🏴
#شهادت_حاج_قاسم_سلیمانی
#سید_رضا_نریمانی🎤
شرح خبرها چی میگن این همه غوغا شده باز
چشم یه ملت واسه چی این همه دریا شده باز
کاشکی دروغ باشه خبر کاشکی من از خواب بپرم
شرح خبرها چی میگن من که نمیشه باورم
رفته ولی شک نکنید جبهه پر از دلاوره
مالک اشتر علی هنوز کنار رهبره
رفته سلیمانی و باز تو دلمون محرمه
آی رفقا حسینی ها وقته شه از یاس بخونیم
دور همیم روز و شب ها روضه عباس بخونیم
میر و علمدار سپاه پشت و پناه حرمه
رفته سلیمانی و باز تو دلمون محرمه
پیکر صد پاره پاشو حضرت ارباب اومده
پاشو که ماه علقمه این دفعه با آه اومده
پاشو با اون دست جدا روضه سقا رو بخون
وقتشه ما گریه کنیم روضه بخونی واسمون
دست جدا روضه شد و گرچه دلم خونه براش
وا نشد انگشتر تو مونده عقیقش سر جاش
اهل و عیال شهدا رفتی و قلبشون شکست
درد یتیمی دوباره رو سر بچه شون نشست
منتقم خون حسین منتقم خون تو ایم
منتقم خون حسین منتقم خون تو ایم
عزتمون از تو و عمریه مدیون تو ایم
اینو نمیدونن لشکریان ابن سعد
که قاسم حسین زنده تره از این به بعد
میگیریم انتقام با نازعات و فجر و رعد
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
🏴#حاج_قاسم_سلیمانی_شهادت
🎤#کربلایی #حسین_طاهری
از جان گذشتن در راه رهبر درس قیام زهرای اطهر
فاطمه مظهر استقامت فاطمه چون علی با شهامت تا قیامت
جاودانه میمانی مادر شهیدانی
از شکوه تو باقی شوکت مسلمانی
در سینه ما شور جهاد است
خون تو رمز این اتحاد است
شیعه و وحدت و هم زبانی
این بود معنی قهرمانی
اربعین حسین شد جهانی
اسوه ی جهانی قاسم سلیمانی
زنده چون ابو مهدی در عراق و ایرانی
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
به مناسبت سالروز شهادت شهید سلیمانی
داغ سلیمانی
هوای چشم همه، ابری است وبارانی است
که روز ما همه از دود آه ، ظلمانی است
گرفته بهت عجیبی فضای دل ها را
نفس به سینه ی سنگین خلق، زندانی است
چراغ گریه ی ما روشن است در این داغ
شرار سینه ،غم قاسم سلیمانی است
کسی که عمر خودش را نثار دین کرده است
کسی که شیوه ی او شیوه ی مسلمانی است
کسی که دشمن از او مثل بید می لرزید
کسی که هم نفس رهبری خراسانی است
کسی که ملک عراق و عجم به او نازد
چراغ و جلوه ی نامش ، همیشه نورانی است
شهادت است نصیب دل سلیمانی
نصیب جمع دل ما همه پریشانی است
کسی که مثل ابالفضل پیکرش پاشید
کسی که در ره محبوب خویش،قربانی است
مدافعان حرم را خبر کنید اکنون
میان بزم شهیدان دوباره مهمانی است
اگر که اشک کمی فرصت و امان می داد
نوشته بود «وفایی« فراق ، طولانی است
#سید_هاشم_وفایی
شعر مشترک من و سعدی در فراق #حاج_قاسم
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود"
آتش درونم شعله دارد بیامان انگار که
با هر شرر یک قسمت از تاب و توانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود"
روزم سیاه و تار تر از ظلمت شبها شده
زیباترین گلهای باغ و بوستانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود"
در اوج ایام خوشی افتاده بر من دردها
فرماندهی قلبم ببین در عنفوانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود"
در پهنهی گیتی یکی شد نجم من در آسمان
آنهم چنین مستانه از دورِ کرانم میرود
او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان
دیگر نپرس از من نشان کز دل نشانم میرود"
سودای سختی بود در حالم نشست ای دوستان
