eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش حرم یعنی تلاطم‌های امواج خروشانش حرم گاهی میان قاب چشم حضرت مولاست که هر شب در میان چاه‌ها می‌کرد پنهانش حرم گاهی فراتر می‌رود از مرز اندیشه تصور می‌شود بی‌گنبد و بی‌صحن و ایوانش حرم گاهی رسیده نیمه‌شب در دِیرِ نصرانی و هم‌صحبت شده با راهب تازه مسلمانش حرم گاهی همین‌جا گوشۀ دنجِ همین خانه‌ست همین سجاده، با تسبیح و مُهر و عطر و قرآنش... حرم گاهی همین جمهوری اسلامی ایران... همین که حاج قاسم این چنین می‌شد غزل‌خوانش همین خاکی که هر روزِ خدا خورشید از مشرق برای عرض حاجت می‌رسد در صحنِ سلطانش به سمت آسمان‌ها کوچه‌هایش نور می‌بارند به دنبال دلیلِ گفته‌ام هستی؟شهیدانش جزیره از نبود باکری‌هایش شده مجنون شده پُر خون دو چشم آسمان در سوگ دورانش نگاه آبی‌اش هر جا که باشد، آسمان آبی‌ست چه بغداد و چه سوریه، چه بیروت و چه تهرانش «اِذا جَاءَ» بخوان آری که «نصرُالله» نزدیک است بگو با کفر از فتح بلندی‌های جولانش زمانی قدس آغاز مسیر اربعینی‌هاست هزاران فرسخ آری دورتر از مرز مهرانش * * برای حاج قاسم ابتدا این شعر را خواندم کنار سنگ قبرش، در میان بُهت هجرانش برایش خواندم‌ و او می‌شنید و خوب می‌دانم که با این حرف‌هایم برده‌ام زیره به کرمانش برایش از حرم‌ها گفتم و از سرزمینی که سلیمانی شود هرکس که باشد مرد میدانش ✍️
پیچید در سراسر دنیا پیام ما نزدیک‌تر به قله‌ شد از قبل گام ما مضمون شعرهای بلند و حماسی است هرجا شنیده می‌شود امروز نام ما در انتظار لحظه‌ی پیکار مانده‌اند شمشیرهای آختۀ در نیام ما با هر شهید، باور ما زنده‌تر شده است «ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما» نزدیک‌تر شده‌ست زمان زوال‌تان نزدیک‌تر شده‌ست زمان قیام ما باید از این به بعد بمانید روز و شب در انتظار سخت‌ترین انتقام ما ✍️
مقدّر است پریدن برای بال و پرت پرنده‌ای و می‌افتد به آسمان گذرت نگفتی از سفر خود چرا به دریاها؟ که رود رود بریزند، آب، پشت سرت بلند مرتبه‌ای آنقَدَر که حتی کوه شبیه نقطه‌ی کوری شده‌ست در نظرت به احترام شکوهت به صف شدند همه رسید تا که به گوش بهشتیان خبرت طلوع کرده از انگشترت عجب نوری ستاره ها همه را جمع کرده دور و برت سلام آخر تو عطر کربلایی داشت که باز شد به جمال حسین چشم ترت ✍️
این مکتب و این مسلک و این راه زنده‌ست این راهِ تا مقصد بسی کوتاه زنده‌ست از پشت ابر، این روزها خورشید پیداست در لابلای شب شکوه ماه زنده‌ست روی زمین هرگز نخواهد ماند خونی تا کشتگان عشق را خونخواه زنده‌ست تا جان ظالم را بسوزاند به وقتش در سینه‌هامان شعله‌های آه زنده‌ست می‌جوشد از گودال، خون تازه هر دم بی سر شهیدی بین قربانگاه زنده‌ست از بین ما با اینکه نصرالله رفته‌ست در جان ما همواره نصر الله زنده‌ست ای نابرادرها بمیرید از حسادت یوسف به رغم گرگ‌ها در چاه زنده‌ست در جنگلی از سروهای سبز ایمان شیطان زمین گیر است و زنده‌ست ✍️
مقدّر است پریدن برای بال و پرت پرنده‌ای و می‌افتد به آسمان گذرت نگفتی از سفر خود چرا به دریاها؟ که رود رود بریزند، آب، پشت سرت بلند مرتبه‌ای آنقَدَر که حتی کوه شبیه نقطه‌ی کوری شده‌ست در نظرت به احترام شکوهت به صف شدند همه رسید تا که به گوش بهشتیان خبرت طلوع کرده از انگشترت عجب نوری ستاره ها همه را جمع کرده دور و برت سلام آخر تو عطر کربلایی داشت که باز شد به جمال حسین چشم ترت ✍️
مقدّر است پریدن برای بال و پرت پرنده‌ای و می‌افتد به آسمان گذرت نگفتی از سفر خود چرا به دریاها؟ که رود رود بریزند، آب، پشت سرت بلند مرتبه‌ای آنقَدَر که حتی کوه شبیه نقطه‌ی کوری شده‌ست در نظرت به احترام شکوهت به صف شدند همه رسید تا که به گوش بهشتیان خبرت طلوع کرده از انگشترت عجب نوری ستاره ها همه را جمع کرده دور و برت سلام آخر تو عطر کربلایی داشت که باز شد به جمال حسین چشم ترت ✍️
این مکتب و این مسلک و این راه زنده‌ست این راهِ تا مقصد بسی کوتاه زنده‌ست از پشت ابر، این روزها خورشید پیداست در لابلای شب شکوه ماه زنده‌ست روی زمین هرگز نخواهد ماند خونی تا کشتگان عشق را خونخواه زنده‌ست تا جان ظالم را بسوزاند به وقتش در سینه‌هامان شعله‌های آه زنده‌ست می‌جوشد از گودال، خون تازه هر دم بی سر شهیدی بین قربانگاه زنده‌ست از بین ما با اینکه نصرالله رفته‌ست در جان ما همواره نصر الله زنده‌ست ای نابرادرها بمیرید از حسادت یوسف به رغم گرگ‌ها در چاه زنده‌ست در جنگلی از سروهای سبز ایمان شیطان زمین گیر است و زنده‌ست ✍️
🔸سروده استاد در وصف سردار دلها شهید ای نور چشم قافله‌سالار انقلاب سرباز سیدالشهدا یار انقلاب فرزند برگزیده‌ی ایثار و عشق و خون جان‌برکف همیشه‌ی بیدار انقلاب عباسِ قطعه‌قطعه‌ی بی‌دست و سر شده یک‌عمر پیش تیر بلاها سپر شده سردار عشق! گوی سعادت مبارکت در کام سرخ، مرگ عبادت مبارکت سرلشگر شهید، سلیمانی عزیز در بزم خون لباس شهادت مبارکت حقا که دشمنان پر از ادعای تو چون مور له شدند همه زیر پای تو آزاده‌ای که بود گرفتار اهل‌بیت مقداد و حجر و میثم تمار اهل‌بیت ایام قتل جعفر طیار تا خدا پرواز کرد جعفر طیار اهل‌بیت از قطره‌قطره خون‌دلش خیزد این پیام ظل بلند رهبرمان باد مستدام هر چند شد نصیب دل ما عزای او در باغ خلد، وصل خدا شد جزای او دستش زتن جدا شد و بال عروج یافت آغوش باز کرد خمینی برای او پیغام او به صحنه‌ی عالم علم شود کی نخل انقلابِ چهل ساله خم شود دلداده‌ی حسین چه زیبا شهید شد آن محو در خدای تعالی شهید شد ازبس‌که بود سوخته‌ی آل فاطمه در موسم شهادت زهرا شهید شد "میثم" قسم به عشق که صبح شهادتش زیباتر است از شب و روز ولادتش
به‌مناسبت حلول قال رسول الله صلی الله علیه وآله: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَصَبَ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ الدَّاعِي فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ يُنَادِي [نادى‏] ذَلِكَ الْمَلَكُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاكِرِينَ طُوبَى لِلطَّائِعِينَ وَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِي الشَّهْرُ شَهْرِي وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ اَلا که موسم عشق و طرب رسید، بیایید دوباره نفحه‌ی رحمت ز رَب رسید، بیایید خمار باده‌ی توحید! تشنگی به سر آمد هزار شکر که جام رجب رسید، بیایید دوباره موسم "شَهر الاَصَمّ" رسید، بشارت که پُر ز رحمت حق لب به لب رسید، بیایید دوباره فرصتِ با حق نشستن آمده از راه "جَلیسُ جالسنی" هایِ شب رسید، بیایید حیات تازه وزیدن گرفت از ملکوتش اگر چه جان‌ ز گناهان به لب رسید،‌ بیایید فسردگان تباهی و مبتلا به سیاهی برای بخششِ عصیان سبب رسید، بیایید ✍️
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است توشه برداشته از گریه و زائر شده است دیرگاهی‌ست که مانند کبوتر، دل ما روی دیوار بقیع تو مجاور شده است سینه‌ات مشرق الانوار هزاران سینا موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است از همان روز که شد «عَلَّم الاَسما» آغاز علم، شاگرد تو یا حضرت باقر شده است کرسی و لوح و قلم آینۀ کشف و شهود مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است قطره از طینت دریاست همه می‌دانند هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است به سلامی که ز لب‌های رسول آورده‌ست مست از جام تماشای تو «جابر» شده است ✍️
آن سال… سال غربت و غم… سال پرباران… آن فصل… فصل درد و دوری… فصل یخبندان… آن رود رود صبح جمعه… آن شب مواج… آن آیه‌های جاری و آن نور در جریان… یادم می‌آید لحظه‌ای را که خبر آمد یادم می‌آید ساعتی را که جهان حیران… با روضهٔ مکشوف ما در سوگ فروردین دی‌ماه می‌لرزید بر هر شاخهٔ عریان از کوچه‌های شهر آه و گریه می‌جوشید نامش چه بود آن حادثه؟ سیلاب یا طوفان؟ فرمانده می‌آمد، به استقبال او لشکر می‌رفت با چشمان خیس و بغض نافرمان جغرافیای عشق پیش پای او برخاست از کربلا تا غزه، از بیروت تا تهران مردم به هم با اشک‌ها او را نشان دادند: آن آشنا! آن مرد! آن هم‌درد! آن انسان! او می‌گذشت و گرچه ایام زمستان بود می‌کاشت بذر عشق را در قلب هر گلدان دنبال دریایی؟ ببین! او راه را رفته‌ست پس رد پایش را بگیر ای رود سرگردان ✍️
به زنجیر دلت بسته است این زنجیره‌ی غم‌ها همین غم‌ها، همین میراث آدم‌ها به آدم‌ها همین دردی که درماندند از درمان آن مردم همین زخمی که بیهوده سپردیمش به مرهم‌ها جهان همچون گلی در شوره‌زار شب گرفتار است به پایش اشک می‌ریزند بی صبرانه شبنم‌ها! جهان چون کودکی تشنه است و روی خاک افتاده و هرچه پای می‌کوبد نمی‌جوشند زمزم‌ها! جهان از ظلم پر شد، زندگی از رنج‌های تلخ اگر دنیای ما این است ای وای از جهنم‌ها! ولی ما ملت عشقیم، از غم‌ها نمی‌ترسیم که باید بگذرند از هفت خان عشق رستم‌ها نمی‌ترسیم! تا نام سلیمان در جهان باقی‌ست به دست دیو و دد هرگز نمی‌افتند خاتم‌ها نمی‌ترسیم از باطل، از این کف‌های سیلابی نمی‌ترسیم! بسیاریم! ناچیزند این کم‌ها نمی‌ترسیم! حتی کودکان ما نمی‌ترسند که خوب آموختند این درس‌ها را در محرم‌ها... به قطره قطره خون ریخته در دامن این خاک به معراج الهی می‌رسد خط مقدم‌ها! نباشد دور روزی که بنای ظلم می‌ریزد و بالا می‌رود بر پشت بام کعبه پرچم‌ها... ✍️