eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آنان که مشق اشک مرتب نوشته‌اند با خط عشق این همه مطلب نوشته‌اند آنان که بال گریه در آورده‌اند را هم دوش انبیاءِ مقرب نوشته‌اند این چند خط مختصر اما مفید را هر روز خوانده‌اند که هر شب نوشته‌اند تقدیر دو پیالۀ ما را هزار سال پیش از شروع گریه لبالب نوشته‌اند تکلیف چشم‌های مرا از همان نخست از روی اشک حضرت زینب نوشته‌اند یعنی که تشنگی‌ام از این مشرب است و بس یعنی امام گریۀ ما زینب است و بس ای دختر تجلی توحید آمدی ای ماه! روی دامن خورشید آمدی ای لاله‌ای که قبل شکوفایی‌ات حسین هرگز چنین شکفته نخندید، آمدی هر چند در حجاب ولایت نهفته‌ای روشن‌تر از تمام موالید آمدی در خانۀ زمینی زهره از آسمان ای ماه! ای ستارۀ ناهید! آمدی راهی دراز را به هوای برادرت با صد هزار آرزو - امید آمدی از نسل آفتابی و مهتاب در حجاب پلکی بزن به روی برادر کمی بتاب آیینه نیست این که نشسته برابرت هم شکل توست، مثل پدر، مثل مادرت سیب بهشت، سیب علی، سیب فاطمه یک نیمه‌اش تو هستی و نیمی برادرت نور است و نور، هر طرفی را نظر کنی لذت ببر از این همه خورشید در برت قلبت شبیه قبله نما دیده‌ی تو را برده به سوی کعبۀ ابروی دلبرت دختر شدی نه این که فقط خواهری کنی باید برای اشک پدر مادری کنی ای کام عرش تشنۀ یک ربنای تو مشتاق حال راز و نیازت خدای تو خالق یکی و عشق یکی و وفا یکی نشنیده است گوش فلک هم دو تای تو وقتی که رو به قبله کنی جلوه می‌کند در آسمان هفتم حق، رد پای تو ما نه که بوده وقت نماز شبانه‌ات چشم امام ملتمس یک دعای تو هر کس شهید عشق تو شد زنده می‌شود باید بمیرد آن که نمیرد برای تو در قدر، کس چنان تو جلیله نمی‌شود هر بانوی عشیره عقیله نمی‌شود چه کوچک است وسعت دنیا به چشم تو کوچک‌تر از ستاره از این جا به چشم تو تو از کدام پنجره دیدی که کربلا هر "ما رأیت" بود "جمیلا" به چشم تو انگار فصل بارش چشم تو دائمی‌ست آخر که ریخت این همه دریا به چشم تو در صورت سه ساله چه نقشی نشست که شد زنده یاد صورت زهرا به چشم تو مانند تو، که طعم بلا را چشیده است؟ دوشت هزار بار مصیبت کشیده است قلب قرار عرش خدا بی قرار توست نبض نظام‌بخش جهان هم‌جوار توست تو حیدر میان حجاب و رقیه هم چون قاب عکس کوچک زهرا کنار توست با نیم اشاره‌ات نفس زنگ اشتران در سینه حبس شد اگر، از اقتدار توست با خطبه کاخ ظلم و ستم را به هم زدن یا کار مادر تو بود یا که کار توست با تیغۀ حجاب تو دشمن شکست خورد این جنگ تو، حماسۀ تو، کارزار توست یک گوشه از روایتت آیات مریم است روز ولادت تو شروع محرم است ✍️
نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد نشستم از نگاه او ببینم، پیکرم تب شد گمان کردم که او در قالب یک شعر، می‌گنجد مضامین را به دریا ریختم، دریا لبالب شد نشستم هرچه کردم باز دیدم دست من خالی‌ست نشستم گریه کردم، حاصلش یک عمر مطلب شد گمان کردم کسی از غربتش چیزی نمی‌فهمد به توصیفش زبان وا کردم و دنیا مخاطب شد مفسرها به شرح خطبه‌اش دفتر کم آوردند همین که خطبه خواند اشک مورخ‌ها مُرکب شد نبردند آن هزاران تیغ برّان سهمی از تاریخ فقط یک خطبه زینب خواند و آن یک خطبه مکتب شد دری را جز در بیت علی هرگز مکوب ای دل! که جبراییل هم تا رد شد از این در، مقرّب شد :: و زهرا هستی خود را به نام مرتضی می‌کرد گواهم این که نام دختر او نیز "زینب" شد ✍️
