این باغ جز آل علی سرزنش خار که دیده؟ ناموس عزیز حرم قدس خدا را انگشت نما بر سر بازار که دیده؟ جز زینب کبری که بُوَد مظهر عصمت یک خواهر و این قدر وفادار که دیده؟ در سلسله‏‌ء سوخته جانان محبت زنجیر گران با تن تبدار که دیده؟ از خیل مسیحا نفسان در همه عالم جان‌بخش‏‌تر از عابد تبدار که دیده؟ در کرب‏بلا آن همه ماتم که شنیده؟ در کوفه و شام این‏‌همه آزار که دیده؟ شد نقش دلش زخمی صد داغ جگرسوز یک یوسف و این‏قدر خریدار که دیده؟ جز گرد و غبار غم و جز سایه‏‌ی غربت بر تربت او عاشق و زوّار که دیده؟
اگرکه عضوعضومن زهم شودجدا حسین جدا نگردد از غمت به عزت خدا حسین منم منم منم منم تو را تو را گدا حسین زدور خردسالی ام تو را زدم صدا حسین الهی آن که جان من شود تو را فدا حسین تمام عمر بوده ام گدای یک نظاره ات حیات ومرگ من بوداسیریک اشاره ات دلم چراغ جان شده زفیض یک نظاره ات به سینۀ شکسته و به قلب پاره پاره ات نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها حسین به اشک دیدۀ ترت به خون پاک حنجرت به حنجر بریده و به قطعه قطعه پیکرت به رأس از بدن جدا به صورت منورت به جای تازیانه و تن کبود دخترت مرا زمن جداکن و ز خود مکن جدا حسین به مجلس عزای تو یکی گلاب میدهد یکی به دست تشنگان به گریه آب میدهد یکی ز کف برای تو قرار و تاب میدهد بعزّت خدا قسم خدا جواب میدهد به هر که با زبان دل تو را زند صدا حسین تیرسقیفه آمد و قاتل اصغر تو شد چاک تر از قبای گل پیکر اکبر تو شد مصحف مانده زیر پا دست برادر تو شد سوخته ز آتش حرم دامن دختر تو شد محشر دیگری شد از نالهء او بپا حسین عترت بی پناه تو کشته شدند بارها یکی به روی خاک ها یکی به زیر خارها دیده به سینه داغ ها داده ز کف قرارها بر رخشان سرشک ها در دلشان شرارها فتاده هر یک از نوا به دشت نینوا حسین سیلی و تازیانه و قامت خسته یکطرف گیسوی خون‌گرفته وماه خجسته یکطرف دوری راه ودشمن وبازوی بسته یکطرف پیکر پاره پاره و نیزه شکسته یکطرف برید تیغ ساربان دست تو از جفا حسین توبااناالغریب خودشعله به خشک وترزدی تو باسر ز تن جدا به سوی دوست پر زدی تو آن مهی که مهر را شراراه بر جگر زدی شب ازتنور وصبحدم ز نوک نیزه سر زدی بخوان ببردل ازهمه به صوت دلربا حسین آه که شدجدا سرت به پیش چشم مادرت گرفت عرض تسلیت زتازیانه خواهرت زخون حنجر تو شد خضاب روی دخترت نبود جای بوسه ای به پیکر مطهّرت گلوی تشنه شد جدا سر تو از قفا حسین تو یار خلق باشی و زنند سنگ کینه ات سِنان سَنان فروکندبه استخوان سینه ات زنند خنده دشمنان به خواهر حزینه ات به تازیانه از تنت جدا شود سکینه ات به دوست نه به دشمنان نیست چنین رواحسین چه کرده ای که خصم دون به کشتن توصف زند شرر به قلب فاطمه زخنده و شعف زند پای سر بریده ات بنی امیّه کف زند به گریۀ رباب تو رَباب و چنگ و دف زند سنگ زنند بر سرت ز روی بام ها حسین میان تشنگان کسی از تو نبوده تشنه تر آه تو تیغ جان‌ستان پیکر نازکت سپر زخم تنت ستاره و جسم مطهّرت قمر مشیّعین پیکر پاک تو بوده ده نفر کزسم اسب ها شده جسم تو توتیا حسین
به پادشاه ولایت ارادتش کی بود کسی که دغدغه اش نان گندم ری بود به بزم نوروصفا ره نمی برد رندی که همدم شب و روزش پیالهء می بود نمی رسد به چمنزار سبز فروردین دلی که وقف نفسهای آذر و دی بود به سوگ شاه شهیدان،حسین ثارالله روان زدیده مرااشکها پیاپی بود سری که سروری هر دو عالمش دادند زدشت ماریه تا شام برسر نی بود ندادجرعه ای از آب دشمنش هر چند که رودهای جهان مَهر مادر وی بود شد اهل بیت کسی تشنه وگرسنه اسیر که بندهء کرمش صدچوحاتم طی بود ازاین حدیث گدازنده روز و شب دل من گهی درآتش و گه گرم ناله چون نی بود