eitaa logo
دلتنگ کربلا
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
177 ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
                                                  تو آفتاب منی با چنین جمال حسین مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین زِ شور نغمهء قرآنت ای عزیز دلم زِ حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین سرِ شکستهء من با سر بُرِیدهء تو زِ پاره پارهء دل دارد اتصال، حسین قسم به پیکر پامال تو که نگذارم کنند خون شریف تو پایمال، حسین یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را کشم حکومت او را به ابتذال، حسین کنم حرام بر او شهد زندگانی را که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین زبان حال غلام تو، این است من و جدایی از تو بُود محال، حسین
کانال السلام علیک یا صاحب الزمان اِمشب از جان بهتری را در بَغل دارد حسین شیر خوارِ اکبری را در بَغل دارد حسین هم چو گَردون اَختری با جلوه های سَرمدی هم چو دریا گُوهری را در بَغل دارد حسین غَرقه در اَمواجِ شادی گشته آن دریای نُور زَمزَمی یا کُوثری را در بَغل دارد حسین جانِ هر جانانه را بِگرفته در دامن رباب دلبرِ هر دلبری را در بَغل دارد حسین یادِ مادر می کند زینب چو اِمشب بِنگرد خود حسینِ اصغری را در بَغل دارد حسین خود خدای عِشقبازان، این سَفیرِ کُوچکش ای عَجب پیغمبری را در بَغل دارد حسین پیرِ کَنعان گُو نَنازد بر جَمالِ یُوسفش یوسفِ زیباتَری را در بَغل دارد حسین گر که از گَهواره شد آغاز اِعجازِ مَسیح نَک مَسیحِ دیگری را در بَغل دارد حسین هم رِسالت، هم اِمامت از فُروغش مُنجلی است اَحمدی یا حیدری را در بَغل دارد حسین در رَگ و شَریانِ او جاری بُوَد خونِ خدا از فَضایل مَظهری را در بَغل دارد حسین عُروه الوُثقای عالم تاری از قُنداقه اش از شَفاعَت مَحشری را در بَغل دارد حسین تا شود گُل های سُرخِ کربلا را عَندلیب مُرغِ قُدسی پیکری را در بَغل دارد حسین این پسر مُهرِ شَهادتنامهء اَنصارِ اُوست خاتمِ مُعجزگری را در بَغل دارد حسین شاهدِ َفردای عاشورا بُودَ در دامنش یا شَفیعِ مَحشری را در بَغل دارد حسین عرصه گاهِ حقّ و باطل چون شَود دَشتِ بلا بهرِ آنجا داوری را در بَغل دارد حسین مُوجِ خونش چون کُند تَضمین فَتحی جاودان طفل نه، سَرلَشکری را در بَغل دارد حسین با زبانِ بی زبانی راز گُوی خِلقت است یاورِ نو آوری را در بَغل دارد حسین تِشنه کامی جُوشن و خونِ گَلو شَمشیرِ اُوست بُوالعَجائب یاوری را در بَغل دارد حسین آلِ عِصمت هر یکی خود کار سازِ عالَمند کار سازِ دیگری را در بَغل دارد حسین اِی هر چه خواهی نَک از آن مُولا بِخواه که اِمشب از جان بِهتری را در بَغل دارد حسین التماس دعای فرج