eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچه ما داریم داریم از رضا جانِ نجف ای به قربان خراسان ای به قربانِ نجف ما نمک‌گیرِ ضیافت خانه‌ی زهرا شدیم از تنورِ فاطمه خوردیم تا نان نجف خاکِ ما خاکِ عزیز بچه‌های فاطمه است ما از ایرانِ رضائیم و از ایران نجف وای بر کاهی که بر مشهد نگاهی بد کند دودمانش می‌رود با تیغِ سلطان نجف بارها نادِعلی خواندیم در ایوان طلا بارها رفتیم از این ایوان به ایوان نجف ایلِ زهرائیم یعنی غیرت ما یا رضاست آی دنیا گوش کن حیثیت ما یا رضاست لحظه لحظه از حریمِ تو خبرها می‌رسد هر‌چه می‌خواهیم بی اما اگرها می‌رسد از ملائک دسته دسته می‌رسند و می‌بَرند لطف پایِ زائران تو به پرها می‌رسد کربلا با اکبر است و مشهدت هم با جواد زود الطاف پدرها با پسرها می‌رسد کار وقتی که گره خورده است نیمه شب بیا دیدن آقای ما مادر سحرها می‌رسد گریه‌های ما براتِ کربلای ما نوشت از سخن‌ها زودتر آهِ جگرها می‌رسد هرکه خوشبخت است تنها مرغ بختش مشهد است کشورِ ما تا قیامت پایتختش مشهد است ما به این صحن و در و دیوار عادت کرده‌ایم بر شفای اینهمه بیمار عادت کرده‌ایم بر همین آئینه‌کاری‌ها به کاشی‌ها به حوض و طاق‌ها یا به این فیروزه‌ها انگار عادت کرده‌ایم حق بده وقتی که می‌بینم بقیع را دِق کنم ما به این جمعیتِ زوار عادت کرده‌ایم کاش تنها ما تو را از تو بخواهیم و نه هیچ... ما به این حاجاتِ بی مقدار عادت کرده‌ایم دور یا نزدیک آقاجان چه فرقی می‌کند ما به این دیدار این دیدار عادت کرده‌ایم هر زمانی که در این دنیا مردد می‌شویم با قطاری باز هم راهیِ مشهد می‌شویم دور تا دورِ ضریحت دیدم اقیانوس را ای خدا از ما نگیر این قبله‌ی مأنوس را چند بیمار التماسم کرده‌اند از راه دور می‌برم از کفشداریَت غبارِ طوس را عرش هم قدری ندارد پیش این پایینِ پا جبرئیل اینجا چشیده لذتِ پابوس را هرچه می‌گردد نمی‌بیند نگاهِ جبرئیل ناامیدی ، بی پناهی ، زائری مایوس را بیشتر از جمع بیماران طبیبان آمدند دیده‌ام در پنجره‌فولاد جالینوس را هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده‌ام - بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام-
مرا کشانده به مشهد هوای دیدن تو زِ راه دور رسیدم برای دیدن تو مرا به دِرهم و دینار وا مکن زِ سرت از این به بعد گدایم، گدای دیدن تو همیشه روزی رَعیَت به دست سلطان است چه چیز پُر کُنَدْ ای دوست جای دیدن تو؟ کبوتر حرم و صحن و گنبدت زیباست ولی ندارد عزیزم صفای دیدن تو تَب وصال تو افتاده در دلم چه کنم؟ در این سفر شده ام مبتلای دیدن تو بِریز خونم و زُلف از رُخَتْ کنار بزن من آمدم که بِمیرم به پای دیدن تو طواف کعبه ی ما بوسه از ضریح شماست گرفته دست دلم را دعای دیدن تو از این حرم شهدا بَرگه ها گرفتند و شدند عازم کربُبَلای دیدن تو به گریه ها و نماز تو در شلمچه قسم تمام جبهه ی ما شد مِنای دیدن تو قسم به جان جوادت مرا خدایی کن به دست خویش مرا باز کربلایی کن .