سردار با لبخند غمگین از کیانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم میرود"
میسوزم از داغ فراقش مثل شمعی دلفروز
یک رشته در من بود که آتش کشانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود"
بیشک تمام داد من ، این رعشه و فریاد من
مثمر نشد در او که در حالِ خزانم میرود
باز آی و در چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود"
برگرد و احوال مرا در هجر ناگاهت ببین
از جانم انگار از فراقت سازمانم میرود
شب تا سحر می نغنوم واندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود"
بسته زبانم مثل لالی که هزاران حرف دل
در سینه دارم من ولی شور از بیانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فرو ماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود"
یارب چه رفتن بود این، طرز وداعش را ببین
او رفت و حس زندگی از آشیانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار من هم کار از آنم میرود"
تا تازه گرداند نفس برگردد و شور آورد
این زندگانی در فراق قهرمانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود"
افتادهام در حال زار از درد او ای همرهان
معشوقم از پیشم چرا بیامتحانم میرود
#بداهه
#یاصاحبصبر✍
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
.
شعر مشترک من و سعدی در فراق #حاج_قاسم
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود"
آتش درونم شعله دارد بیامان انگار که
با هر شرر یک قسمت از تاب و توانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود"
روزم سیاه و تار تر از ظلمت شبها شده
زیباترین گلهای باغ و بوستانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود"
در اوج ایام خوشی افتاده بر من دردها
فرماندهی قلبم ببین در عنفوانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود"
در پهنهی گیتی یکی شد نجم من در آسمان
آنهم چنین مستانه از دورِ کرانم میرود
او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان
دیگر نپرس از من نشان کز دل نشانم میرود"
سودای سختی بود در حالم نشست ای دوستان
سردار با لبخند غمگین از کیانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم میرود"
میسوزم از داغ فراقش مثل شمعی دلفروز
یک رشته در من بود که آتش کشانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود"
بیشک تمام داد من ، این رعشه و فریاد من
مثمر نشد در او که در حالِ خزانم میرود
باز آی و در چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود"
برگرد و احوال مرا در هجر ناگاهت ببین
از جانم انگار از فراقت سازمانم میرود
شب تا سحر می نغنوم واندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود"
بسته زبانم مثل لالی که هزاران حرف دل
در سینه دارم من ولی شور از بیانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فرو ماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود"
یارب چه رفتن بود این، طرز وداعش را ببین
او رفت و حس زندگی از آشیانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار من هم کار از آنم میرود"
تا تازه گرداند نفس برگردد و شور آورد
این زندگانی در فراق قهرمانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود"
افتادهام در حال زار از درد او ای همرهان
معشوقم از پیشم چرا بیامتحانم میرود
#بداهه
#یاصاحبصبر✍
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
.
