#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان
که ضرب تیغ میدان میدهد سیّاس را برهان
سراسر عزت و فتح است و باطل کردن نیرنگ
اگر هم بسته باشد مجتبا با دشمنش پیمان
حسن اصل کرامت بود، عالم بر درش سائل
حسن عقل مجسم بود، عالم بی حسن نادان
حسن تنها نه در منزل اسیر حیلهی زن بود
که بین لشکر خود بود تنها بین نامردان
حسن البته تنها نیست وقتی در کنار او
حسین و زینبش هستند با عباس یک گردان
به بازو حرز حیدر، بر سرش عمامهی احمد
بهروی لب همیشه ذکر مادر داشت تا پایان
بپرس از کوچهها بعد از علی ابن ابی طالب
کدامین شانه در تاریکیِ شب میبُرد انبان؟
کسی که گرد فرشش را تبرک میبَرَد جبریل
نشسته با موالی روی خاک و خورده آب و نان
معزّ المومنین است او، بپرس از مردم نجران
کریم اهل بیت است او، بپرس از سورهی انسان
خوشا بر من که در عالَم امامی این چنین دارم
که پشم اُشترش دارد شرافت بر ابوسفیان
شب و روزم به ذکر یا حسین و یا حسن روشن
سر و جانم فدای این دو سید، این دو تا سلطان
✍ #سعید_تاج_محمدی
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمار داری را
دل خون را، نگاه مضطرب را، بی قراری را
کسی از خانه بیرون رفته، گویا دیر هم کرده
دوباره خانه دارد میچشد چشمانتظاری را
صدایی میرسد از سجدهگاه مسجد کوفه
که "نوشیدم به رب کعبه جام رستگاری را"
پدر میآید و در دست یاران دستهای او
کجا سد میکند لبخند او خونهای جاری را؟!
پدر پوشانده با عمامه و دست و عبا سر را
مبادا دخترش یک دم ببیند زخم کاری را
مگو با گریهی فرزندها: آهسته...آهسته...
که میدانند اهل خانه رسم سوگواری را
::
شب قدر است، با من ذکر یا الله و یا حیدر...
ببین آوردهام با خود هر آنچه دوست داری را
✍ #سعید_تاج_محمدی
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمار داری را
دل خون را، نگاه مضطرب را، بی قراری را
کسی از خانه بیرون رفته، گویا دیر هم کرده
دوباره خانه دارد میچشد چشمانتظاری را
صدایی میرسد از سجدهگاه مسجد کوفه
که "نوشیدم به رب کعبه جام رستگاری را"
پدر میآید و در دست یاران دستهای او
کجا سد میکند لبخند او خونهای جاری را؟!
پدر پوشانده با عمامه و دست و عبا سر را
مبادا دخترش یک دم ببیند زخم کاری را
مگو با گریهی فرزندها: آهسته...آهسته...
که میدانند اهل خانه رسم سوگواری را
::
شب قدر است، با من ذکر یا الله و یا حیدر...
ببین آوردهام با خود هر آنچه دوست داری را
✍ #سعید_تاج_محمدی
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما
جان ما قربان تو ای نوح کشتیبان ما
از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد
داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما
راست میگویند نام مذهب ما جعفریست
جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما
از تو میخواندم که نام آتش آمد بر زبان
صحبت از "در" شد که آتش زد به جسم و جان ما
ای شهید آتش جهل مدینه! پس چرا
جای تو از مادرت میخواند روضهخوان ما؟
شعر میخوانَد کمیت و روضه میخوانی به اشک
آه از جدّ غریب و بی کس و عطشان ما...
خانهات را کربلا کردی و ما آموختیم
هست دنیای بدون کربلا زندان ما
::
آستان قدس صادق میشود روزی بقیع
بر ضریحت میرسد چندی دگر دستان ما
✍ #سعید_تاج_محمدی
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
یک لحظه خلوت کردهای مشغول قرآنی
یک لحظه مشغول سخن در جمع یارانی
گاهی بفکر کندن خار بیابانی
گاهی هم از دلشورهی زینب پریشانی
امشب شب سختیست؛ امشب در دلت غوغاست
گاهی میآید نغمهی لبیک یارانت
گاهی میآید گریهی زنها و طفلانت
گاهی صدای اصغرت کرده پریشانت
امشب غم عالم نشسته در دل و جانت
امشب شب سختیست آری امشب عاشوراست
بر شانهی بابا رقیه میگذارد سر
خوابد علی اصغر در آغوش علی اکبر
خوابیدهاند آرام اهل بیت پیغمبر
زیرا که بیدارست چشم ساقی لشگر
تا کی چنین آرامشی در کربلا برپاست؟
فردا به پا خواهد شد اینجا محشر کبرا
فردا شود صحرا زخون عاشقان دریا
فردا حسین است و خودش، تنهاترین تنها
بی لشگر و بی اکبر و بی یار و بی سقا
فردا صدای العطش تا عالم بالاست
یک دم بهروی خاک افتد دست سقایش
یک دم حسین است و جوان ارباً اربایش
فکر حرم لرزه میاندازد به اعضایش
ای کاش برخیزد فقط عباس از جایش
آری حسین است این عزیز حضرت زهراست
نازل شده گویا دوباره سورهی زلزال
برگشته دیگر ذوالجناح از دشت خونین یال
افتاده جسم چاک چاکی در دل گودال
سر میبُرند و یک زن اینجا میرود از حال
از سینهاش برخیز ملعون! مادرش اینجاست
بالای تل از هوش رفته، خواهر افتاده
آتش به مو و معجر یک دختر افتاده
دیدند یک انگشت بی انگشتر افتاده
زیر سم اسبان دشمن پیکر افتاده
یک پیرزن میگفت سر هم در تنور ماست
پایان نیابد ظهر فردا ماجرا باقیست
آتش به جان خیمهی آل عبا باقیست
هم رفتن سرها به روی نیزه ها باقیست
هم کوچه و بازار... هم شام بلا باقیست
زین پس شروع کربلای زینب کبریست...
