eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟ مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟ در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد سینه را آینۀ باغ شقایق كرده‌ست خاطراتی كه دل ازداغ شهیدان دارد صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد آری این راه، به پایان نرسیده‌ست هنوز راه عشق است بسی آتش سوزان دارد... راه ما راه جهاد است، ره بیداری‌ست امت واحده! برخیز كه وقت یاری‌ست این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت درپی غصب فدک،خطبۀ توحیدی داشت... از خدا گفت و سپس نعمت بی‌پایانش وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش خطبه می‌خواندوازآن نعمت برتر می‌گفت آری آن روز ز الطاف پیمبر می‌گفت گاه از امت و گاهی ز امامت می‌گفت گاهی از سختی فردای قیامت می‌گفت گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز نگذشته‌ست ز داغ پدرم چندین روز آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است! همتی داشت در آن روز به اثبات علی عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا شعله‌ها بر جگر افروخت به شوق مولا با همان زخم جگرسوز برون زد، آری معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر ناله زد ناله، از این ناله چه‌ها باید كرد آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد آری این ناله خوشایند شب و شیطان بود سال‌ها آرزوی هند و ابوسفیان بود گفت ای طایفۀ پست، علی را مبرید ای به دنیا شده پابست، علی را مبرید... جان گواراست، به بازار حق ارزان بدهم بگذارید كه در راه علی جان بدهم با همان زخم نمک‌خورده سوی مسجد رفت با همان پهلوی آزرده سوی مسجد رفت دید شمشیر به بالای سر مولا بود آری این‌گونه بگوییم: علی تنها بود گفت با این جگر سوخته، قلبی پر خون می‌روم رو به سوی قبر پیمبر اكنون می‌روم چهره از این واقعه پُر چین بكنم أیها الناس! بترسید كه نفرین بكنم
ای دخت مصطفی که پدر خوانده مادرت صف بسته انبیا به ادب در برابرت توکیستی که خواجهء لولاک می شنید بوی بهشت از نفس روح‌پرورت حورا نهاده دست به دامان فضّه ات غِلمان گشوده چشم به احسان قنبرت تا صبح حشر سلسلۀ اولیای حق مدیون صبر و نهضت شُبّیر و شَبّرت عالم نهاده چهره به دیوار کوچه ات خلقت ستاده بر در بیت محقّرت گوش علی به زمزمه های سحرگهت چشم نبی به ماه جمال منّورت عالم زبحر فیض تو گشتند جرعه‌نوش زان رو خدای عزّوجل خوانده کوثرت میکال ملتجی به در آستانه ات جبریل ایستاده چو عبدی به محضرت با آن که انبیا زکمالش به حیرتند در حیرت اوفتد زجلال تو همسرت در اقتدار مادری و حُسن تربیت این بس که همچو زینب کبراست دخترت در هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور پیوسته بوده ذات خدا مدح‌گسترت هرگز تو را به باغ فدک احتیاج نیست ای باغ خلد عاشق سلمان و قنبرت تو کز برای سائله ای پیر از کرم پیراهن زِفاف برون آری از برت باشی سه شب گرسنه، به سائل کنی عطا قُوت خود و غذای عزیزان دیگرت کی در هوای اخذ فدک می کنی تلاش ای بوده از نخست دو گیتی مسخّرت تاحشرهرچه ظلم وستم می شود به خلق باشد زغصب حق تو و حق شوهرت غصب حقوق حیدر و غصب حقوق تو بود از نخست نقشۀ خصم ستمگرت ای حامی ولایت و ای یار شیر حق ای از احد گرفته الی خانه سنگرت بالَّه قسم عجب نبوَد گر به روز حشر پیغمبران تمام بخوانند مادرت ریزد برات