🔻میتوان با بلاهت، غیرسیاسی بودن فوتبال را همچنان باور کرد، اما فیفا اگر سیاسیترین سازمان غیرسیاسی دنیا نبود، اسراییل را عضو نمیکرد، نه آنکه پس از جنایات این یک سال، حتی جلسات بررسی تحریمش هم به تأخیر بیفتد.
🔻تحریم نشد و حالا ورزشگاه به ورزشگاه مردم اروپا بی حیثیتش میکنند؛ یک روز در هلند، یک روز در فرانسه.
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝خودکشی ناخواسته براندازان
🔻۲-۳ هفتهای از مرگ کیانوش سنجری میگذرد؛ مجری سابق صدای آمریکا که در اعتراض به آنچه دیکتاتوری در ایران نامید، ۲۳ آبان خود را از ساختمانی تجاری در تهران پایین انداخت. هیاهوی خودکشی او خیلی زودتر از آنچه بلندی صدای براندازان در مجازی نشان میداد، فروکش کرد. بخش اعظمی از همان هیاهو هم خرج مقصریابی و کشمکشهای درونی براندازان شد که چرا از عضو خود حمایت نکردهاند و چرا مانع خودکشی از پیش اعلام شده او نشدهاند. چه آنکه او از حدود ۲۰ ساعت قبل از اقدام به خودکشی، در حساب ایکس خود خبر از چنین تصمیمی با اعلام ساعت دقیق آن داده بود. اکنون حتی از همین هیاهوی مقصریابی درونی براندازان هم خبری نیست و خودکشی سنجری نه تنها به آرمان او برای براندازی جمهوری اسلامی کمک نکرد، بلکه حتی نام و یادی از خود او هم نیست و او سطری گم در تاریخ اپوزیسیون شد!
🔻آدمهای برانداز نوبت به نوبت سطری گم در تاریخ میشوند، زنده و مرده فرقی ندارد. جریانی که اصالت و استقلال و گفتمان ندارد و هویتش بر مبنای جاهطلبیهای شخصی و اوهام مبتذل و عروسکگردانی قدرتهای ضدایرانی و با ملغمهای از تروریست و تجزیهطلب و دارودسته رجوی و سلطنتطلب و مطرب و فوتبالیست و بازیگر و فراری و مزدور غرب و... شکل گرفته، نه موفقیتی مییابد و نه نامی ماندگار از آن برجا میماند. جریانی که بهجای اندیشه، مانور تبلیغاتی را جایگزین کرده و رد مباحث آن را به جای کتابخانهها و محافل علمی، حقوقی و سیاسی باید در میتینگهای رقص و شراب جستوجو کرد، چگونه میتواند رد ماندگاری از خود برجا بگذارد؟ جریانی که عروسک خیمهشب بازی سرویسهای امنیتی ضد ایرانی است و با آویختن از قدرت شیطانی غرب و صهیونیسم و استقبال از تحریم و تجاوز به وطن و زندگی در کشورهای دیگر میخواهد موفق شود، چگونه میتواند فراتر از کف روی آب باشد و باقی بماند؟
🔻برای تبیین و مصداقیابی هر کلیدواژهای که در وصف هویت جریان برانداز ایرانی در نوشته شد، میتوان یادداشت نوشت تا ثابت شود سخن از هویت این جریان، در نهایت به اثبات بیجریانی آن میانجامد اما فیالحال مجال برای حرف دیگری است.
🔻خودکشی سنجری بهرغم آنکه با شعار سیاسی و با نمایشی علیه جمهوری اسلامی انجام شد، اما نتوانست هیچ موج موثری، حتی کوتاه و حتی صرفاً در فضای مجازی ایجاد کند. هم از این رو، این اتفاق و حواشی پیرامون آن را میتوان دارای نشانههایی دانست که از مرگ براندازان حکایت میکند و در واقع آن خودکشی، نه خودکشی یک برانداز که نشان از خودکشی براندازان داشت، به دلایلی:
🔻اول: آنها برای ممانعت از خودکشی دوستشان ساعتها فرصت داشتند و اقدامی نکردند.
🔻دوم: در مجادلههای پس از واقعه، روشن شد یکی از دلایل اصلی ناامیدی فرد مورد نظر عدم حمایت از او از سوی براندازان در آمریکا و پس از اخراج او از صدای آمریکا بوده است. حتی دفتر رضا پهلوی هم که برای چنین مواقعی و حمایت مالی از براندازان، پول جمع کرده بود، کمکی به او نکرد.
🔻سوم: عدم حمایت از او در ایران توسط دوستانش که تنهایی و مشکل مالی و روی آوردنش به کارگری ساده را موجب شد.
🔻چهارم: ناامیدی سیاسی براندازان پس از تبلیغات بسیار درباره سرنگونی قریبالوقوع جمهوری اسلامی.
🔻پنجم: جدلهای بیپروا و بیپرده در میان خود، اما علنی و صریح پس از مرگ سنجری که باعث رسوایی درباره تعاملات درونی براندازان با یکدیگر شد. در واقع آنچه رخ داد خودکشی ناخواسته اپوزیسیون ایرانی بود.
🔻طبعاً منظور از مرگ در این نوشتار، نابودی مطلق این جریان نیست، بلکه منظور عدم توانایی در داشتن کنشهای موثر سیاسی علیه ایران است. حیات یک جریان سیاسی به کنشگری موثر است و بی آن حتی در صورت وجود، یعنی مرده است.
🔻پیکر بیجان سنجری روی پیادهرو نماد مرگ اپوزیسیونی است که ۲ سال پیش یقین داشت تا چند ماه دیگر کار جمهوری اسلامی تمام است و امروز حتی از زنده نگه داشتن عضوی از خود که پیشتر هم اعلام کرده قصد خودکشی دارد، ناتوان است!