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دل_ها
#گریز_فاطمیه
تکبیر ما چیره به هر ناقوس خواهد شد
این قطره ها یک روز اقیانوس خواهد شد
امروز هر کس پیرو راه سلیمانی است
فردا برای دشمنان کابوس خواهد شد
نابودی ایران تلاش دشمن است اما
بار دگر از سعی خود مایوس خواهد شد
ضعفی که دشمن در گمانش هم نخواهد بود
چندی دگر در لشکرش ملموس خواهد شد
سردار ما پر زد ولی دشمن بداند که
خاکستر ققنوس هم ققنوس خواهد شد
روزی که گلبانگ اذان ها یاعلی گردد
آن روز سهم عده ای افسوس خواهد شد
ما زنده ی عشقیم ما از نسل اعجازیم
در سایه ی سربند یازهرا سرافرازیم
از شهر کرمان آمد و الگوی ایران شد
با نفس خود جنگید و آخر مرد میدان شد
از بار دنیا شانه خالی کرد و حق را یافت
در لابلای لاله زار عشق پنهان شد
اخلاص و صبر و عشق را در کوله بارش ریخت
تا در مسیری ناب همراه شهیدان شد
عمار شد پای ولایت ماند در سختی
در یاری اسلام سعی او دو چندان شد
وقتی به چادر خاکی مادر توسل کرد
منّا شد و در خانه ی تطهیر سلمان شد
میثم شد و در شام دم از شاه مردان زد
سنگ عقیقش زینت دست سليمان شد
بر سینه اش وقتی مدال ذوالفقار آمد
در قلب شیعه باز حس افتخار آمد
در ناامیدی ها نظر سوی خدا داریم
در شام غم، مهر علی مرتضی داریم
از سردمهری ها نمیترسیم و دلگرمیم
در سینه، نور حجت هشتم رضا داریم
ما داغدار مادری قامت کمان هستیم
ما شکوه از تاریخِ بعد از مصطفی داریم
بعد نبی تحریف شد رسم مسلمانی
ما خاطراتی تلخ از آن ماجرا داریم
بغداد و شام و کربلا درد و غم است اما
هر غصه ای داریم ما از کوچه ها داریم
محسن شهید غربتِ زهرای اطهر شد
در داغ آن ششماهه عمری ما عزاداریم
سوز دل آن قصه را دیوار می داند
عمق مصیبت را فقط مسمار می داند
#سید_روح_الله_موید ✍
#جان_فدا #سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
یک غزل و یک مثنوی «محمود حبیبی کسبی» شاعر جوان کشورمان در محفل شعر «عقیق سرخ»
زینب ای شیرزن قافله صفشکنان
این شهیدان تواند اینهمه خونینکفنان
از حضور حرمت قبله عشق است دمشق
زینبیه است بهشت شهدای دم عشق
خانه گر در گذر سیل شهادت باشد
حرم زینب کبری به سلامت باشد
رفت سرباز تو سر باخت و مهمان تو شد
حاج قاسم یکی از خیل شهیدان تو شد
شرزه شیریست که از سوی کنام آمده است
صبح صادق ز شب تیره شام آمده است
چون همایی که پی اوج سعادت میگشت
همهی عمر به دنبال شهادت میگشت
عاقبت عکس رخ یار که در جام افتاد
آنکه شد کشته حق نیکسرانجام افتاد
آفتابی که شده در شب بغداد شهید
از فرودینه بلاجرعه خط جور کشید
باز هم سید و سالار نیامد از خط
باز هم میر و علمدار نیامد از شط
جنگ در فلسفه شیعه مجال است مجال
مرگ در دیده عشاق وصال است وصال
...
دیدهام سوختنش را که شبی سوخت تنش
سوخت از غیرت و نگذاشت بسوزد وطنش
جامه سرخ برازنده مردان خداست
رُسته یک دشت شقایق به تنِ پیرهنش
شیر این بیشه چه کردهاست به دشمن که هنوز
روبهان میترسند از نگه صفشکنش
گفت که پای حرامی به حرم وا نشود
سر او رفت ولی ماند سر این سخنش
بر شهید غم او غسل و کفن حاجت نیست
اشک عشاق دهد غسل و شود خون، کفنش
قطعه قطعه شد و سرباز حسینش خواندند
تیرباران شد و خواندند غلام حسنش
آنقدر سوختهی روضه انگشتر بود
ماند آخر فقط انگشت و عقیق یمنش
مورم و دست به دامان سلیمان زمان
قاصدی کو که سلامی برساند ز منش
کربلا تا قدس
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
در تنور سینهها آتشفشانی مانده است
مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است
حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است
تازگیها هرطرف رو میکنی روز خداست
مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست
حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست
با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست
غیرت صفّینیان را نهروانی مانده است
ای خمینیباوران! دنیا جمارانی شدهست
ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شدهست
شهر را یکروز میبینی چراغانی شدهست
کربلا تا قدس لبریز سلیمانی شدهست
منتظر باش اتفاق ناگهانی مانده است
نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد
دشمنی بسیار و فتنه بیحد و بدعت زیاد
بزدل و کجفهم و سازشکار و بیغیرت زیاد
کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد!