عفو، زدامان فضه ات خیزد شمیم خلد، زگل های پرپرت روید گل شفاعت از خون محسنت جوشد محیط رحمت از حلق اصغرت از هر کجا عبور کنی می رسد به خلق بوی بهشت از نفس روح‌پرورت یک سو حسن ستاده کنارت به احترام یک سو حسین با تن بی سر برابرت نبوَد عجب گناه تمامی خلق را بخشد به خون محسن تو، ذات داورت تو بر سوار ناقه بپوئی ره بهشت دنبال سر پیاده همه خلق محشرت دردا که دائم از ستم بی شمار خلق دریای اشک موج زد از دیدۀ ترت آتش زدند بر در دارالولایه ات سیلی زدند بر رخ از گل نکوترت از پای اوفتادی و کردی قیام،لیک دستت به تازیانه جدا شد زرهبرت ای شمسۀ سپهر نبوت روا نبود ابر سیه کشند به روی منورت بر فرق و دیده خاک سیه اشک حسرتش آنکو به اشک، خاک نشوید زچادرت باید گرفت درس علی‌دوستی زتو آنسان که از تو درس گرفته ست دخترت "میثم" کجا و یاری تو، کن کرامتی شاید شود به نظم جهان سوز یاورت
یا فاطمةُ مَن صَلّی عَلَیکِ، غَفَرَاللهُ لَهُ وَ اَلَحَقَهُ بی حَیثُ کَنتُ فی الجَنَةِ. روزی رسول خدا خطاب به من فرمودند : ای فاطمه هرکس برای تو صلوات بفرستد خداوند اورا مورد آمرزش خویش قرار می دهد و در هر کجای بهشت که من باشم اورا به من ملحق خواهد ساخت. یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات مـِـهر تـو بُود قـبولی صــوم و صـلات فـرمود نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات
دوست دارم درحضورت روضهءمادربخوانم قصه ها از غربت اولاد پیغمبر بخوانم دوست دارم درکنار باب جبراییل یک شب از غلاف تیغ و دست بسته حیدر بخوانم دوست دارم برعمویت مجتبی اشکی بریزم از کتاب غربت آن حجت داور بخوانم دوست دارم صبحدم روباتوآرم درگلستان وصف قلب باغبان و لاله پرپر بخوانم دوست دارم در کنار تربت عباس بر تو ازدودست و ازدوچشم و ازعمودوسربخوانم دوست دارم با لب عطشان،لب دریا برایت قصه سقایی عباس آب آور بخوانم دوست دارم تاجوانان رابه گردت جمع کرده روضه ای ازجسم صدچاک علی اکبربخوانم دوست دارم در منای کربلا دورت بگردم صفحه ای از دفتر ذبح علی اصغر بخوانم دوست دارم با خیال کربلا آتش بگیرم از شرار دامن آن نازنین دختر بخوانم دوست دارم "میثم" آل علی باشم هماره تا زبان دارم ثنای ساقی کوثر بخوانم
خبری می‌رسد از راه، خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است طبق آیات و روایات رسیده، ای قوم! جمعه آمدن او به نظر نزدیک است عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی باز هم گل دهد این باغ، ثمر نزدیک است قطره چون رود شود، راه به جایی ببرد به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است با ظهورش حرم فاطمه را می‌سازیم بار بر بند برادر! که سفر نزدیک است راه دور دل ما تا به در خیمه او از در خانه زهرا چقدَر نزدیک است! آه گفتم که در خانه و یادم آمد غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است گر چه از آتش در سوخته جانم اما بیشتر روضه کوچه به جگر نزدیک است تا که افتاد زمین، زلزله در عرش افتاد هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است داغ مادر به جگر می‌رسد اما انگار اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