✍️ #سعید_تاج_محمدی
✔️مرور خاطره ها...
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#برای_جامانده_ها #زیارت_اربعین
من خسته بودم بر لبم اما تبسم بود
یک دست پرچم بود یک دست استکان چای
یک سو صدای روضهی عباس میآمد
یک سو صدای گرم یک کودک که: بارِد مای!
بر ابری از اشک و شعف مشتاق میرفتم
هم آبله، هم درد پایم را بغل میکرد
هر بار کامم تلخ میشد از غم دنیا
چای عراقی بود کامم را عسل میکرد
باور نخواهی کرد چیزی را که میگویم
چشمان من بیدار بود آن دم که میدیدند
ما را کسی در خانه مهمان کرد و با اهلش
بر خاک و سرما در حیاط خانه خوابیدند
مشّایه یعنی پیرزن یک کیسهی کوچک
پر کرده بود از نان و با پای علیل خود
خود را به زائرها رساند و نان تعارف کرد
میساخت درد و پیری و غم را ذلیل خود
مرد کهنسال رشیدی بین یک موکب
گویا زعیم و شیخ قومی از عشایر بود
گفتند نذری دارد و هر سال میآید
کارش در این جا شستن جوراب زائر بود
مشایه یعنی رنگ هفتاد و دو ملت را
هرجا که حرف عشق شد یکرنگ میسازد
مشایه یعنی هرکه هستی باش، عاشق باش!
هر چیز غیر از عشق اینجا رنگ میبازد
حیرت گناه ماست، مایی که نفهمیدیم
این چیزها در کربلا بسیار عادی بود
ما آنچه میدیدیم را باور نمیکردیم
این ماجرا اصلاً برای ما زیادی بود
باید که برگردیم راه کربلا باز است
در کربلا هستیم هر جای زمین هستیم
در خانهی دل جز حسین ابن علی کس نیست
در خانهی خود زائران اربعین هستیم
✍ #سعید_تاج_محمدی
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به دست، دست علی، دست دیگرش قرآن
به دوش، بار امانت، به سینه راز جهان
رسیده لطف الهی به شکل او به زمین
چنان که بر تن خشکیدهی زمین باران
صدای آمنه آمد: سلام بر جبریل!
مبارک است به عالَم تولد انسان
مبارک است قدوم کسی که در قدمش
شکست کنگرهی کاخ شاه در ایران
رسید و از قدمش چشم عشق روشن شد
رسید و کور شد از خاک مقدمش شیطان
به یک نگاه، ابو/ذر شدهست خاک درش
و روزبه شده از یک تبسمش سلمان
رسیده است که بر سفرهها شود نان و
رسیده است که در سینهها شود ایمان
سلام بر تو که با خلق، مهر و لبخندی
سلام بر تو که اخمی بهروی نامردان
پس از تو راه بشر از کتاب میگذرد
سلام بر تو که دادی به جهل ما پایان
پس از تو زنده به گورند جاهلان زمین
شدند فاطمه بعد از تو دختران جهان
تو قبلهی دلی و با تو بردههای سیاه
صحابیاند و به بام تو میدهند اذان
به منبری وسط آسمان هفتم و بعد
نشستهای سر یک سفره با تهیدستان
قرار میدهی از کف ولو میان نماز
اگر به مسجد تو کودکی شود گریان
تو راه میروی و خاک کفشهای تو را،
شرافتیست که بیند به خواب ابوسفیان
بهروی شانه دو تا ماه داری ای خورشید!