🔻شاید گفته شود تعمداً مانع خودکشی او نشدند که بتوانند از این مرگ که مثلاً در اعتراض به دیکتاتوری در ایران و حمایت از زندانیان سیاسی بوده، بهرهبرداری سیاسی کنند، اما خودکشی نمیتواند قهرمانپرور باشد و جریانی که میخواهد از پایین پریدن یک نفر از بالای ساختمان و مشکلات روحی و شخصی او قهرمان بسازد و پیروزی درو کند، یعنی دستش از هر آنچه بتواند خود را مطرح کند، بسیار خالی است.
🔻انتحار یک کنشگری ناشی از ضعف است و وقتی با چاشنی سیاست آمیخته میشود، ناتوانی بیشتری را عیان میکند. چه آنکه از اهل سیاست، خصوصاً مبارز سیاسی انتظار قدرت و توانایی است.
🔻خودکشی بروز ناامیدی در بدترین شکل است و مبارزه سیاسی نمایش امید برای تغییر؛و نمیتوان این دو را درهم آمیخت و تصور پیروزی کرد.
۱۲ آذر ۴۰۳
وطن امروز
eitaa.com/kobra_asoupar
📝امام خمینی و مخالفتی که فهم نشد
🔻۲۹ آذر سالروز درگذشت آیتالله منتظری است. او تنها کسی در ایران است که برای زمانی چند ساله عنوان «قائم مقام رهبری» داشت که عبارتی جایگزین برای رهبری آینده نظام بود. گرچه او پس از امام خمینی رهبر نشد و حضرت امام، در فروردین ۶۸ تصریح کردند که «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید...» او پس از این نامه، استعفایی خطاب به امام خمینی نوشت و امام هم آن را پذیرفتند.
🔻تصور غالب در افکار عمومی این بود که امام خمینی با قائم مقامی مرحوم منتظری موافق هستند، اما یکی از مهمترین بخشهای نامه 6 فروردین امام این جمله خطاب به آیتالله منتظری است که «والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم» البته امام در آن عبارات سه قسم جلاله یاد میکنند برای سه موضوع: ««والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم.... والله قسم من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم... والله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم».
🔻جالب آنکه در هر سه مورد هم تصور بسیاری از مردم این بود که امام هم موافق هستند. این یعنی که بسیاری از مردم در شناخت نظر ولی جامعه اسلامی دچار اشتباه شده بود و طبعاً نقش خواص در این عدم درک برجسته است.
🔻امام خمینی در پاسخ به استعفای آیتالله منتظری هم این مخالفت خود را تصریح میکنند و مینویسند: «هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمیخواستم در محدودۀ قانونی آنها دخالت کنم.»
🔻سخن صریحی هم از آیتالله گیلانی وجود دارد که امام موافق طرح مسئله قائم مقامی در خبرگان نبودند، اما صریحاً هم مقابل تصمیم خبرگان نمیایستند. مشی حضرت امام اینگونه بوده که وارد مداخله در وظایف قانونی نهادهای دیگر نمیشدند و اجازه میدادند امور از مسیر عادی خود پیگیری شود، مگر در جایی که نظام اسلامی و انقلابی را که حاصل دسترنج مردم و خون دادن آنهاست، در خطر ببینند. چنانچه ۴ سال بعد إبایی نداشتند که تصریح کنند آقای منتظری صلاحیت رهبری نظام را ندارد. البته ۴ سال بعد شناخت مردم از مرحوم منتظری هم تغییراتی کرده بود و پذیرش نظر امام برایشان راحتتر بود.
🔻امام پس از علنی شدن مصوبه خبرگان در مورد قائم مقامی آیتالله منتظری هم سکوت میکنند و سخنی در تایید نمیفرمایند. توجه به همین سکوت معنادار هم میتوانست قرینهای مبنی بر مخالفت ایشان باشد. حتی امام در دیدار با اعضای خبرگان هم در این زمینه صحبتی نمیکنند.
🔻امام یک هفته پس از علنی شدن این مصوبه در سال ۶۴ با مسئولین نظام دیدار داشتند و یک کلمه هم در مورد جانشینی خود صحبت نکردند. هفدهم آذر ماه هم همان سال هم ۲۰۰ نفر از نمایندگان مجلس بیانیه تبریک و تهیت به امام برای این انتخاب را در صحن علنی خواندند که باز هم واکنش امام سکوت بود. در واقع نه تنها نظر واقعی امام از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی درک نشده بود، بلکه حتی نامه تبریک هم به ایشان نوشته بودند!
🔻نباید از ولیفقیه انتظار داشت در همه امور تصریح به نظر خود کنند و پشت بلندگو همه چیز را بگویند؛ گاه مصالحی وجود دارد که رهبر جامعه اسلامی ترجیح میدهد بی آنکه صراحتاً مداخله کند، نکاتی را تلویحی یا از مسیری غیر از بلندگو و تریبون رسمی بیان کنند. این قرائن و شواهد و مسیرها را باید شناخت و به وقتش درک کرد.
۲۹ آذر ۴۰۳
روزنامه جوان
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝مأموریت قالیباف در لبنان
🔻قالیباف برای دومین بار در روزهای پر خطر منطقه راهی لبنان شد. از نگاه راقم این سطور چنین سفرهایی از وظایف یک مقام سیاسی است و نباید بیش از آنچه باید، بزرگنمایی شود، اما همین هم نباید باعث شود که شأن و جایگاه سیاسی چنین سفری و چنین حضوری را تبیین نکنیم. توجه کنیم که این سفر، سفر قالیباف نیست؛ سفر رئیس مجلس شورای اسلامی ایران به لبنان و حضور نماینده جمهوری اسلامی ایران در مراسم تاریخی تشییع سید مقاومت است.
🔻قالیباف در سفر این بار به بیروت خلبان هواپیما نبود، اما در رأس هیئتی عازم لبنان شد که به لحاظ ترکیب کم نظیر و شاید حتی بی نظیر بود، شاید به این دلیل که این بار برای اتفاقی بی نظیر هم مقاماتی از ایران راهی لبنان میشدند، برای وداع با سید حسن نصرالله. از فعالان رسانهای تا نمایندگان رهبری، از نمایندگان مجلس تا فرماندهان نظامی، از مداح تا خانواده شهدا، از عضو مجمع تشخیص تا نمایندگان دستگاه قضایی و ... در این پرواز خاص حضور داشتند.
🔻برای بدرقه پیکر سید مقاومت، باید هیئتی عالیرتبه از ایران در بیروت حضور پیدا میکرد. این «باید» صرف نظر از سابقه تعامل میان ایران و شخص سید حسن نصرالله که خود دلیل محکمی برای حضور بود، دو جهت اصلی داشت:
اول آنکه حزبالله همپیمان وفادار ایران است و جمهوری اسلامی هم نشان داده که در روزهای سخت دوستانش را تنها نمیگذارد و در کنار آنها میایستد. حضور عالی رتبه ایران در تشییع دبیر کل حزبالله بخشی از این «تنها نگذاشتن دوستان» بود. فقط هم نه برای اینکه خود حزبالله بداند که در کنارش هستیم. از قضا برخلاف جوسازی مسموم برخی ساده لوحان سیاسی در داخل که ایران را متهم به کم گذاشتن برای مقاومت میکنند، خود اهل مقاومت، از لبنانیها و فلسطینیها و سوریها تا عراقیها و یمنیها به نقش ایران در محور مقاومت واقف هستند. لذا حضور ایران نه فقط برای دلگرمی لبنانیها، بلکه پیامی به همه جهان است که ایران هیچگاه دوستان وفادار خود را تنها نمیگذارد.
دوم آنکه برخی پی راندن ایران از لبنان هستند. هم راندن از خود لبنان و هم قطع مسیر تعامل با محور مقاومت. بخشی از این پیگیری با ترورهای مقامات ایران در لبنان از سوی صهیونیستها انجام شد و بخشی دیگر را هم اکنون و پس از ترور سید، این ایرانیدوستترین خارجی، از طریق فشار سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی بر دولت لبنان در تلاش هستند تا انجام دهند. هم از این رو، مسیر پروازهای ایرانی به بیروت بسته شد و هم از این رو مواضعی از برخی مقامات لبنانی، پس از فقدان سید دیده میشود که توجیهی ندارد. ایران طبعاً نباید بگذارد این تلاش و پیگیریها به موفقیت برسد.
🔻لذا ایران یک ماموریت مهم تعریف کرد و آن هم حضور در تشییع سید حسن نصرالله در بیروت بود. برای انجام این ماموریت تاریخی هم محمدباقر قالیباف و در واقع رئیس مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. گرچه روشن است سایر مقامات عالیرتبه ایران هم آمادگی انجام آن را داشتند. حضور قالیباف در لبنان را باید از جهت انجام این ماموریت تاریخی برای ایران، برای لبنان و برای محور مقاومت در جایگاه حقوقی او ببینیم.
🔻ماموریت قالیباف اما فقط حضور در تشییع سید نبود؛ بخشی مهمی از کار او دیدارهای دیپلماتیکش بود؛ با رئیسجمهور، با رئیسمجلس و با نخستوزیر لبنان. مقاماتی که در لبنان هر کدام سهم جریان و گروه و مذهبی خاص هستند و مواضع یکسان سیاسی هم ندارند. نماینده ایران باید با آنها مینشست و صحبت میکرد. در خلال همین صحبتها بود که کنایه رئیس جمهور لبنان به ایران و البته پاسخ نماینده ایران به او خبرساز شد.
🔻دفتر ریاست جمهوری لبنان پس از دیدار رئیس جمهوری لبنان با قالیباف توییتی منتشر کرد و نوشت: «جوزف عون در دیدار با هیات ایرانی گفته: لبنان از جنگهای دیگران در سرزمین خود خسته شده است.»
در پاسخ به این طعنه، قالیباف مجبور شد به او یادآوری کند که: «تمامیت ارضی و آرامشی که در لبنان حاکم شده از ثمرات مقاومت است. تجاوزهای رژیم اشغالگر و سخنان ترامپ نشانگر دخالت آنها در امور کشورها است. حزب الله همیشه در کنار مردم و ارتش برای استقلال و امنیت لبنان بوده است. ما حزبالله را بخشی از قدرت و امنیت ملی لبنان میدانیم. شما به عنوان فرمانده کل (سابق) ارتش لبنان به درستی واقفید که حزبالله تا چه میزان در امنیت لبنان در مقابله با داعش و تجاوزات اسرائیل موثر بوده است.»
🔻پیوند میان ایران و مردم لبنان تاکنون فراتر از تعاملات دیپلماتیک دولتها بوده و زین پس هم چنین خواهد بود. اما ایران تلاش میکند مسیر دیپلماتیک هم باز بماند و ماموریت قالیباف در لبنان بخشی از این تلاش بود.
سایت مشرق
۸ اسفند ۴۰۳
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝وعدهای که صادق میماند!
🔻وعده صادق یک میتوانست خیلی زودتر از ۲۵ فروردین ۴۰۳ اتفاق بیفتد، اگر فرماندهی کل قوا هم همچون برخی کنشگران سیاسی، تصمیمات جدی حاکمیتی را از سر احساسات هیجانی میگرفتند و تصمیم کلان امنیتی- نظامی را با رجزخوانیهای جنگ روانی اشتباه میگرفتند! اما حضرت آیتالله خامنهای زمانی تصمیم به انجام این حمله گرفتند که بزرگترین حامیان اسرائیل هم در اوج موضع جانبدارانه نسبت به صهیونیستها فقط توانستند در لفظ، ایران را محکوم کنند، اما کسی در عمل برای دفاع از اسرائیل، اسلحه بهدست نگرفت.
🔻و البته وعده صادق یک میتوانست اصلاً هم صورت نگیرد، نه در ۲۵ فروردین ۴۰۳ و نه هیچ وقت دیگری، اگر فرماندهی کل قوا همچون برخی کنشگران سیاسی دیگر، عزت ملی را جدی نمیگرفتند یا با فراموشی عرف بینالملل، حمله به سفارت ایران را حمله به «خاک» کشورمان تعبیر نمیکردند و از این تجاوز آشکار با تغافل میگذشتند. اما ایشان از همان پیام اولیه تسلیت برای ترور مقامات نظامی کشورمان در حمله به سفارت ایران در سوریه، از «مجازات» رژیم به دست «دلاورمردان ما» گفتند و شنیدههای غیررسمی هم از تأکید ایشان برای پاسخ به صهیونیستها از داخل «خاک» کشور خودمان حکایت میکرد.
🔻این رفتار ایران با اسرائیل، ۶ ماه بعد از وعده صادق یک، در نماز جمعه و در کلام حضرت آیتالله خامنهای اینگونه تصریح شد که «نه تعلّل میکنیم، نه شتابزده میشویم»؛ آن هم چه زمانی؛ در هنگامهای که سیدحسن نصرالله ترور شده بود و جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر از دست دادن همپیمان عزیز و وفادار خود، زیر فشار انتقاد آشنا و بیگانه هم رفته بود، بیگانه به طعنه و شعف که چطور ایران نتوانست مانع این ترور شود و آشنا به اعتراض و خشم که چرا ایران پس از ترور اسماعیل هنیه، وعده صادق بعدی را عملی نکرد که به زعمشان مانع ترور سید شود. در گیرودار چنین هنگامهای آمیخته از غم و خشم و حرمان و فشار سیاسی و امنیتی و اجتماعی و...، رهبر انقلاب ایستاد و از سیاست ایران در مقابل اسرائیل دفاع کرد. دفاعی که هم انجام وعده صادق یک و دو را در بر میگرفت و هم عدم انجام حملهای را که برخی دوست داشتند وعده صادق سه باشد.
🔻در اولین سالگرد انجام وعده صادق یک، سخن گفتن از اینکه این حمله، فراتر از یک حمله نظامی، معادلهای بود که ژئوپلیتیک منطقه را تغییر داد، شاید همچنان سخت باشد. چه آنکه در این یک سال، ایران و محور مقاومت روزهای سختی از فقدان را گذراندند، اما اتفاقات تلخی که رژیم صهیونیستی همیشه مترصد انجام آنها بود، یعنی ترور رهبران مقاومت و عملیاتهایی همچون ماجرای پیجرها، گرچه پس از وعده صادق روی داد، اما دلیل بی فایده بودن آن نبود و وعده صادق قرار نبود بازدارنده آن باشد.
🔻وعده صادق معادلهای جدید برای منطقه تعریف کرد و آن هم ورود ایران به فاز نظامی مستقیم در پاسخ به حمله اسرائیل به خاک خود یا هر جایی است که در حکم حمله به خاکش است. این اتفاق که پیش از این فقط در مواضع سیاسی بیان میشد، حالا به عمل رسیده بود که آن هم البته محدود بود و میتواند به درستی فقط «یک آغاز» تعبیر شود. آغازی بر فصل جدید زیست نامشروع اسرائیل در غرب آسیا که تنشهای میان ایران و رژیمصهیونیستی را به قبل و بعد خود تقسیم میکند. نتیجه وعده صادق چنین چیزی است، نه آنکه انتظار داشته باشیم که رژیمصهیونیستی از همه برنامههای تروریستی خود که سالها برای اجرایشان نقشه کشیده و مترصد فرصت اجرا بوده، با اجرای وعده صادق دست بکشد!
🔻بازدارندگی با آن مفهوم فانتزی که در ذهن برخی افراد وجود دارد که اگر حمله کنیم، نمیزند، در دنیای سیاسی نمیتواند میان ایران و اسرائیل معنا یابد. چه آنکه دو طرف مترصد ضربه زدن به همدیگر هستند و از هر فرصتی برای چنین کاری بهره میبرند، لذا هر حمله و پاسخی، بهانه حمله و پاسخ بعدی است و نباید انتظار داشت طرفی دست از دشمنی با طرف مقابل بردارد. طبعاً ما معتقدیم رژیم نامشروع با ملتی جعلی و سرزمینی اشغالی در مسیر اضمحلال است و محور مقاومت پیروز میدان خواهد بود، اما توحش صهیونیسم تا آخرین نفسها دست و پا خواهد زد. چه آنکه بر سر موجودیت خود میجنگد. این همه را گفتیم که نتیجه بگیریم، وعده جمهوری اسلامی ایران برای مبارزه با صهیونیست، وعده حقی است که در همه عمر این نظام تحقق یافته است و با افتخار هم بیان میشود. وعدهای که متناسب با اتفاقات روی داده، در برههای هم از مسیر نظامی و حمله مستقیم محقق شد و صرفنظر از نتیجه، باید محقق میشد تا حمله به خاکی که در حکم خاک ایران است، بیجواب نماند. هر آنچه پس از این حمله روی داد، چیزی از صداقت جمهوری اسلامی در تحقق آن کم نمیکند و وعده صادق برای همیشه وعدهای صادق باقی میماند.
۲۵ فروردین ۴۰۴
روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝اصلاحطلبان رادیکال علیه توافق!
🔻شاید در نگاه اول عجیب باشد که در مورد اصلاحطلبان و در واقع تندروترین آنها، کسانی که هر مذاکرهای با غرب را تقدیس میکنند و حتی هر توافقی هم برایشان باشکوه است، ادعا کنیم که خلاف رسیدن به توافق و مذاکره عمل کردهاند، اما نتایج ناگزیر عملکردها گاه هماهنگ با آن هدفی نیست که از ابتدا در نظر افراد بوده است. یعنی اصلاحطلبان گرچه همواره تلاش کردهاند رویکردی کاملاً موافق با مذاکره و توافق با غرب داشته باشند، اما در عمل برخی اصلاحطلبان تندرویها و اقداماتی داشتهاند که نتیجه ناگزیر آن، ارسال پیام ضعف از ایران به جهان و در نتیجه دوری غربیها از میز مذاکره و توافق با ایران بوده است.