یا غریب الغـربا،بـده در راه خدا یا معین الضعفاء،بـده در راه خدا تـو پنـاه همـه‌ای،پســر فاطمـه‌ای نظری کن به گدا بـده در راه خدا من اگـر روسیهم غرق بحـر گنهـم تو زدی مرا صـدا بـده در راه خدا نگشـایی در اگـرنروم جـای دگر به جـوادت ابـدا بده در راه خدا من گنهکار و بدم نه تو می‌کنی رَدَم نه شوم از تو جدابـده در راه خدا بـه هـوای کرمت آمدم در حرمت غمـم از دل بزدا بده در راه خدا من تهی‌دست و فقیر از خجالت سربه‌زیر تـو امـام و مقتــدا بـده در راه خدا بـه امـامتت قسم به کرامتت قسم به مقــام شهـداء بده در راه خدا یابن‌الطور وعادیات پسـر والذاریات یـابن‌مصباح‌الهدی بده در راه خدا نگهی به «میثمت» که گدای حرمت بــوده‌ام از ابتــدا بـده در راه خدا
خیرت رسید و آدم عاصی بقاگرفت پست و حقیر عالم امکان بها گرفت رو بر تو کرد با همه ی روسیاهی اش ازگوشه چشم نافذتان او شفا گرفت آقا ردش نکن که امیدش فقط تویی باصد امید کوبه ی بیت الولا گرفت جانی دوباره در تن بی جان او نشست تا عشقتان میان دلش را فرا گرفت یاایهالرءوف و زلطف مجسمت بی دست و پاترین بشردست و پا گرفت بخشیده شد تمام گناه و خطای او وقتی قدم در آن حرم باصفا گرفت شبنم ز دیده ی تر او بر زمین چکید بازائرین تو چو دم یارضا گرفت یا ایهاالکریم و به عشق نگاه تو بنگر دراز دست خودش این گدا گرفت قربان نام تو که گره را گشایش ست باید که نام اطهرتان را طلا گرفت هرکس زآب دلکش این بارگه چشید دیگر کجا نشانه ز آب بقا گرفت من از لبان عاشق رندی شنیده ام اینجا ز رأفت تو شود کربلا گرفت بی شک نشسته در دلتان مهر نوکری کو در حرم نوای شه سر جدا گرفت گفتی که گریه کن تو به جد غریب ما یابن الشبیب گریه ی تو هر کجا گرفت ما هم به رسم و کار شما گریه میکنیم هرجا کسی زماتم جدت عزا گرفت شعرم تمام، حرف دلم ناتمام ماند نوکر زیاده تر ز سرش از شما گرفت
دوباره مرغ این سینه به فکر سِیر در طوس است خدا را شکر می گویم که این دل با تو مأنوس است رجب...ذی القعده... می چسبد زیارت کردنت آقا زیاراتی که منصوص و زیاراتی که مخصوصه است چنان که قبل ذی الحجه رسیده ماه ذی القعده بدون طوف در مشهد طواف کعبه منحوس است ‌"برو" یعنی "بمان پیشم"، "نمی خواهی نمی آیم" تکلم کردن عاشق پر از افعال معکوس است میان زندگیِ تک تک ما را که می گردی عطایای تو ملموس و کرامات تو محسوس است سگ ولگرد در مشهد، نگاهش خورد بر گنبد به یمن این نظر کردن، مقرّب تر ز طاووس است عَسیٰ أنْ تَکْرَهوا شیئًا...هُوَ خیرٌ لَکم... باشد... ...شده روزی من خیری، که در دوری و افسوس است مرا بیست و سه ی ذی القعده دعوت کن دلم تنگ است تمام حاجتم این روزها یک اذن پابوس است
دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم کبوترانه در این آستانه پر بزنم به نا امیدی از این در نمیروم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره دربزنم خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد داشت شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم بیاد غربت تو عهد کرده ام با خود که لاله باشم و صد باغ بر جگر بزنم خدا ی را کمی ای زائران درنگ کنید که خاک پای شما را به چشم تر بزنم بمن هر آنچه که بخشیده اند توفیق است مبادآنکه دم از دولت هنر بزنم اگرچه خارم و نسبت بگل ندارم باز خوشم که گاه گداری بباغ سر بزنم اگر شمیمی از این بوستان بمن برسد معاشران بخدا تاج گل بسر بزنم من آشنای همین درگهم ، خدا نکند که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم صفای تربیت باغبان ، حرامم باد که در مجاورت گل دم از سفر بزنم اگر چه غرق گناهم سفینه ام اینجاست مراد و قبله ام اینجا مدینه ام اینحاست
دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم کبوترانه در این آستانه پر بزنم به نا امیدی از این در نمیروم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره دربزنم خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد داشت شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم بیاد غربت تو عهد کرده ام با خود که لاله باشم و صد باغ بر جگر بزنم خدا ی را کمی ای زائران درنگ کنید که خاک پای شما را به چشم تر بزنم بمن هر آنچه که بخشیده اند توفیق است مبادآنکه دم از دولت هنر بزنم اگرچه خارم و نسبت بگل ندارم باز خوشم که گاه گداری بباغ سر بزنم اگر شمیمی از این بوستان بمن برسد معاشران بخدا تاج گل بسر بزنم من آشنای همین درگهم ، خدا نکند که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم صفای تربیت باغبان ، حرامم باد که در مجاورت گل دم از سفر بزنم اگر چه غرق گناهم سفینه ام اینجاست مراد و قبله ام اینجا مدینه ام اینحاست