سرم فدای تو، جانم فدای آن دو جوان
✍ #سعید_تاج_محمدی
#حضرت_زینب_س_مدح
کجا پیدا کند دنیا پرستاری از او بهتر
مگر دارد حسین بن علی یاری از او بهتر؟
شهیدانِ حرم وقتی که میرفتند میگفتند
بهشتِ ما ندارد راه همواری از او بهتر
سرِ بالا بلندی روی دستش سربلند و سرخ
به سرداران عالم نیست سرداری از او بهتر
اگر بار امانت عشق بود و ما بلی گفتیم
ندارد این جهان بر دوش خود باری از او بهتر
برای قطرهی اشکی که از عشق حسین آید
در این عالم نمییابی خریداری از او بهتر
✍️ #سعید_تاج_محمدی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#اذان_بلال
صدای گریه خواب از دیدهی همسایهها برده
همانهایی که مادر نامشان را در دعا برده
همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته
همیشه نام اهل خانه را در انتها برده
نماز فاطمه باریست روی دوش این عالم
همان باری که روی شانههایش مرتضی برده
نماز فاطمه اشکیست که هر قطرهی آن را
به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده
نماز فاطمه رودیست جاری در دل دنیا
که هرجا رفته گویی چشمهی آب بقا برده
نماز فاطمه وقتی به حیدر اقتدا کرده،
دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده
بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را
اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده
اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا
نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده
اذان میگفتی و رد میشد از اینجا عزیزی که
سلامش سالها از خانهی ما غصه را برده
کدامین خانه؟ آری خانهای که صبح و شب هر روز
ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده
کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که
غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده
من از این خانه میگویم که هر کس حاجت خود را
درِ این خانه آوردهست بی چون و چرا برده
درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند
درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده
نه تنها آدمی، آتش هم از این در نشد نومید
همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده
همان آتش که هُرمش تا جهان باقیست در عالم
نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده
همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد
همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده
همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل
که نور از چشم حیران امام مجتبی برده
::
گرفت از پشت در این شعله را دستان ناپاکی
غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده
::
در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد
شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده
✍️ #سعید_تاج_محمدی
#امام_باقر_ع_مدح
درختها قلم و هرچه بحر، جوهر تو
نبود علمي اگر بسته بود دفتر تو
تو گرم بحثی و چون کودکانِ مشقنویس،
فرشتگان زده زانو به پای منبر تو
حدیث و آیه و تفسیر، تیغ و شمشیرت
محدثان و فقیهان سپاه و لشکر تو
عجیب نیست که انقدرها کریم شدی
که دختر حسن ابن علیست مادر تو
تویی که قبل ولادت توسط جابر
رسانده است سلام تو را پیمبر تو
طلوع صبح ظهورست وعدهی عشاق
قرار و وعدهی ما مرقد مطهر تو
✍️ #سعید_تاج_محمدی
#امیرالمومنین_ع_مدح
کسی که رشتهی گیسوی او حبل المتین باشد
پس از خلقش سراسر عرش، غرقِ آفرین باشد
که حیدرآفرین حقاً که خیرالخالقین باشد
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق اولین باشد
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین باشد
بهروی خاتمش "للّه مُلکٌ" گشته حک اما
بچرخد روی انگشت علی چرخ فلک اما
علی غیر از خدا هرگز نمیخواهد کمک اما
جهان عمریست درماندهست در تردید و شک اما
علی علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین باشد
تمام اولیا را در دبستان علی دیدم
که هشیاران عالم، جمله مستان علی دیدم
و جنت را گیاهی در گلستان علی دیدم
من از فتح درِ خیبر به دستان علی دیدم
که او دست توانمند خدا در آستین باشد
نبیند فضل او را هرکسی باشد به قرآن کور
که بر خورشید میگردد نگاه شبپرستان، کور
به آنها که از اول کور بودند و کماکان کور،
بگو چشم نبی روشن، بگو چشم حسودان کور
برای فاطمه تنها علی باید قرین باشد
بدا بر حال آنان که خلایق را از او راندند
خوشا اجداد ما آنها که پای عشق او ماندند
که ما را مادران با نام حیدر شیر نوشاندند
از آن روزی که چشمم باز شد در گوش من خواندند :
علی تا لحظهی آخر امیرالمؤمنین باشد
✍️ #سعید_تاج_محمدی
#حضرت_زینب_س_مدح
کجا پیدا کند دنیا پرستاری از او بهتر
مگر دارد حسین بن علی یاری از او بهتر؟
شهیدانِ حرم وقتی که میرفتند میگفتند
بهشتِ ما ندارد راه همواری از او بهتر
سرِ بالا بلندی روی دستش سربلند و سرخ
به سرداران عالم نیست سرداری از او بهتر
اگر بار امانت عشق بود و ما بلی گفتیم
ندارد این جهان بر دوش خود باری از او بهتر
برای قطرهی اشکی که از عشق حسین آید
در این عالم نمییابی خریداری از او بهتر
✍️ #سعید_تاج_محمدی