🔻اقداماتی از اصلاحطلبان را که نتیجه آن علیه مذاکره و توافق بوده، میتوان در سه بخش مورد توجه قرار داد:
اول؛ اردوکشیها و آشوبهای خیابانی. بهطور مشخص پس از وقایع فتنه ۸۸، آمریکا که پیش از آن مشغول نامهنگاری به رهبر انقلاب بود، از این اقدام عقب کشید و پس از آن هم تحریمهای علیه ایران را افزایش داد. چه آنکه تصور میکرد ایران ضعیف شده و حالا میتواند شلیک نهایی را انجام دهد!
سال ۸۸ نامههایی از سوی باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا برای حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب نوشته شد، نامه اولیه به تعبیر خود رهبری «نامه فدایت شوم» بود. رهبر انقلاب به او جواب داد و او هم نامه دوم را نوشت و از سوی ایران قرار بود پاسخنامه دوم او هم داده شود. اما فتنه تقلب رخ داد و آمریکا با فراموشی آنچه نوشته بود، از ذوق قدرت گرفتن براندازی علیه جمهوری اسلامی ایران، بیخیال نامهنگاری شد و به جریان فتنه علیه جمهوری اسلامی پیوست و همچون همه ادوار خود که دنبال نامهنگاری با رهبر ایران نبود، سراغ حمایت از براندازی رفت.
پس از وقایع و آشوبهای پاییز ۱۴۰۱، موسوم به زن، زندگی، آزادی، آمریکاییها میز مذاکره را ترک کردند، زیرا تصورشان بر این شد که با کمک اپوزیسیون ایرانی و جماعت برانداز میتوانند تغییر نظام را در ایران به سرانجام برسانند و حکومت دلخواه خود را در ایران بر سر کار بیاورند و در آن صورت هم دیگر بحث مذاکره با جمهوری اسلامی ایران، سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود.
دوم؛ ذوقزدگی از مذاکره و گره زدن همه امور به مذاکرات و ترسیم نتایج فانتزی و تخیلی برای توافق احتمالی، برخلاف تصور اصلاحطلبان که تمایل به غرب باعث تمایل متقابل غرب به ما هم خواهد شد، سیاست و مذاکره و توافق، دنیای دیگری دارد و فضای نرد عشق باختن نیست. همچون هر معامله دیگری، وقتی طرف مقابل رضایت که هیچ، ذوقزدگی و خیالبافی ما از مذاکره را ببیند، قیمت را بالا خواهد برد و در قبال هر امتیازی، هزینه بیشتری طلب خواهد کرد. چون میداند که در مقابلش کسانی هستند که هر قیمتی را برای رسیدن به هر نتیجهای پرداخت خواهند کرد. لذا خیلی خود را متمایل به ایران نشان نخواهند داد و در واقع نیازی به آن نمیبینند. از سویی همین ذوقزدگی هم پیامی از ضعف مخابره میکند، زیرا تا کشوری خود را ضعیف نداند، اینگونه برای یک توافق نیمبند و غیرقابل اعتماد ذوقزده نخواهد بود و همه امور کشورش را نیازمند آن ترسیم نخواهد کرد. ایران البته ضعیف نیست، بلکه منظور ما نتیجه مواضع این جماعت است و پیامی که مخابره میکنند.
سوم، دامن زدن به اختلاف نظرات داخلی پیرامون مذاکره نیز بخشی از کاری است که اصلاحطلبان رادیکال در هنگامه مذاکرات و حتی در زمانی که دولت را در دست دارند، انجام میدهند. آنها در همه سالهای گذشته، منتقدان داخلی برجام را در برهم خوردن برجام، مقصرتر قلمداد کردند تا دولت آمریکا را و تیغ تیز قلمها و سخنرانیهایشان علیه داخلیها بلندتر بود تا غربیها. داخلیها را حتی با اسرائیل و نتانیاهو همسو دانستند، اما به همان نسبت، اروپا و آمریکا را زیر سؤال نبردند و تخطئه نکردند. پیام بیرونی چنین رویکردی آن است که دولت مستقر در ایران، غرب را ارجح از بخشی از مردم خود میداند و طبیعی است در چنین شرایطی غرب باز هم قیمت توافق را بالا ببرد.
🔻اینگونه است که تندروهای اصلاحطلب به خیال خود موافق توافق هستند، اما در عمل باعث بالا رفتن هزینه توافق و در نتیجه دوری از آن میشوند یا آنکه غرب را به این نتیجه میرسانند که توافق لازم نیست.
۲۸ فروردین ۴۰۴
روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/kobra_asoupar
میتوانید از روی شکل و رنگ دود، تعداد انفجار، شدت تخریب و تحلیل شخصی، در مورد علت انفجار بندر رجایی گمانهزنی کنید. اما ادای همهچیزدانی جای دانایی را نمیگیرد و خالی از دروغگویی هم نیست. مخاطب هم کدبازی را، گرچه بی سند، میپسندد، اما ما باید به مخاطب جهت دهیم یا مخاطب به ما؟
۶ اردیبهشت ۴۰۴
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝دیپلماسی انفجار
🔻در هفتههای پس از زلزله بم، یکی از موضوعات مورد علاقه رسانههای حامی دولت وقت، گفتن و نوشتن از کمکرسانی آمریکا و اروپا به مردم ایران بود. ذوقزده از اینکه برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی، یعنی پس از ۲۵ سال، یک هواپیمای آمریکایی در خاک ایران به زمین نشسته است. تحلیلهای هیجانی و ذوق زدگی از حضور غربیها در بم زلزلهزده چنان بود که هنوز هم در سالگرد این زلزله، برخی رسانههای اصلاحطلب با سرخوشی خاصی از آن مینویسند و حتی گاه مسیر خودتحقیری پیش میگیرند، چنانچه دی ماه ۴۰۲ یکی از این رسانهها با اشاره به مرگ یک گردشگر آمریکایی در زلزله بم نوشت: «بعد از انقلاب مشروطه که یک آمریکایی در تبریز در کنار ایرانیان کشته شد، این نخستین بار بود که یک آمریکایی در کنار ایرانیان کشته میشد.» یا رسانههای دیگری در سالگردهایی از زلزله، با تیترهای «حادثهای که بعد از ۲۵ سال پای آمریکاییها را به ایران باز کرد»، «روزی که آمریکاییها کمک فرستادند و بیمارستان صحرایی زدند» و «زلزله بم و آشتی غیرسیاسی ایران و آمریکا/ یک آمریکایی و یک انگلیسی در میان قربانیان» کل فاجعه زلزله بم را به حضور آمریکاییها تقلیل دادند.