در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است
حاج قاسم کربلایی بود و سرتاپا حسین
خوش به حال آنکه تا آخر بماند با حسین
لِلذینَ آمَنوا فی هذهِ الدنیا... حسین
هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین»
بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است
✍🏻 #مهدی_جهاندار
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
#مسمط_مخمس
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
در تنور سینهها آتشفشانی مانده است
مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است
حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است
تازگیها هرطرف رو میکنی روز خداست
مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست
حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست
با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست
غیرت صفّینیان را نهروانی مانده است
ای خمینیباوران! دنیا جمارانی شدهست
ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شدهست
شهر را یکروز میبینی چراغانی شدهست
کربلا تا قدس لبریز سلیمانی شدهست
منتظر باش اتفاق ناگهانی مانده است
نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد
دشمنی بسیار و فتنه بیحد و بدعت زیاد
بزدل و کجفهم و سازشکار و بیغیرت زیاد
کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد!
در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است
حاج قاسم کربلایی بود و سرتاپا حسین
خوش به حال آنکه تا آخر بماند با حسین
لِلذینَ آمَنوا فی هذهِ الدنیا... حسین
هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین»
بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است
#مهدی_جهاندار
سالگرد شهادت #حاج_قاسم
#مرضیه_عاطفی✍
هست نامت تا ابد در ذهن ایران جاودان
دوستت داریم و یارت میشویم از عمق جان
با دلی آکنده از عشق و امیدی بیکران
باز هم عرض سلامی خدمت سردارمان
حالمان بد نیست! امّا نیست خیلی خوب هم
حاج قاسم رفتی و بسیار شد ظلم و ستم
در هراس افتاده جانِ قاتلت از انتقام
ننگ بر ذات خرابش! مرگ بر نامش مدام
با وقاحت کرد در حقّت جنایت را تمام
میشود تنها به دستِ مرگ، رفع اتهام
خوب میداند که جانش نیست دیگر در امان
سخت ترسیده است از تولیدِ موشک هایمان
منتظر بودی و گفتی غیر از این دلخواه نیست
وای بر آنکه از این دلدادگی آگاه نیست
شک ندارم هر که شد همراهِ تو گمراه نیست
تا تماشای امام عصر(عج) خیلی راه نیست
خونِ تو برداشت تا حدّی موانع از ظهور
روز فتح قدس نزدیک است! چشم فتنه کور
مانده در گوشش صدایت، غرقِ آهنگت شده
محو اخلاص تو و ایمانِ یکرنگت شده
مرد بودی! بیقرار شیوۂ جنگت شده
سوریه گمکرده دارد سخت دلتنگت شده
حُمص می بوسد پیاپی ردّ پاهای تو را
اشک می ریزد!...نمیگیرد کسی جای تو را
داغ دید و بعد تو درگیر قیل و قال شد
از غم تو گریه کرد و ملتی بدحال شد
رهبرم تنها شد و در جانمان جنجال شد
