*باسم رب الحسین (ع)*
*#واقعه_کربلا*
*《 ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله 》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
عاشقا گوش بکن واقعه کرب و بلا را
بر سر و سینه بزن نظم بده بزم عزا را
از دل خویش برون آر زِ غم آه و نوا را
برسان از دل غمدیده به عالم تو صدا را
ذکر حق گوی و ببر نام حسین خون خدا را
تا کند حضرت زهرا به تو اینگونه دعا را
*《ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
روز عاشور کـه معشوق دمی جلـوه گر آمد
تشنه لب عاشق دلسوخته با پای و سر آمد
تبرِ یک غمزه رها گشت و ورا بر جگر آمد
عشق هی خیره سری کرد و سما نوحه گر آمد
از خود آن لحظه رها گشت همان عاشق شیدا
مسلخ عشق وزین گشت و بشد تیغ مهیا
*《ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
چون لب تشنه حسین ابن علی شاه شهیدان
مست از باده توحید بشد وارد میدان
ز لب آهنگ ولایت بزد آن نایب قرآن
که منم پور امامِ ازلی سرور خوبان
این ز کار من شیدای،کنون گشته هویدا
رونق دین دهم اکنون، زنم آهنگ وفا را
*《ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
کربلا گشت چو جولانگه آن عاشق صادق
نظر انداخت به معشوق که ای یار موافق
ای که هستی تو بر عالم همگی خالق لایق
گر شوم کشته و آواره شود اهل سرا دق
چشم و دل از تو نپوشم که تویی قادر و دانا
باید اجراء بکنم حکم تو ای رب توانا
*《ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
حوریان کوس شهادت بزنندی و بخوانم
پایکوبان بروم در ره حق جان بفشانم
سر فشانم به ره دوست من این جمله بدانم
جان دهم در ره او زنده و جاوید بمانم
هرکه این جمله بدان بنماید چو من اجراء
زنده ماند بِکند راضی و خشنود خدا را
*《ای عزادار حسین ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
من حسینم به خدا بارقه نور خدایم
من حسینم به خدا آینه قبله نمایم
من حسینم به خدا صاحب اکرام و سَخایم
من حسینم به خدا شمع وجود شهدایم
برسانم به سر برج بقا گام وفا را
شود از کار من اجزاء بقا بر همه پیدا
*《ای عزادارحسینن ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
قدر ایثارِ مرا فرد مسلمان بشناسد
قدر رفتارِ مرا صاحب ایمان بشناسد
قدر گفتار مرا عاشق قرآن بشناسد
قدر کردار مرا ناسک دوران بشناسد
هرکه اینها همه بشناسد و پوید ره ما را
بشناسد به خداوند قسم، راه خدا را
*《ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله》*
◇◇◇◇🏴◇◇◇◇
من که دارم خبر از واقعه عشق و فدایی
آمدم تا به رهت جان بدهم ای که خدایی
سینه را چاک دهد از غم من اشک فسایی
بِکند بهر لب تشنه من ،نوحه سرایی
دارد امید و به سوی کرمم چشمِ تمنا
تا شفیعش بشوم نزد تو ای خالق یکتا
*《ای عزادارحسین ابن علی آجرک الله》*
*فسا: خاک پای عاشقان اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام والصلواة*
🖋 *خادم الادب:*
*ابراهیم الهیاری(اشک فسایی)*
#امام_حسین
#حضرت_زینب
به نیزه های روی تنت ميشود نظر نکنم؟
ز دیده بوسی رگهات میشود حذر نکنم؟
نمانده پيرهنت دشمنت به غارت برد
چگونه بعد تو احساسی از خطر نکنم؟
ببوسمت که دلم لااقل خنک بشود
مرا مجاب کنى لب به آب تر نکنم؟
ببخش خواهر خود را زبان نفرینم
گرفته کاش نگیرد کمی اثر نکنم؟
به روی نیزه ای و پا به پات می آیم
روا نبود که بی تو شوم سفر نکنم؟
ببین که خواب ندارد تنش پر از زخم است
رقیه گفته نیایی شبی سحر نکنم؟
به جان خریده ام ای جان بناست آغوشم
پناه دخترکانت شود سپر نکنم؟
قدم خمیده ولی ذوالفقار خواهم شد
بگیر دست مرا کوفه را خبر نکنم؟
عفت نظری
#حضرت_زینب
#امام_حسین
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان روى صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله ى وا مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده
سید پوریا هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#وفاداری
در این میخانه مستی میکنند از فرطِ هشیاری
نمیبینند غیر از دوست را در خواب و بیداری
چو عطر از شیشه روح از جسم شوق پر زدن دارد
نمیگنجند جانها در بدنها از سبکباری
کمندِ عشق را پیچیدگی این بس که در دامش
گرفتاریست آزادی و آزادی گرفتاری
به دندان هم نشد تا خیمه، مشکِ آب را بردن
چه شرحِ جانگدازی داشت معنای وفاداری
بیابان داغ و مقصد دور، لبها خشک و دلها خون
مبار ای ابر دیگر! گر بر این صحرا نمیباری
شاعر: #فاضل_نظری
#امام_زمان_عج_مناجات
اسیرم من به چشمانت، نگاهی روزی من کن
دمی آغوش مهرت را، بر این آواره، مأمن کن
نباشی، روزگار عاشقت تاریک تاریک است
شب ظلمانیام را با فروغت، روز روشن کن
ببین مغروق و محبوسم در این دنیا و این اعضا
مرا آزاد از بند هوا و حصر این تن کن
ندیدم غیر ویرانی، نبودی هرکجا گشتم
بیا این خاک خشک مرده را، سرزندهگلشن کن
جهان، مجروح جور و جبر جانیهای سنگیندل
بر این دلداده، عشقت را در این جنجال، جوشن کن
اَبی، اُمّی، وَ نَفسی، عالم و آدم به قربانت
اسیرم من به چشمانت، نگاهی روزی من کن
شاعر: #پدرام_اسکندری
#امام_زمان_عج
ای شفای دردهای بی شمار ما بیا
به دعای ما که نه،بر ناله ی زهرا بیا
از گناهان خسته و در روضه ها سر میکنم
ای صفای حق تعالی بر همه دلها بیا
من که سربارت شدم،بی قیمت و بی آبرو
آبروی هر دوعالم حضرت مولا بیا
من گنه کارم ولی عشق تو را دارم به دل
عشق زیبایت تمام آبروی ما بیا
من بدم اما گدای درگهت هستم هنوز
خاک پایت میشوم ای حضرت آقا بیا
میرسد ماه محرم وقت شور و ماتم است
آندمی که ذکر تاسوعاست بر لبها بیا
روضه خوان باشی و ماهم گریه کن های عزا
خون فشان روضه ی جان سوز عاشورا بیا
جان عمه زینبت ، بر اضطرار دختران
بر اسارت در میان خنده ی اعدا بیا
چشم ناپاک و حرم،بازار شام و ساز و دف
بر لب و دندان خونینِ گل زهرا بیا