🔻جالب آنکه همان زمان زلزله بم، محمد خاتمی در کنفرانس خبری ضمن تشکر از کمک همه کشورها و از جمله آمریکا، همگان را از تحلیل سیاسی این اتفاق بر حذر داشت. اما رسانههای اصلاحطلب که انتظار خود در برقراری رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا در دولت خاتمی را، در یکی دو سال پایانی دولتش برآورده نشده میدیدند، این اتفاق را به مثابه آخرین فرصت قلمداد کردند.
🔻دو سال قبل از آن، محمد خاتمی از اولین روسای جمهور جهان بود که بیانیه رسمی در محکومیت حملات ۱۱ سپتامبر، در همان روز اول واقعه صادر کرده بود، اما کمتر از ۴ ماه بعد، رئیس جمهور آمریکا، ایران را جزیی از محور شرارت نامید و تشکر وزارت خارجه آمریکا از بیانیه خاتمی هم ۱۰ سال بعد یعنی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ انجام گرفت!
🔻روسای جمهور آمریکا هیچ گاه در هیچ واقعه غمبار ایرانیان بیانیه همدلی و محکومیت ندادهاند و تنها پس از حمله داعش به ساختمان مجلس شورای اسلامی، دونالد ترامپ بیانیهای داد که آن هم محکومیت ایران بود، نه داعش؛ چنانچه جواد ظریف وزیر خارجه وقت ایران هم مجبور به واکنش شد و آن بیانیه را «نفرتانگیز» نامید.
🔻در تاریخ تعاملات سیاسی ایران با آمریکا و اروپا، از این نمونههای محکومیت و همدلی یک طرفه متعدد است و بم صرفاً یک نمونه خاص بود که نمیتوان از آن برداشتی سیاسی کرد. چه شاخه گلها و شمعها که برخی مقابل سفارت سوییس (دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران) و فرانسه گذاشتند، اما سهم مردم ایران از این ژستهای انساندوستانه که فقط هم برای همدلی با غربیها فعال میشود، چه بوده است؟
🔻در هفتهای که گذشت، داغ انفجار در بندر شهید رجایی بر جان ایران نشست، بسیاری کشورها با تسلیتی همراه غم مردم ایران شدند، اما از اروپا و آمریکا خبری نشد. در حالی که همین چند ماه پیش سخنگوی دولت ایران پیام ویدئویی برای آتش سوزیهای گسترده در آمریکا منتشر کرد و شاید کسانی در دولت، آن را بهانهای برای دیپلماسی تصور کردند، اما حالا بی اعتنایی غرب به داغ مردم ایران، نشان میدهد که آنها حتی برای حفظ ظاهر دیپلماتیک و انسانی هم علاقه ندارند وارد فضای دیپلماسی در بحرانها شوند. حال اگر از انگشت یک تروریست یا اهل آشوب در ایران خونی بریزد یا قاتلی اعدام شود، همه غربیها برای بیانیه و واکنش صف میکشند و نامش را هم دلسوزی برای مردم ایران میگذارند.
🔻موضوع بی اعتنایی به غم مردم ایران در ندادن پیام تسلیت و همدلی خلاصه نمیشود و اگر به تحریمهای غرب علیه ایران توجه کنیم، عمق فاجعهای روشن میشود که بود و نبود دو خط تسلیت را کاملاً بی اهمیت میکند. مسئولین سازمانهای امدادی ایران بارها تاکید کردهاند که به دلیل وجود تحریمها امکان بروزرسانی و تأمین کامل تجهیزات مورد نیاز را ندارند. ایران حتی بارها درخواست کرد که تجهیزات امداد و نجات از تحریم مستثنی شود، اما نیاز مردم ایران برای غربیها مهم نبود. چنانچه بعضاً نرسیدن تجهیزات درمانی و بیمارستانی به دلیل تحریمها، درد بیماری مردم را افزون کرد.
🔻لذا اگر پیامی هم میرسید، ذوق جریان سیاسی حامی دولت را برمیانگیخت، اما هیچ چیز دست مردم ایران را نمیگرفت و سهم این ملت همچنان تحریم بود. این جریان البته علاقه ندارد همانند حضور آمریکاییها در بم، از این پیامهای ارسال نشده تحلیل سیاسی دربیاورد، اما باید این درس برای دولتمردان باشد که دنیای غرب، دیپلماسی انسانیت را نمیفهمد و نه دلخوش به بودشان و نه غمگین از نبودشان نباید شد.
۱۰ اردیبهشت ۴۰۴
روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/kobra_asoupar
🔻عدم حضور عراقچی در اجلاس بریکس در برزیل و نیز بی اعتنایی دولت به فراهم کردن مقدمات برای اجرایی شدن توافق راهبردی ایران و روسیه، نشان میدهد که نگاه دولت پزشکیان به مذاکره با آمریکا، صرفاً «یکی» از دهها کار وزارت خارجه نیست.
https://eitaa.com/kobra_asoupar
🔻یاد دیالوگ سریال خاتون زمان آغاز اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ افتادم:
سنگری: تحرک (نظامی) ما روسها رو جری میکنه.
تیمسار: تحرک روسها چرا شما رو جری نمیکنه سرهنگ؟!