شده غصه‌ی نان و دنيای ما حجاب ميان حبيب و مُحِبّ توکل نکردیم براو که گفت: «وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِب» فقط فکردنياي خود بوده‌ايم غم دیگران چه؟! ملالی که نیست ندارد اثر در عبادات ما همين رزق‌های حلالی که نيست چه کرديم با بال دل‌هايمان مناجات‌ها، ربّناها چه شد دعامان شده حبس در سينه‌ها «خدايا ، خدايا» خدايا! چه شد تجمّل شده همّ و غمّ همه چه شد فرش‌های حصيری چه شد؟ که ديگر به نان و نمک قانع است؟ مرام علی! دستگيری! چه شد؟ به دنيای خود خوب خو کرده‌ايم دگر در سری فکر پرواز نيست در آسمان باز باز و چه حيف براي پريدن پری باز نيست به دنيای فانی چنان رو زديم که از عزّت نفس غافل شديم سر دل به دريا زدن داشتيم اسير تماشای ساحل شديم «کجايند مردان بی‌ادعا» چه شد اشک‌ها ، دردها ، ناله‌ها چه کرديم با عشق و انسانيت چه کرديم با حرمت لاله‌ها بيا لحظه‌ای سوی نورانيت بيا يک نفس غرق تقوا شويم بگو مرد و مردانه یک یا علی که راهی عرش معلّی شویم چه می‌شد اگر حضرت آفتاب به دل‌های تاریک ما يک نگاه... توانی دهد، نيمه‌جانی دهد به این عبد درمانده‌ی رو سیاه بیا يک قدم مانده تا آسمان بيا التجا کن خدایی شويم حسين است سرّ رهايی ما پری باز کن کربلايی شويم
صبح ِ تقویم گفت یا زهرا همه هستی م گفت یا زهرا نور زهرا که در جهان پیچید هفت اقلیم گفت یا زهرا آدم آموخت علم أسما را بعد تعلیم گفت یا زهرا ملت انقلابی ایران وقت تحریم گفت یا زهرا محشری شد شبی که فرمانده پشت بی سیم گفت یا زهرا و ابوالفضل دست هایش را کرد تقدیم گفت یا زهرا هی امان نامه می فرستادند جای تسلیم گفت یا زهرا عارفی سرّ عشق می دانست هرچه گفتیم گفت یا زهرا
اولین سخنرانی پس از رحلت امام 👈 شکر ولایت فقیه به اطاعت کردن اوست 🔻 این روایت از علی (علیه‌السلام) است: «شُکرُ مَن فَوقَک بِصِدقِ الوَلاء» شکر کسی که مافوق تو است به این است که راست بگویی از نظر پذیرش سرپرستی و ولایت او. 🔹 می‌گویی خدا فوق همه [است]، بسیار خوب، شکر می‌خواهی به او بکنی، شکر او چیست؟ صدق ولاء است، پیغمبر، علی (علیه‌السلام)، ائمه‌ی طاهرین (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) هر ولایتی، به اطاعت است. تا برسد به ولایت فقیه، آن هم همین است. 🔸 دوستان من در ماه رمضان اگر یادتان باشد مکرر به شما گفتم، گفتم نعمت وجود امام را قدر بدانید! آیا ما صدق ولاء نسبت به امام داشتیم؟ در همین بحث شکر، گفتم این نعمت بزرگ است، یک مجتهد جامع‌الشرایط، از هر جهت علماً، عملاً، ابعاد گوناگون، گفتم قدرش را بدانید، خدا را شاهد می‌گیرم این دو هفته، مکرر در این فکر بودم، خدا نکند ما کفران وجود او را کردیم که از ما گرفتی. ۶۸/۳/۲۴ 🏴 انتشار بمناسبت ایام سالگرد رحلت آیت‌الله مجتبی تهرانی
📚عبدالله_بن_سبأ ص۱۳۱ 💥و امّا درباره كيفيت هجوم به خانه فاطمه، و جريانى كه بين مهاجمين و متحصّنين گذشت چنين می نويسد: عدّه اى از مهاجرين، از جمله على بن ابى طالب و زبير از بيعت مردم با ابوبكر خشمگين شدند و با سلاح به سوى خانه فاطمه رفتند. 👈🏻به ابوبكر و عمر گزارش داده شد كه جمعى از مهاجرين و انصار در خانه فاطمه دختر رسول خدا با على بن ابى طالب گرد آمده اند و نيز گزارش دادند كه مقصود از اين اجتماع اين است كه با على بيعت كنند. 🔻ابوبكر به عمر بن خطّاب مأموريت داد كه برود و آنان را از خانه فاطمه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى نمودند با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. 🍂فاطمه چون اين وضع را بديد فرمود: اى پسر خطّاب آمده اى كه خانه دختر پيامبر را آتش بزنى؟ عمر گفت: آرى، مگر آن كه با امّت هماهنگ بشويد و بيعت كنيد. 📒۱. الرياض النضره، ج ۱، ص ۱۶۷ ابو بكر جوهرى بنا به روايت ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۳۲، و ج ۶ ص ۲۹۳ و تاريخ خميس، ج ۱ ص ۱۸۸ ۲. يعقوبى در تاريخ خود، ج ۲ ص۱۰۵ ۳. ابن شحنه، ص ۱۱۲، حاشيه كامل و ابن ابى الحديد، ج ۲ ص
معرفی آثاربزگان ضرورت فراگیری اعتقادات برای همه ما به قدری مهم و با ارزش است که زیر بنای احکام و اخلاق ما همه ریشه در فهم و فراگیری اعتقاد درست دارد. به طوری که در طول تاریخ کسانی را حتی دیدیم که در زندگیشان اعمال خوبی نداشتند اما یک اعتقاد سالم آن ها را نجات داده مانند شهید طیب ها و... وکسانی هم بودند که شاید تمام عمر متخلق و اهل عمل بودند اما یک اعتقاد غلط آن ها را گمراه و عاقبت به شر کرده است، مانند آن شخص که در پایان عمرش با وجود همه قدس و تقوایی که داشت چون خدا به او نعمتی را نداده بود گفت خدا بمن ظلم کرده! و از دنیا رفت. 🔆آن چه که ما عمل میکنیم زیربنایی دارد و از فکری نشأت می گیرد آن فکر عقائد ماست, مثلا ما به ائمه توسل می کنیم این عقیده ماست و به آن باور داریم ، اما ممکن است کسی بیاید و تشکیک کند و بگوید توسل چه معنی دارد و ما نتوانیم پاسخ بدهیم! اگر ایمان قوی در ما بود، در اعتقادمان حتی اگر تقلیدی هم باشد خللی وارد نمی شود، اما در این روزگار که عصر انفجار اطلاعات است ما و فرزندانمان به یقین به یادگرفتن اعتقادات شیعه نیازمندیم تا محکم بر ایمان و دین خودمان استوار بمانیم علاقه مندان به آشنا شدن با یک دور عقائد شیعه و دین اسلام پیشنهاد می شود در هر مرتبه علمی که حضور دارید، از کتاب یا ایشان استفاده بفرمایید
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه! لیلةالقدر محمد، فاطمه! ای، خدا مشتاقِ یارب یاربت ای، سلام انبیا بر زینبت عالم خاکی، محیط غربتت آفرینش، گشته گم در تربتت کاروانِ دل، روان در کوی تو قبله جان پیمبر، روی تو مشعل شب‌های احیای علی نقش لبخندت مسیحای علی خلق عالم، سائل و روزی‌خورت لیف خرما وصله‌های چادرت ای سه شب بی‌قوت و، از قوت تو سیر هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر وحی، بی ایثار تو کامل نشد هل اتی، بی نان تو نازل نشد آن که خاک مقدمش جان همه،.... گفت: جان من، فدای فاطمه! ای که در تصویر انسان زیستی کیستی تو؟ کیستی تو؟ کیستی؟ فوق هر تعریف و هر تفسیر هم پاک‌تر از آیه تطهیر هم ای سجود آورده بر پای تو سر ای خدا هم از نمازت مفتخر مرتضی را محو صحبت کرده ای غرق در دریای حیرت کرده ای مدح تو کی با سخن کامل شود وحی باید بر قلم نازل شود آسمانی‌ها مسلمان تواند بندهء مقداد و سلمان تواند آنچه هست و نیست فیض عام توست خوش‌ترین ذکر امامان، نام توست از نبی تا حضرت مهدی، همه ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه ای مهار ناقه ات زلف عفاف پیرهن بخشیده در شام زِفاف شمع جمع اهل محشر چهر توست مُهر هر پرونده مُهر مِهر توست جز تولای تو دست‌آویز نیست بی تو رستاخیز، رستاخیز نیست دست‌گیر خلق در محشر تویی منجی و بخشنده و داور تویی محشر از فیض تو گلباران شود عفو، مشتاق گنه‌کاران شود صحنهء محشر همه پابست توست اختیار نار و جنت دست توست مِهر تو روز قیامت هستِ ماست ریشه‌های چادرت در دست ماست روز محشر کار ما با فاطمه‌ست نقش پیشانیِ ما یا فاطمه‌ست بی‌کسیم و جز تو ما را نیست کس روز وانفسا تو را داریم و بس از کرامت بر جبین ما همه ثبت کن «هذا محبُ الفاطمه»... 🔹مابقی این مثنوی۲۶۰بیتی درنخل۲وجوددارد
تو کیستی فروغ چراغ هدایتی تو لنگر سفینۀ نوح ولایتی ناخوانده درس، عالمهء علم عالمی مکتب نرفته، بحر وسیع روایتی با چادرت به دایرۀ حشر، سایبان با معجرت به معرکۀ صبر، رایتی بودی ز خردسالی خود یاور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین فُلک نجات را به خدا ناخدا تویی بال و پر عروج به سوی خدا تویی هم‌سنگر امام شهیدان قدم قدم از ابتدا تو بودی و تا انتها تویی روز جهاد همره و همگام فاطمه هنگام خطبه هم‌نفس مرتضی تویی ماهِ دو مهرِ فاطمه و کوکب علی آیینۀ حسین و حسن، زینب علی اعجاز کرده خالق عالم به مدح تو بگشوده لب پیمبر اکرم به مدح تو با رمز کاف و ها که به قرآن نوشته است آغاز گشته سورۀ مریم به مدح تو بعداز چهارده صده باعشق و افتخار گوید سخن هماره مُحرم به مدح تو با آنکه در فراق و غم و رنج زیستی تاریخ کوچک است بگوید تو کیستی تا روز حشر، خون خدا را پیمبری بازآ بخوان خطابه که شمشیر حیدری هم ذوالفقار خشم علی در خطابه‌ای هم مصحفِ مطهرِ زهرای اطهری عیسی اگر نظر به تو و مادرش کند گوید عزیز فاطمه باللَّه تو برتری عباس اگر چه هست گرامی برادرت حاشا که بی اجازه نشیند به محضرت بر عزم و غیرت تو خدا گفت آفرین وقتی که خلق کرد تو را،گفت آفرین وقتی به قتلگاه گشودی زبان به شکر زهرا گشود لب به دعا، گفت آفرین تا شد ز خطبۀ تو نفس‌ها به سینه حبس بر نیزه سیدالشهدا گفت آفرین نطقت به کوفه معجزۀ ذوالفقار کرد بر چون تو شیردخت، علی افتخار کرد وحی خدا بوَد سخن دلربای تو انداخت نقش،بوسهء محمل به پای تو تاریخ شاهد است که تاصبح روزحشر خون حسین موج زند در صدای تو هرجا به یاد کرب و بلا خیمه می زنند آن خیمه گوشه‌ای‌ست ز صحن و سرای تو بعد از حسین، فاطمه را نور عین تو در چشم جان ما تو حسینی، حسین تو کو مرد تا که مثل تو سینه سپر کند از دین حق چو فاطمه دفع خطر کند هم شیر روز باشد و هم پارسای شب شب را همه به ذکر و عبادت سحر کند از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام با رأس غرقِ خون برادر سفر کند داغ حسین اگر جگرت را کباب کرد داغ سه‌ساله جان تو را سوخت، آب کرد ای مانده کوه درد و غمت روی شانه‌ها از کعبِ نی به پیکر پاکت نشانه‌ها داغت شراره‌ای به همه آشیانه‌ها ذکر تو و حسین تو قرآنِ خانه‌ها تنها ز تازیانه تن تو نشد کبود بر قلب ماست آن اثر تازیانه‌ها ایمان و عشق وغیرت ودین را چو آب برد دشمن تو را به جانب بزم شراب برد از بس که داغ ماند روی داغ بر دلت همچون خیام کرب وبلا سوخت حاصلت در بین خنده و کف و شادی به شام بود هفده سر بریده در اطراف محملت روزی به روی دامن پر مهر فاطمه روزی دگر به گوشۀ ویرانه منزلت در خلوت تو اشک و دعا و انابه بود یک شب سر بریده چراغ خرابه بود بر غربت تو شمع شب تار گریه کرد در لاله زار آبله‌ات خار گریه کرد حتی سه ساله‌ای که به ویرانه دفن شد تا صبح با دو دیدۀ خونبار گریه کرد آن شب که روی دامن طفلش گرفت جا رأس بریده بهر تو بسیار گریه کرد مانند مادرت که غریبانه دفن شد دردانه‌ات به گوشۀ ویرانه دفن شد اشک تو سیل چشم همه خلق عالم است باآه تو همیشه جهان ماه ماتم است وقتی تو درخرابه نهی روی خود به خاک در چشم شیعه، ماه صفر هم محرم است نبوَد عجب بسوزد اگر هست و بود را تا شعله‌های دل ثمرنخل"میثم"است چشمی بده که باز بگریم برای تو آتش بزن که آب شوم در عزای تو