آمده زینب شود، زهرا شود، کوثر شود بین فرزندان عصمت، بهترین دختر شود دختر انسیة الحورا چه می‌دانی که چیست آمده مریم شود، حوا شود، هاجر شود آمده تا پله‌ای از هر چه مریم، بیشتر آمده تا پله‌ای از فاطمه کمتر شود آمده تا در بلاغت مثل زهرا گل کند آمده تا در فصاحت حیدری دیگر شود وارث نهج البلاغات و فصاحات خداست مثل جدش می‌تواند صاحب منبر شود خاندان وحی دارد معجزاتی این چنین زن ندیدم در ابهت مثل پیغمبر شود آمده تا کوه‌ها مغرورتر گردن کشند سرو را قامت شود، در استقامت سر شود آمده در روشنای چشم‌های اهلبیت چشم را روشن کند، یک جا چهل اختر شود بس که عمری با برادرهای خوش منظر نشست می‌تواند سال ها این گونه خوش محضر شود دختر است و در سجایا پا به پای مادر است می‌تواند پس خطاب سوره‌ی کوثر شود این چنین با آیه‌های نوربخش کوثرش می‌رود در کربلا تا شاهد "وانحر" شود فصلی از نیلی کبودی‌های مادر سهم اوست در مدینه یاس بوده، شامْ نیلوفر شود اذن اگر باشد که شمشیری به دستانش دهند می‌تواند در رشادت صد علی اکبر شود دو پسر نذر برادر کرده تا ظهر عطش دست‌های حضرت عباس را خواهر شود روی تلّ زینبه ایستاده مثل کوه تا اگر لازم شود، خواهر شود، مادر شود نیم روزی بیشتر در کربلا فرصت نداشت جلوه‌اش خواهی ببینی، باش تا محشر شود زن ندیدم با اشاره کوفه را سازد خموش جای آن دارد که او فرمانده‌ی لشکر شود تا بماند کربلا در ذهن مغشوش زمین مثل زینب یک نفر باید روایت‌گر شود مهر زینب نور قلب و نام زینب نور چشم ذکر یا زینب از این پس نقش انگشتر شود جای آن دارد تمام کهکشان‌های خدا بر زمین آید فدای دختر حیدر شود ✍️
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد عرق شرم چکید از قلم از توصیفم بس‌که نام تو بلند است بلاتکلیفم به شکوهت، به جلالت، به کلامت زینب پی نبردیم به یکتایی نامت زینب صبح از نور تو آیینۀ مضمون شده است از تو آموخته خورشید که خاتون شده است آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان نزد تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد جان عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود آسمان چادر گل بافته با آمدنت زندگی رنگ دگر یافته با آمدنت من در این مرحله لالم! چه بگویم از تو؟ من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو؟ به خداوند قسم، از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است آیه در آیه جهان محو تماشا شده است لب آیات به تفسیر شما وا شده است هر قدم شیوۀ تو راه تو، پیدا و نهان رسم مردانگی آموخت به مردان جهان از تماشای شکوه تو دهانم باز است زن اگر زینب کبراست که زن اعجاز است قبل تو کوه وقار اسوۀ معروف نداشت صبر تنها صفتی بود که موصوف نداشت یک گلستان گل پژمرده در آغوشت بود علم کرب‌وبلا یک‌تنه بر دوشت بود نام زن بعد تو معنای دگر پیدا کرد رادمردی تو این حادثه را زیبا کرد ای که زنجیر در آغوش تو آرام گرفت از مناجات تو سجاده هم الهام گرفت گرچه دل‌ها همگی سردتر از آهن بود خم به ابروت نیامد که دلت روشن بود از تو آموخته‌ایم آخر خط زیبایی‌ست که جهان با همه سختیش فقط زیبایی‌ست ✍️
سوگند به هر کلام زینب، یارب بر ذکر علی الدوام زینب، یارب از کار فرج گره‌گشایی فرما امشب تو به احترام زینب، یارب ✍️
جهان نداشت صفایی، اگر نیامده بودی نبود عقده‌گشایی، اگر نیامده بودی ز محشری که به‌پا کرده رنگ و بوی محرم نمانده بود بقایی، اگر نیامده بودی نوای نای غریبان به کربلای شجاعت نداشت شور و نوایی، اگر نیامده بودی به هم‌نوایی و تسکین کاروان اسیران نبود راهنمایی، اگر نیامده بودی نمی‌شکست بُت زور و زر به دست کلامت ز خطبه‌های خدایی، اگر نیامده بودی.. ز کوچه‌های رسالت، به گوش اهل حقیقت نمی‌رسید صدایی، اگر نیامده بودی.. خوش آمدی که حضورت دلیل رونق دین شد جهان نداشت صفایی، اگر نیامده بودی ✍️
قسم به ماه، به خورشید، آسمانی تو در احتجاب‌ترین نور جاودانی تو کدام واژه به توصیف تو سزاوار است؟! فراتر از سخنی؛ اوج هر بیانی تو چه چیز بهتر از این در ستایشت بانو که بعد مادر خود سرور زنانی تو کدام پاکی و عفت که وامدار تو نیست برای لفظ حیا مظهر عیانی تو به ذوالفقار علی در حماسه‌ها سوگند رساترین و برنده‌ترین زبانی تو رسالت تو صبوری‌ست در نهایت شکر که سربلندتر از هرچه امتحانی تو امانت همه‌ی انبیا به دوش تو بود که انتظار تمام پیمبرانی تو عقیله، کامله، ام المصائبی زینب که هست شرح مفصل بر این معانی؟ تو هزار بار برای خدا شهید شدی خدا هر‌ آنچه که می‌خواست از تو، آنی تو کدام حنجره در سوگ تو نمی‌سوزد؟ که جانگدازترین لحن روضه‌خوانی تو ✍️
چشم و چراغ و روشنی خانه می‌شود دلگرمی و طراوت کاشانه می‌شود زیباترین تبسم گل‌هاست بر لبش با او هوای خانه صمیمانه می‌شود در جان غنچه شوق شکفتن نشانده است زلف بنفشه با نفسش شانه می‌شود عطر پرندگی همه‌جا می‌پراکند تا بال چادرش پر پروانه می‌شود دختر که هست، خانه پر از عطر آسمان دختر که هست، خانه پریخانه می‌شود زهرا، بهار خلقت و ریحانة النبی‌ست زینب، بهار خانۀ ریحانه می‌شود زینب تبسم لب پیغمبر خداست هر دختری که کوثر طاها نمی‌شود عمری تمام، سنگ صبور دل علی‌ست بی او تمام فاطمه، معنا نمی‌شود یک لحظه از امام زمانش جدا نشد آری نماز عشق، فُرادا نمی‌شود زینب‌تر از همیشه و زهراتر از همه‌ست با او حسینِ فاطمه تنها نمی‌شود از صبر او ملائکه غرق شگفتی‌اند صبری چنین، هرآینه پیدا نمی‌شود در تندبار حادثه‌ها ایستاده است درمانده از مصائب و غم‌ها نمی‌شود حتی اگر که لشکر خصم است، صف‌به‌صف وقت ستیز، اهل مدارا نمی‌شود بُرّنده تیغ خطبۀ او همچو ذوالفقار زخم آن‌چنان زند که مداوا نمی‌شود او جان حیدر است و به هنگامۀ خروش توفنده‌تر از او دل دریا نمی‌شود این خطبه‌ها، چکاچک شمشیر مرتضاست ورنه خطابه این همه غَرّا نمی‌شود: «رنگ و ریای فتنه‌تان یابن عاص‌ها! دیگر حریف غربت مولا نمی‌شود! این‌بار روی نی سر قرآن ناطق است این محشر است و ختم به اینجا نمی‌شود پنداشتید سِرّ غریبی مرتضی حتی به روی نیزه هم افشا نمی‌شود؟ پنداشتید آن همه تزویر و زور و زر حتی به روز واقعه رسوا نمی‌شود؟ پنداشتید ظلمت این شامِ روسیاه پاینده است و نوبت فردا نمی‌شود؟ کاخ یزید خاک یزید است و آن‌چنان، زیر و زبر شده‌ست که برپا نمی‌شود ای شام! آفتاب حقیقت دمیدنی‌ست صبحی چنان قریب که حاشا نمی‌شود» ✍️
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفَسِّر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا :: «ای ماورای حد تصور، کمال تو» بالاتر از پریدن جبریل، بال تو... غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد :: ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا! دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو عطر حضور فاطمه دارد صدای تو ✍️
تقدیم به عمه سادات (س) سر سجاده بودی که شنیدی وقت تکبیره شنیدی تو دل مادر، داره یه بچه می‌میره تو فکر ساختن بودی خبر اما خرابت کرد خبر آتیش به جونت زد که مثل شمع آبت کرد برای بودن و موندن، جوونیت رو کفن کردی به جای رخت دامادی، لباس رزم تن کردی توکل کردی و رفتی، مرام عاشقا ساده‌ست اگه غم لشکر آورده، سپاه عشق آماده‌ست "پای دلدادگیت موندی، تا آخر مرد و مردونه برای هرچی که داره، به تو این خاک مدیونه" میون خردل و باروت، میون تیر و خمپاره عَلَم رو دوش یه مرده، عَلَم دستِ یه سرداره تو اهل کربلا هستی، که زخمت تشنه‌ی تیره یقین دارم که دستت رو، خود عباس می‌گیره آدم وقتی که عاشق شد، با جونش می‌خره دردو تو رفتی تا که بعضی‌ها، بفهمن معنی مردو تو از نسل همونایی که پای عشق وایسادن حالا نسل من آماده‌ست، برای درس پس دادن "پای دلدادگیت موندی، تا آخر مرد و مردونه برای هرچی که داره، به تو این خاک مدیونه" ✍️