🔻همیشه نگراناید این سو اتفاقی نیفتد که اسراییل و آمریکا ناراحت شوند؛ چرا فشار و تهدید آنها شما را ناراحت نمیکند؟
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝سیاست و قطار خالی حوزه
🔻این فقط سهراب سپهری نبود که قطار فقه را سنگین و قطار سیاست را خالی میدید، برخی اهل فقاهت هم سیاست را دون شأن خویش و کاری دنیایی میدیدند. سیاست در نگاه روحانیت سنتی، مکر بود و سوی متقابل صداقت دینی؛ اگر به منصبی حکومتی هم منتج میشد که دیگر انتهای قاذورات دنیایی بود و اهل دین را با آن چه کار؟! اما سؤال مهمی وجود دارد؛ آیا نباید چنین دیدگاهی در دوران حاکمیت ولیفقیه، با زمان حاکمیت طاغوت متفاوت باشد؟ نه فقط ازآنرو که پذیرش مسئولیت در نظام اسلامی، کیفیتی متفاوت با دوران طاغوت دارد و میتواند از مسیر خدمت به استقرار اسلام، فرد را به کمال برساند، بلکه علاوه بر آن، نظام اسلامی برای طی مسیر خود به نیروهایی نیاز دارد که اسلام را بلد باشند و طبعاً چنین نیروهایی باید از خروجیهای حوزههای علمیه تأمین شوند.
🔻تعبیر امامین انقلاب در مورد وسوسههایی که سطح قدسی دین را مبری از فعالیت سیاسی میداند، «تحجر و تقدسنمایی» است؛ توهم باطلی که در بعد عملی به سود جریان ضداسلامی در جهان است، اما بهلحاظ تئوریک، پوشش تطهیر دین به تن میکند. پذیرش منصب در حکومت جور طبعاً مورد مذمت است، اما این مذمت نباید به انفعال روحانیت در برابر طاغوت منجر شود و فعالیت سیاسی در آن دوران در قالب مبارزه بروز و ظهور مییابد. در دوره نظام اسلامی اما بخشی از نیاز حکومت به مدیران و نیروی انسانی باید از سوی حوزههای علمیه تأمین شود.
🔻آیا حوزه علمیه توانسته نیاز نظام جمهوری اسلامی به نیروهایی از قشر روحانیت را تأمین کند؟ شاید هم لازم است سؤال ماقبل این سؤال را بپرسیم؛ آیا این دغدغه در حوزههای علمیه وجود دارد که برای نظام اسلامی نیرو تربیت کند؟
🔻اگر فرض کنیم حوزههای علمیه این تکلیف را برای خود قائل بودهاند - که خود این فرض جای مناقشه دارد! - باید بگوییم حوزه نتوانسته این تکلیف را بهدرستی به مرحله عمل برساند و جاهای خالی زیادی در جمهوری اسلامی وجود دارد که خروجیهای حوزه باید آن را پر میکردند، اما نکردند.
🔻نگاهی به تریبونهای نمازجمعه در سراسر کشور، نشان میدهد این منبرها نتوانستهاند چنانچه باید و شاید مردم و خصوصاً قشر جوان را به خود جذب کنند. در پایتخت عملاً تریبون نمازجمعه از چهرههای جدید و جوانی که مورد اعتماد برای چنین منصبی قرار بگیرند، خالی شده و فضای سنتی نمازجمعه میگوید حوزه نتوانسته پیشنهادهای مناسبی از خروجیهای جدید خود برای این رسانه مهم دینی و سیاسی ارائه دهد.
🔻جایگاهی بهمراتب مهمتر از تریبون نمازجمعه وجود دارد که آن هم جز با خروجیهای حوزههای علمیه نمیتواند پر شود؛ مجلس خبرگان رهبری. در آخرین انتخابات این مجلس، نقدها و تخریبهای رسانهای - حال ناشی از دلسوزی یا شیطنت - وجود داشت که تعداد کم نامزدها یا میانگین سنی بالای آنها را محور قرار داده بود. خبرگان رهبری ناظر بر عملکرد رهبری است و البته در بزنگاهی سخت، قرار است کاشف ولیفقیه باشد و مسیر حرکت آینده نظام را ترسیم کند، کجا جز حوزههای علمیه باید نیروهای جدید برای این مجلس مهم معرفی کند و در معرض انتخاب مردم قرار دهد تا علاوه بر بالا بردن کیفیت این مجلس، بخشی از جمهوریت و اسلامیت نظام مصداق عینی یابد؟ مثالهای دیگر هم میتوان زد.
🔻به این عبارت در پیام اخیر رهبری به حوزههای علمیه توجه کنیم که «مسیر حرکت این ملت و آینده انقلاب را نیروهایی ترسیم خواهند کرد که امروز در حوزه علمیه تربیت میشوند.» آیا حوزههای علمیه متوجه این مسئولیت خطیر خود هستند؟
🔻در سطحی دیگر، همین سؤالات در مورد حوزههای علمیه خواهران مطرح است که آیا توانسته نیاز جامعه اسلامی به زن اسلامبلد و فقهآموخته را در تعلیم و تربیت اقشار مختلف و تصدی جایگاههای مورد نیاز تأمین کند؟ و آیا در بزنگاه اجتماعی و سیاسی همچون وقایع پاییز ۴۰۱، توانسته نقشی شایسته و بایسته با هویت حوزوی خود ایفا کند یا در موضوعات مرتبط با زنان، همچون طرح و لوایح مرتبط با مهریه یا امنیت زنان، تبیینگر و مشاور و کنشگری مناسب باشد؟
🔻۴۵ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی، عملکرد حوزههای علمیه در تأمین نیروی انسانی برای این نظام، باید بهنحوی میبود که شعر سهراب سپهری (من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت. من قطاری دیدم، که سیاست میبرد و چه خالی میرفت) دیگر مصداق نداشته باشد و سرنشینان قطار سنگین فقه، قطار سیاست را هم وزین کرده باشند، اما به نظر میرسد قطار حوزه به مقصد سیاست، صندلیهای خالی زیادی دارد که در پیام اخیر رهبری به حوزههای علمیه هم شاید بتوان مصداق آن را یافت: «باید تربیت نیرو برای وظایف خاص در نظام و اداره کشور مورد توجه قرار گیرد»
🔻قطار فقاهت و سیاست هر دو میتواند سنگین باشد، اگر قطار حوزه علمیه در شناسایی مقصد دچار اشتباه نشود.
۲۳ اردیبهشت ۴۰۴
روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/kobra_asoupar
📝۶ کلاس اخلاق رئیسی
🔻کلیدواژههای متعددی را میتوان نوشت که حول آن بتوان درباره حجم بیاخلاقی سیاسی به کار رفته علیه سیدابراهیم رئیسی صحبت کرد؛ از ۶ کلاسه بودن و ۳۸ سال زندان و اعدام که هر دو از عقل شیطانی دارودسته رجوی جرقهاش زده شد و به متن جدلهای انتخاباتی ایران آمد تا ناهار خوردی؟ و تعارف شکلات و یک امام رضا(ع) را بگذارید برای مردم بماند و دغدغهمندی کذایی برخیها پیرامون مالیات آستان قدس. حالا حجم بالا از تمسخرِ حرف زدن او و بد جلوه دادن کارهای خوبش و مطالب تخریبی علیه او و... بماند.
🔻اما حول همین کلیدواژهها که روی چرکینی از سیاست را مقابل چشم همه بیپرده نمایش میدهد، میتوان درباره اخلاقمداری هم صحبت کرد، آن روی سکه تصویر روشنی از سیاست دینی است که اخلاق را حتی مقابل بیاخلاقیها هم رعایت میکند.
🔻اولین باری که آیتالله رئیسی کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شد، برخی بیشتر به انتخابات حساس شدند. او قاضیالقضات بود و تا میشد، آمار و پرونده و اطلاعات درباره این و آن دستش بود و دشمنان دانا و دوستان نادانی بودند که علاقه داشتند رئیسی پشت میز مناظرههای انتخاباتی حرفهای نگو بگوید و هیجان انتخابات را بالا ببرد. او اما در کرسی سیاست با تجربهتر و انقلابیتر از آن بود که از مسیر خودداری عاقلانه بیرون بزند. هم از این رو بود که نتوانست به انتخابات هیجان کاذب بدهد و پرچم بگمبگم بلند کند. این خودداری عاقلانه اما برای همه قابل فهم نبود.
🔻تخریب رقبا که هیچ، اما حداقل از خودش که میتوانست دفاع کند؟ میتوانست؛ کسی که دادستان و قاضی بوده، مگر میشود راه دفاع را بلد نباشد، اما دأب او رفتار دیگری بود.
🔻خیلی از حامیان او وقتی پاسخی به توهینها نمیداد، از دست او عصبانی میشدند؛ گویی بازیکن محبوبشان پاس گل صد در صدی را رها کرده تا به اوت برود! رئیسی اما میخواست نشان دهد که انتخابات و دنیای سیاست، استادیوم فوتبال نیست که هوادار در هر حالی برای تیم محبوبش هورا بکشد. این درس اول او به حامیانش بود که همه رقم انتظاری از من نداشته باشید و منتظر هورا کشیدن برای هر کار من نباشید.
🔻رئیسی میخواست نشان دهد بدون جنگ و جدل و دعوا هم میشود پای میز مناظره انتخاباتی نشست و برای اثبات این نظر، با سکوت خودش شروع کرد؛ سکوت مقابل بیاخلاقیها و تخریبها، صبوری کرد تا اهل سیاست یاد بگیرند، گرچه به قیمت سکوت او هم برخی یاد نگرفتند! این درس دوم او بود که البته مردودیهای زیادی داشت. برخی اهل سیاست بهجای آنکه از این مشی رئیسی، اخلاق سیاستورزی بیاموزند، سوءاستفاده سیاسی آموختند و بیشتر تاختند، چون میدانستند او سکوت میکند.
🔻مردودیها فقط هم از مخالفان او نبودند، بسیاری هم از رئیسی زیاد میگفتند و میگویند، اما تعجب آن بود آنان که از او میگفتند، خود مثل او نبودند! برخی حتی پس از شهادت آیتالله رئیسی، پرچم هواخواهی امتداد دولت او را بلند کردند، اما در زمانی که او در قید حیات بود، چندان هواخواه دولت او نبودند.
🔻مردمداری، نداشتن تفرعن در برخورد با مردم، ولایتمداری، دوری از حواشی و آرام نگه داشتن فضای روانی جامعه، پر کاری و به معنای واقعی اهل خدمت به مردم بودن، کلاسهای درس دیگر رئیسی بود. ۶ کلاسه بودن رئیسی شاید فقط با این مصداق درست باشد. بماند که برخی پس از مرگ هم یقه تخریب او را رها نکردند و اکنون میگویند چرا برای رئیسی سالگرد میگیرید و...
🔻آیتالله سیدابراهیم رئیسی مثل همه انسانها دیر یا زود دار دنیا را ترک میکرد، «اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایستهتر است»، اما هر مرگ و رفتنی باید ذهن دیگران را - موافق و مخالف سیاسی فرقی ندارد - به دنیای آخرت نزدیکتر کند. آیا مخالفان او پس از شهادتش توانستند تخریبها - و نه انتقادها که انتقاد حق همه است - علیه او را جبران کنند؟ آیا موافقان او پس از شهادتش توانستند خود را به دنیای اخلاقی او نزدیکتر کنند؟ کمی فکر کنیم شاید مصداقهای دیگری هم برای آن «دلم سوخت» معروفی که رهبری در مورد شهید آیتالله سیدابراهیم رئیسی گفتند، بیابیم.
۳۰ اردیبهشت ۴۰۴
اولین سالگرد پرواز شهید رییسی
روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/kobra_asoupar