بیقراری های ما از داغ تو یکسال شد
حاجت ما #با_ولایت_تا_شهادت والسلام
نیست در قاموس ما بهتر از این حسن ختام
بال پرواز تو را داد و زدی بر آسمان
نفس را کشتی و دل دادی به عشقی بی نشان
این چه سرّی بود که در سیرۂ تو شد نهان
یادبودت میشود با فاطمیّه همزمان
سال ها رزق شهادت را میان هر دعا
خواستی از مادر سادات بین روضه ها
فتنه شعله ور شد و دور و برت آتش گرفت
سوختی! پرپر زدی، بال و پرت آتش گرفت
ذکر یازهرا(س) گرفتی معبرت آتش گرفت
اینچنین شد که شبانه پیکرت آتش گرفت
شد اجابت حاجتت، گفتی: سلام ارباب من
بر زمین، با پیکری غرق به خون، دور از وطن
اشکمان جاریست از داغ تو؛ بی رنگ و ریا
بعد تو ماندیم در آشوب این دنیا رها
رفتی و ما را سپردی دست انواع بلا
بسته شد بعد از تو ای سردار؛ راه کربلا
خون دل خوردیم! تا آن لحظه های آخرین
ناممان امسال شد: جامانده های اربعین
میشود شب های جمعه داغ تو جانسوزتر
کربلایی میشویم از نام تو با چشم تر
تو فقط از حال هجران دیده ها داری خبر
غبطه بر حال شهیدان میخوریم و هر سحر-
-میرساندی کاش با تعظیم و عرض احترام
محضر اربابمان از جانب ما یک سلام
سیدالعطشان بگو! داغ لبالب را بیین
در کنار آب دریا خشکی لب را ببین
گریه کن سردار! جسم نامرتب را بیین
نیزه باران شد تن ارباب! زینب(س) را ببین
خوب فهمیدی غمش را در حرم با حالِ زار
مانده اشکت در غروبِ زینبیه یادگار!
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#فاطمیه
#سردار_سلیمانی
پایداری کند این دل به هواداری تو
می رود بر سرِ دار این دل خونین سردار
می شود سنگ رها از کف این رودِ مَهیب
چقدر آه ، بود داغِ تو سنگین سردار
داغ تو آه چه سنگین و چه گلگون باشد
چشمِ هر لاله ز هجران تو در خون باشد
پرِ پرواز تو در شعله ای از خون افتاد
بال های تو ولی هیچ زمینگیر نبود
آسمانی شدی ای آیه ی سرخِ ملکوت
عشق را بهتر ازین معنی و تفسیر نبود
آسمان از رخِ آئینه گل افشانی شد
می رود تا ملکوت آن که سلیمانی شد
تو چه کردی که در آغوش ملائک رفتی
تو چه کردی که چنین عرش نشین گردیدی
رفتی و تختِ سلیمانی حق را دیدی
و در انگشتری عشق نگین گردیدی
ای عقیق یمنی ، دُرّ نجف چشمانت
پیشِ تیرِ ستمی گشت هدف چشمانت
رفتی ای عشق ولیکن پس ازین گلگون تر
کوچه ها عکس تو را در دلِ خود قاب کنند
بیم از ظلمت شب نیست که از این جاده
رهروانِ رهِ تو رویْ به مهتاب کنند
چشمِ تو ناب ترین نور و ضیا را دارد
نفست بوی گلِ کرب و بلا را دارد
جگرت سوخت ولی عشق تو در سینه نسوخت
عشق یارانِ جگر سوخته آئینِ دل است
ای جگر سوخته از آتش ابلیس خبیث
انتقام تو فقط مایه ی تسکینِ دل است
ما به خونخواهی تو آمده و در پیشیم
ما به جز عشق به چیزی که نمی اندیشیم
عرصه خون و خطر حسّ یتیمی دارد
مرو ای مرد که این جبهه پدر می خواهد
سپرِ خویش مینداز ، که خود می دانی
دست و بازوی علمدار سپر می خواهد
تو در این عرصه ی ایثار مداوم بودی
تو علمدارترین مردِ مقاوم بودی