کار هر روز و شبش گریه برای اصغر است
بر سفیدی گلو و نغمه ی لالا بیا
این نفس بند آمده از غصه های کربلا
بر تن روی عبای اکبر لیلا بیا
از خجالت آب شد،قولش زمین مانده عمو
بر نگاه حسرت و بی تابی سقا بیا
موی او آتش گرفت و دامنش هم سوخته
بر دمی که آن سه ساله ناله زد بابا بیا
عبدِ کریم
اشعار امام رضا (ع)
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
*حاج علی انسانی*
اشعار مناجات و مدح امام رضا (ع)
سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود
خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود
گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم
دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود
زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل
هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود
غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند
چون برم نام تو را آتش گلستان می شود
مردگان روح را احیاگر جان می کند
هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود
گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر
چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود
در مفام رافتت این بس که نام چون تویی
روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود
در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود
گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود
گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن
نقش شیر پرده ناگه شیر غران می شود
ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند
هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود
هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو
گاه ، مجنون گاه ، خندان گاه ، گریان می شود
گر به قعر نار ، شیطان بر تو گردد ملتجی
وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود
غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته
بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود
هر که با اخلاص گوید در حریمت یک سلام
اجر آن بالاتر از یک ختم قرآن می شود
مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن
بی نیاز از خرمن زلف سلیمان می شود
در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است
زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود
پور موشایی و در طور تو هر کس لب گشود
همکلام ذات حق ، چون پور عمران می شود
سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش
خاک، مشک و سنگ، لعل و ریگ، مرجان می شود
در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات
خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود
خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است
آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود
هر که شد زوار تو در طوس ای روی خدا
زائر ذات خدای حی سبحان می شود
آستان قدس تو دارالشفای عالم است
درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود
هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست
مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود
وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی
ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود
هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو
گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود
بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا
صبح عید وسال نو شام غریبان می شود
با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا
خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود
در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای
هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود
تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد
شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود
با تمام زشتی و آلودگی در سوگ تو
قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود
*استاد حاج غلامرضا سازگار*
شعر شهادت امام رضا (ع) -
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصوم? مظلومه، کجا بود رضا جان
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحهسرا بود رضا جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سین? ما، سوز شما بود رضا جان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
*استاد حاج غلامرضا سازگار*
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده
چه تند میرود، این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند، باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم، تا به عمه ام برسم؟
توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده
خودت که داخلِ گودال گیر افتادی
عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟
به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم
دوباره چادر من دستِ خارها مانده
بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد
سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده
کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟
به جان سپردن من چند ربنا مانده؟
به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست
پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟
نوكرنوشت:
حسین جـان
من دخترم، باباییم، تقصیر من چیست؟
بابا بغل کن باز هم این دخترت را
صلی الله علیک ياسيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً
كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
#چهارشنبه_های_امام_رضایی