🌷تقدیم به عمه سادات (س) اینان که به راه حفظ دین هم‌قَسَم‌اند در بین زمین و آسمان محترم‌اند در دست، شرفنامه‌ی غیرت دارند مردان خدا، مدافعان حرم‌اند ✍️
باز و موکب نعم الحبیب نام تو بردم وزید از نفسم بوی سیب شور به پا کرده در هیأت انصار عشق روضۀ هل من معین، نالۀ أمن یجیب عشق، نفس‌گیر شد سینه‌زنت پیر شد زود بیا - دیر شد - بر سر نعش حبیب مهلت ما سررسید لحظۀ آخر رسید تا نفسی مانده أوصیکَ بِهذا الغریب «گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق» می‌شنوی نوحه‌ای در غم شیب الخضیب: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» :: آتش عشق است و نیست حرفِ صغیر و کبیر در طلبت هستی‌ام سوخت أَجِر یا مُجیر پیر و جوان می‌رسند سینه‌زنان می‌رسند به کربلا با دَمِ «ای که به عشقت اسیر...» شور جوانی‌ست این، سوز نهانی‌ست این تپیده در خاک و خون به پای نعم الامیر راز رشید من است کاش شهیدت شود شیر من از کودکی با غم تو خورده شیر رفت گلم؛ والسلام سایۀ تو مستدام ای دل من در خیام شورِ دمادم بگیر: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» :: خسته‌ام از این قفس ناله زنم در قنوت أغثنی یا مُخرِجَ یونُسَ مِن بطنِ حوت یار، مرا می‌خرد دل ز قفس می‌پرد عشق، مرا می‌برد تا ملکوت از قنوت عمر من از کودکی سر شده با این امید می‌شوم آیا شهید؟ با تو و در پیش روت؟ قصۀ ما تازه نیست... این زره اندازه نیست... کاش بلندم کند دست تو بعد از سقوط ذکر مصیبات یار خاصه دمِ احتضار می‌دهدم شستشو به جای غسل و هنوط «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» :: نور خدا را ببین در سحرِ کوه طور سوز مناجات کیست؟ یَبعثُ مَن فی القبور گرم نماز شب‌اند دلخوشی زینب‌اند محفل یاران عشق هیأت اصحاب نور دشت، سراسر سکوت وجه خدا در قنوت إنَّ لک فی النهار... آه از آن نفخ صور ناشئةُالیل هم تشنۀ ترتیل توست إنَّ لک فی النهار... آه که یوم النّشور... إنَّ لک فی النهار... رأس تو بر روی نی إنَّ لک فی النهار... رأس تو کنج تنور «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» :: عرش خدا ولوله ارض و سما در قیام «وای حسین کشته شد» روضه همین والسلام ماه محرم کجاست؟ صاحب این دم کجاست؟ سینه‌زنان را ببین در عطش انتقام روضه به آخر رسید گریه ولی ناتمام نالۀ جانسوز کیست از حرمت صبح و شام؟ و أهلُکَ کالعَبید و صُفِّدوا فی الحدید باید از اینجا به بعد روضه بخواند امام «تا تو شدی کشته ما بی‌سر و سامان شدیم» غلغله شد در حرم ولوله شد در خیام «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» :: اول دلتنگی است تازه شب آخری چه کردی ای روضه‌خوان چه کردی ای منبری «ای که به عشقت دچار»... «عجب گلی روزگار»... بر لب ما سال‌هاست که می‌کند دلبری «عشرت عالم فروخت» هر که دمی دید سوخت رأس تو را در تنور خونی و خاکستری «جان یارالی جان حسین حامی قرآن حسین» می‌کُشدم داغ تو... خاصه اگر آذری... با تو اگر سرنوشت برد مرا در بهشت باز بسوزاندم این دو دمِ کوثری: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» ✍️