مثل آن میخ که می ریخت ز چشمانش خون
قسمت چشم تو شد خون بچکاند قاسم
باید آن کس که به دل حُبِّ ولایت دارد
خویشتن را به امامش برساند قاسم
ای که در معرکه ی سرخ رجز می خوانی
وقتی از باب ولایت نروی ، می مانی
باید از فاطمه آموخت ولایت داری
نور او راهبرِ اهلِ هدایت باشد
عاقبت نور شود ، جانبِ جنّت برود
هر که سردارِ سرافرازِ ولایت باشد
حق چو از فاطمه آید به گل افشانی ها
نظر لطف کند سوی سلیمانی ها
بولهب در همه جا قصد جنایت دارد
ما بپا خاسته تا دست بِبُرّیم از او
بیش ازین تا که نباشد سبب ظلمت ها
آنچه در دسترسش هست بِبُرّیم از او
ما به قرآن و ولایت همه پا برجاییم
ما به راه و روش فاطمه پا برجاییم
همه پر جوش و خروش آمده بودند آن روز
روح اخلاص بر انگیخته حیرانی ها
بیشه از شیر نباشد لحظاتی خالی
هست در جبهه ی حق خیلِ سلیمانی ها
گرچه با رفتنِ گل خون به جگرها داریم
دلی آکنده تر از عشق به زهرا داریم
فاطمه کوثر دلهاست همه می دانند
ما همه تشنه لب کوثر زهرا باشیم
چون سلیمانیِ عاشق ، به سراپرده عشق
او بخواهد سرِ ما ، ما که مهیّا باشیم
آمدیم این که فدایِ رهِ مادر گردیم
او اگر حکم کند فانی حیدر گردیم
نام زهرا به لب آمد ، جگرم می سوزد
چون که آن آینه در شعله دشمن ها سوخت
آسمان سوخت به یک باره دل غمگینش
بین دیوار و در خانه که او تنها سوخت
چیره گشتند بر او راهبران ظلمت
بر چنین راهبران و رهِ ظلمت لعنت
فاطمه بود و دل آشوبی آشوبگران
فاطمه بود و دلی با غم و اندوه قرین
پهلویی داشت که با ضربِ لگد بشکستند
آن کسانی که نه دین داشته و نی آئین
زخم برداشت ز کین چهره و بازوی بتول
بود آیا ستمِ اهل جفا حکمِ رسول
oo
#حاج_محمود_تاری "یاسر"✍
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#سومین_سالگرد #حاج_قاسم
تقدیم به #سردار_دلها
با حالِ خوش گذشتی از این دنیا
هرچند پاره پاره و خون آلود
با پیکری رها شده در آتش
خاکستر تو بود که می شد دود
بعد از تو شهر غرق محرم بود
محوِ سکوت و حیرت و ماتم بود
شهری که در نبودِ تو جان می داد
در کوچه های مرده و بغض آلود
تو کوه غیرتِ شهدا هستی
ای ساحل نگاه تو ناآرام
دریایِ غم تویی پدرِ امواج!
در تو خلاصه بود هزاران رود
بالا بلند ماه تمامی که
در روی تو عیان شده معنی ها
روز صعودِ سرخ تو رفت اما
هرگز نشد غمت به زمان محدود
خورشیدِ جاودانه ی این قرنی
شرقی ترین ترانه ی این قرنی
آیی تو از بهشت چو ابراهیم
برگشت اگر ز قعر زمان نمرود
ای خاستگاه واقعی ایمان
ای اعتقادِ ماندنی تاریخ
ای زندگی به روی لبت جاری
ای آنکه مرگ در تو شده نابود
تشییعِ آنچنانیِ جسمت را
تاریخ هم به یاد نیاورده ست
دنیا به پیشواز می آمد هم
چیزی به قدرت تو نمی افزود
هر لاله یادگارِ نگاه توست
هر صبحِ عاشقانه پگاه توست
در قبر هم دوباره شدی "سرباز"
این آرزوی سنگ مزارت بود
دستت شبیه دستِ علمدار است
شرمنده شد ز دست تو انگشتر
هرچند ساربان نرسید آنجا
گر چه به کربلا تو رسیدی زود
#محمد_مبشری✍
.