من کیستم گدای گدایان این درم گر پا نهم به جای دگر خاک بر سرم روزی اگر بناست از این در جدا شوم از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم محتاج دام و شیفته ی دانه ی توام هر چند در حریم تو کم از کبوترم زوار عارفند به حقّ تو یا رضا ای وای من که از همه بی معرفت ترم بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم مهر تو گشت شیره ی جان و روان روح از لحظه ای که شیر به من داد مادرم فیض زیارت تو و آلوده ای چو من گر لطف تو نبود نمی گشت باورم هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم حتّی اگر بود پدرم یا برادرم از صدق و پاکی پدر و مادرم بود گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ خیزد رضا رضا ز نفس های آخرم پای مرا ببند که پابند خود کنی دست مرا بگیر که مسکین این درم من «میثمم» که با همه بیدست و پائیم جز دار عشق تو نبود دار دیگرم
منِ ناقابل و این لطفِ فراوان نه عجب سائلِ خسته و آقاییِ سلطان نه عجب من درِ خانۀ اربابِ کرم آمده ام دادنِ مُلک دو دنیا به گدایان نه عجب حاجتم نیست بمن مُلک و مَلک بخشیدن لیک لبخند تو ای شاه خراسان نه عجب زندگی را بتو مدیونم و خود میدانم بندگی خواستن از درگه سلطان نه عجب با رضا حرفِ دلم، جان جواد این جمله است: سر بپای تو چو آهوی گریزان نه عجب دیدنِ گنبد و گلدسته چه زیباست، ولی دیدن روی تو ای خسرو خوبان نه عجب بگذارید که کلبِ درِ این خانه شوم سگ اصحابِ بهشتی شدن اینسان نه عجب از تو و جدِّ تو و مادر تو نیست بعید حرفِ مِنّا شدنم با تو، چو سلمان نه عجب هم‌نشینیِ سحر با تو چه حالی دارد روضه خوانِ تو شوم با دلِ سوزان نه عجب بدنِ بی سرِ ارباب اگر بی کفن است بر سرِ نیزه رود قاری قرآن نه عجب چه بگویم ز غمِ عمَّتیَ المَضروبَه این که در شام شود جزوِ اسیران نه عجب آن که در کوفه به زندان بلا می افتد با سه ساله برود گوشۀ ویران نه عجب
اگرچه با گنه خویش دادم آزارت دلم خوش است که گشتم گدای بازارت به رافت توبنازم که بردرحرمت ستاده ای و دعا میکنی به زورات خوشا سعادت آن زائری که وقت وداع تواز قفاش بگویی خدانگهدارت زبس رئوفی و آقایی و کریم استی گدابه قطره اشگی شده خریدارت به جای آنکه جوابم کنی جوابم ده کجا پناه برد زائر گنهکارت نوشته ام به کف دستهای خالی خود سلام از کم من برعطای بسیارت هزارموسی عمران به طور مدهوشت هزار عیسی مریم به چرخ بیمارت به دست خالی میثم نگاه کن مولا عنایتی کرمی ای کرم سزاوارت
قرب بدرگاه الاهم بده حال به این حال تباهم بده درحرمت عزت وجاهم بده (خط امانی زگناهم بده آمدم ای شاه پناهم بده ای کرمت بیشترازآسمان ای قدمت برسرکروبیان (ای حرمت ملجاءدرماندگان دورمران ازدروراهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) ای که توهستی سروسامان عشق نام دل آرای توعنوان عشق (ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چوگیاهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) من به تولای شمازیستم اگرچه صفرم توبده بیستم (لایق وصل توکه من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) صحن وسرای توبهشت خداست درگه توقبله ی امیدماست (ای که حریمت مثل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) ازغم توسوزم وسازم چوشمع داروندارخودببازم چوشمع (تاکه زعشق توگدازم چوشمع گرمی جان سوزبه آهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) (لشکرشیطان به کمین منند) درپی دزدیدن دین منند غصه وگریه هم نشین منند (بی کسم ای شاه پناهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) ای شه خوبان نگهی کن به من ماه درخشان نگهی کن به من (ازصف مژگان نگهی کن به من بانظری یاروسپاهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) ای که گرفتارتوعبدوشهند درطلب نورتومهرومهند (درشب اول که به قبرم نهند نوربدان شام سیاهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) ازهمه آگاه تراز حالمی تورونق روزو مه وسالمی (ای که عطابخش همه عالمی جمله ی حاجات مراهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) ای پسر فاطمه ای مهربان حضرت ثامن الحجج الامان آن چه صلاح است برای (حسان) (ازتواگرهم که نخواهم بده آمدم ای شاه پناهم بده) تضمینی ازغزل مرحوم
در محل هرجا صدای عبد گریان شد بلند قامت صاحب کرم از روی ایوان شد بلند نوکری سخت است اما سختیش عشق است عشق پای ما با عشق بر خارمغیلان شد بلند من که هرجایی کم آوردم صدا کردم رضا رعیت آنجایی که کم آورد، سلطان شد بلند بیشتراز سائل آقابی قرار سائل است بیشترازشهرما، آه ازخراسان شد بلند کافری بودم که باشرط تو رفتم برسجود بسکه ازخاک توعطروبوی ایمان شد بلند خاک ایران قبل تو لطفی برای کس نداشت تو به ایران آمدی و بخت ایران شد بلند جذر و مد صحن تو یعنی که رو به گنبدت هرملک افتاد روی خاک و انسان شد بلند شانه برزلف تو زد منای اهل البیت شد بعد مرگش مرد سلمانی چو سلمان شد بلند هرکسی که سخت دامان جوادت را گرفت بابرات کربلای خویش آسان شد بلند گریه بی حد میکنی وروی زانومیزنی بابت دستی که برروی عزیزان شد بلند نام زینب را پس از عباس نامحرم که برد.. از ته گودال داد شاه عطشان شد بلند!