#امام_حسین_علیه_السلام
#دروازه_کوفه
#سید_رضا_موید
توآفتاب منی باچنین جمال حسین
مراببخش که خواندم توراهلال،حسین
گرفته روی تورا گرچه خون وخاکستر
توآفتاب وجودی وبی زوال، حسین
سرت به نیزه وقرآن به لب،جلالی نیست
به جزجلال خدافوق این جلال،حسین
زشورنغمۀ قرآنت ای عزیزدلم
زحال رفتم وبازآمدم به حال،حسین
دل شکستۀ من با سر بریدۀ تو
ز پاره پارۀ دل دارد اتصال، حسین
قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنندخون شریف تو پایمال، حسین
کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که اوحرامِ خدارا کند حلال، حسین
ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست
اگرکه سیلیِ دشمن دهدمجال حسین
به هریکی زصغیران به گریه مینگرم
تورا زمن طلبد با زبان حال، حسین
زبان حال"مؤید"غلام تو، این ست
من وجدایی ازتو بُودمحال، حسین
#امام_حسین_علیه_السلام
#دروازه_کوفه
#علی_انسانی
به کوفه آمدم از داغ و داغدار بگویم
در آن غبار ره از هیفده سوار بگویم
همه قبیله یاسین و قبلهگاه گل یاس
هَزاروار، ز گلها هزار بار بگویم
همین نه مرگ به بازی گرفتهاند جوانان
به نوک نی، ز سر پیر نیسوار بگویم
زخیمههای به آتش کشیده، دست کشیدند
ز کودکانِ دویده به روی خار بگویم
ز دختری که پیاده دویده و نرسیده
ز چشم منتظر و خشم نیزه دار بگویم
به آسمان چهارم، گرفته گوش مسیحا
که نشنود اگر از گوش و گوشوار بگویم
نگاه سر، سوی دختر، نهد قرار ملاقات
ز رمز و راز نگاه دو بی قرار بگویم
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
داخلِ زندانِ کوفه ..یک نوایی داشتم
بهرِ روضه زیرِ لب،یک ته صدایی داشتم
روضه خوان من بودم و روضه..غروبِ کربلا
بهرِ گریه بی امان حال و هوایی داشتم
امّ کلثوم و ربابه..مستمع های من اند
روضه..کوچک بود و من رزقِ بُکایی داشتم
روضه ی درگوشی از آنجا شروع شد جانِ من
در دلِ محبس عجب بزمِ عزایی داشتم
تا که گفتم تشنه لب..لطمه به صورتها زدند
بینِ تاریکیِ زندان..کربلایی داشتم
دخترانش هم شدند از مستمع های عزا
در هیاهو..حس و حالِ آشنایی داشتم
یک ندا آمد:غریبِ تشنه ی مادر حسین
بینِ این روضه..غمِ خیرالنسایی داشتم
بر سر و سینه زدم ،مدهوش افتادم زمین
آخر..اندوهِ ذبیح بالفقایی ..داشتم
کاش می مُردم میانِ روضه های قتلگاه
در میانِ روضه اش حسّ ِ خدایی داشتم
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
هفت روز است بی تو گریانم
هفت روز است که پریشانم
هفت روز است که پدر جانم
بی تو آواره بیابانم
خوب شد رفتی و ندیدی که
دخترت بین کوچه ها گم بود
خوب شد رفتی و ندیدی که
عمه این هفته بین مردم بود
هفته نه هفت سال بی پدری
هفته نه هفت سال خونجگری
هفته ای که هزار سال گذشت
بین بازار ها به دربه دری
هفت شب بوسه ام ندادی تو
تن به سم ستور دادی تو
ای سر غرق خون لب پر خون
چقدر از سرم زیادی تو
🔸شاعر:
#امیر_فرخنده
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
داخلِ زندانِ کوفه ..یک نوایی داشتم
بهرِ روضه زیرِ لب،یک ته صدایی داشتم
روضه خوان من بودم و روضه..غروبِ کربلا
بهرِ گریه بی امان حال و هوایی داشتم
امّ کلثوم و ربابه..مستمع های من اند
روضه..کوچک بود و من رزقِ بُکایی داشتم
روضه ی درگوشی از آنجا شروع شد جانِ من
در دلِ محبس عجب بزمِ عزایی داشتم
تا که گفتم تشنه لب..لطمه به صورتها زدند
بینِ تاریکیِ زندان..کربلایی داشتم
دخترانش هم شدند از مستمع های عزا
در هیاهو..حس و حالِ آشنایی داشتم
یک ندا آمد:غریبِ تشنه ی مادر حسین
بینِ این روضه..غمِ خیرالنسایی داشتم
بر سر و سینه زدم ،مدهوش افتادم زمین
آخر..اندوهِ ذبیح بالفقایی ..داشتم
کاش می مُردم میانِ روضه های قتلگاه
در میانِ روضه اش حسّ ِ خدایی داشتم
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش
یک دم نشسته منتظر کودکان شده
یک جا ز پیر کوفه شنیدهست ناسزا
یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده
هم شاهد غروب گل ارغوان به خون
هم راوی حدیث لب خیزران شده
با پای خسته راهبر خلق آمده
با دست بسته کارگشای جهان شده
ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر
آه ای بهار تا گل آخر خزان شده
بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو
تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده
از بس گریستهست چنان شمع در سجود
از خلق، آفتاب مزارش نهان شده
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
#مناجات_با_امام_حسین
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
مُردن به پای "یار"،ملاک تَقَرُّب است
"پروانه" تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیَت رساند
هرگز قفس سرای مودب نمی شود
در بارِگاه شاه،یکی جُون می شود
هر نوکری،غلامِ مُجَرَّب نمی شود
هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست
جز او کسی معلم مکتب نمی شود
این روضه ها ستون بنای تشیُّع است
مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود
هرکس که صحبت از تو کند..،گریه می کنم
دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود
ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای
مانند گریه بر غم زینب نمی شود
قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه
هر کار می کنند مرتب نمی شود
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی