eitaa logo
🌟کوچیک موچیک🌟
43 دنبال‌کننده
168 عکس
41 ویدیو
1 فایل
تبیین مفاهیم اجتماعی برای کودکان، تمام محتواهای اصلی (به غیر از محتوای روز یکشنبه) از صفر تا صد تولید تیم کوچیک موچیک است. تولیدات کوچیک موچیک،زنجیره ای⛓️و متصل هستند و درصدد انتقال مفاهیم خاص💫 نظرات: مدیر اجرایی : @adib260 @ambaghban مدیر محتوایی👈
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه حدیث کسا کاری از گروه شعر و قصه در مسیرمادری نویسنده:زهرا محقق شاعر:فریبا غلامی 🌿🌿🌿🌿 بسم الله الرحمن الرحیم یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. میدونین من کی ام؟ من یه در چوبی ام!! حتما تا حالا درهای چوبی زیادی دیدین! ولی من با همه درهایی که دیدین فرق می کنم! آخه من اون قدیم قدیما درِ خونه ای بودم که بهترین آدمای این دنیا توش زندگی می‌کردن. بهترین مادر و پدر دنیا، حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع). من میتونستم هرروز این پدر و مادر مهربون رو از نزدیک ببینم. مهمونای این خونه رو هم زودتر از همه می‌دیدم و گرمای دستاشونو حس می‌کردم . البته بعضی از مهمونای این خونه، یه جور دیگه دوست داشتنی بودن... اصلا وقتایی که نزدیکم می‌شدن تا از بین من رد بشن و برن تو خونه، از دیدنشون سیر نمی‌شدم. یکی از اون مهمونای دوست داشتنی پیامبر خوب خدا، حضرت محمد(ص) بودن. اون روز انگار، دوباره پیامبر مهمون خونه ما بودن. عجب روز خوبی!! صدامو صاف کردم تا به همه خبر بدم که پیامبر اومدن: تق تق، تق تق!! تق تق تق صدا میاد صدای آشنا میاد کیه کیه پشت دره؟ پیامبره پیامبره حضرت فاطمه(س) اومدن به استقبال پدرشون و من باز شدم. اما انگار پیامبر خدا حالشون مثل همیشه نبود. 😔 چون شنیدم که به دخترشون گفتن فاطمه جانم دختر عزیزم، یکم احساس ضعف میکنم میشه عبای منو برام بیاری؟؟ فاطمه جون، عزیزم دختر خوبِ بابا برام عبا میاری؟ همون کسا میاری؟ یه کم بعد دوباره یه نفر دستاشو آورد سمت من و به من یه ضربه کوچولو زد!! یه دست کوچولوی بامحبت بود. 😍 که هرروز چندبار به من ضربه میزد. تق تق تق صدا میاد صدای آشنا میاد کیه کیه پشت دره ؟ امام حسن، گل پسره امام حسن(ع) کنارم بودن. ایشون منتظر شدن تا مادرشون من رو باز کنن. وقتی مادرشون رو دیدن سریع گفتن سلام مادر عزیزم!! 😍 حضرت فاطمه(س) جواب دادن: سلام نور چشمم... سلام میوه ی دلم. 😍 امام حسن(ع) یکم دقت کردن به اطرافشون و بعد پرسیدن: مادرجون من عطر خوب پدربزرگم رو می‌فهمم ... بابابزرگ اینجان؟ 😍 حضرت فاطمه (س) گفتن : بله عزیزم، پدربزرگ اینجا زیر عبا نشستن امام حسن(ع) به سمت پدربزرگشون رفتن و گفتن: سلام سلام آقاجون منم بیام پیشتون؟ بله بیا حسن جان سرور بهشتیان دوباره یکم گذشت و این دفعه، یه دست کوچولوی دیگه به من ضربه زد. 😍 تق تق تق صدا میاد صدای آشنا میاد کیه کیه پشت دره؟ امام حسین، گل پسره حضرت فاطمه(س) منو باز کردن و امام حسین(ع) سریع گفتن سلام مادر عزیزم!! 😍 و مادر جواب دادن: سلام نور چشمم... سلام میوه ی دلم... 😍 امام حسین(ع) هم انگار فهمیده بودن که پیامبر مهربون داخل خونه هستن. گفتن: مادرجون من عطر خوب پدربزرگم رو می‌فهمم . و مادرشون گفتن: درست فهمیدی پسر عزیزم. پیامبر عزیز خدا اینجان. زیر اون عبا. امام حسین(ع) هم رفتن جلوتر و با خوشحالی گفتن: سلام سلام آقا جون منم بیام پیشتون؟ بله بیا حسین جان سرور بهشتیان و امام حسین(ع) هم کنار برادر و پدربزرگ عزیزشون زیر اون عبا نشستن. من حواسم کامل به سمت پیامبر و نوه هاشون بود که یه دفعه حس کردم یه آقای خوب و مهربون دستاشون رو به سمت من آوردن تا من رو بکوبن. واااااای بالاخره اومدن. 😍 کسی که دستاشون به اندازه ای قدرت داره که میتونن درخیبر رو از جا دربیارن، اما همیشه به من که میرسن، با مهربونی، ضربه آرومی به من می‌زنن. 😍 تق تق تق صدا میاد صدای آشنا میاد کیه کیه پشت دره؟ امام علی تاج سره حضرت فاطمه دستگیره منو گرفتن و باز کردن و صورت مهربون علی مولا رو دیدن. علی مولا گفتن: ای دختر خوب پیامبر خدا، سلام. 😍 حضرت فاطمه هم با لبخند جواب دادن: سلام ای ابالحسن و امیر مؤمنان. 😍 علی مولا گفتن: فاطمه جان، من عطر خوبی رو احساس میکنم. انگار عطر (برادرم و پسر عموم) پیامبر عزیز خداست. درسته!؟ حضرت فاطمه(س) گفتن: بله. پدر عزیزم پیامبر خدا اینجا هستن و کنار بچه ها، زیر عبا نشستن. علی مولا به طرف عبا رفتن و از پیامبر اجازه گرفتن که برن پیش اونا... سلام سلام آقاجون منم بیام پیشتون؟ بله بیا علی جان ای امیرمومنان علی مولا هم رفتن زیر عبا و کنار پیامبر عزیز خدا وبچه های گل شون نشستن. حالا دیگه زیر اون عبا بچه ها و پدر و پدربزرگ عزیزشون رفته بودن. چقدر خوب بود اگه مادرشون حضرت فاطمه(س) هم کنارشون می‌رفتن . تو همین فکرا بودم که دیدم که حضرت فاطمه(س) هم به سمت اون عبا رفتن و به پدرشون گفتن: سلام سلام باباجون منم بیام پیشتون؟ بله بیا تو جونم دختر مهربونم و حضرت زهرا(ع) هم به زیر عبا رفتن و کنار خانوادشون نشستن. 😍 و من از دیدن مهر و محبت این خانواده لذت می‌بردم. چه صحنه ی شیرینی بود. خوش به حال اون عبا... وقتی که همه ی این ۵ نفر زیر عبا جمع شدن،
پیامبر دو طرف عبا رو گرفتن و با دست راستشون به آسمون اشاره کردن و گفتن: خدایا! این ها همه خانواده ی من هستن. آدم هایی که خیلی دوستشون دارم. ❤️ خوشحالی شون خوشحالی منه. و ناراحتی شون ناراحتی من. خدایا خانواده من رواز هر بدی و زشتی دور نگه دار! ـــــــــ 🌿🌿🌿 من یه در ساده بودم و غیر از صحبت های آدم ها، چیز دیگه ای رو نمی شنیدم ولی بعدا از لابلای حرفای آدمای این خونه فهمیدم که خداوند دعای پیامبر رو قبول کرده بود و در جواب این دعا فرموده بود: خدای مهربون ما میگه به اون فرشته ها ملائک مهربونم ساکنای آسمونم کل زمین و آسمون خورشید و ماه و کهکشون کشتیای تو دریا هرچی که هست تو دنیا همه به عشق اینهاست پنج تن آل عباست جبرئیل (فرشته ی مامور رسوندن پیام خدا به پیامبر) پرسیده بود که این پنج نفر کیان؟ و خداوند جواب داده بودن که حضرت فاطمه و پدر و همسر و دوتا فرزندانشون جبرئیل، از خدا اجازه گرفت تا بیاد پیش خانواده پیامبر، و خدای مهربون هم بهش این اجازه رو داده بود. و پیامبر خوب خدا هم اجازه دادن که جبرئیل کنارشون باشن. بعد جبرئیل پیام خدا رو به پیامبرمون رسوند. گفت: سلام سلام پیامبر دارم براتون خبر خدا فرمود سلامی بعدم چنین کلامی کل زمین و آسمون خورشید و ماه و کهکشون کشتیای تو دریا هرچی که هست تو دنیا همه به عشق شماست پنج تن آل عباست و گفت که خدا خواسته که شما از هر بدی و زشتی پاک و پاکیزه باشید (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البت و یطهرکم تطهیرا) اما آیا قرار بود اتفاق دیگه ای هم برای این خانواده ی دوست داشتنی بیفته؟ خیلی دوست داشتم بدونم آخر این قصه چی میشه؟ تو همین فکرا بودم که شنیدم علی مولا میگن: ای پیامبر خدا! تو این دورهم نشینی ما زیر این عبا چه رازی هست؟ پیامبر گفتن: این دورهم نشستن ما کنار هم و این دعاهایی که خوندیم خیلی برای خدا عزیز و باارزشه. هرجا که شیعیان ما باهم بخونن این کسا اونجا میان فرشته‌ها اونا رو می‌کنن دعا و اگر کسی تو اون جمع مشکلی داشته باشه یا چیزی از خدای مهربون بخواد، خدا مشکلش رو حل میکنه و هرچیزی رو که بخواد اگه براش خوب باشه حتما بهش میده❤️ و بعد علی مولا باخوشحالی گفتن: بهتر از این نمیشه خوشبختیم ما همیشه من اون روز، تمااام این صحبت ها رو می‌شنیدم و خیلی خوشحال شدم. 🤩 می‌دونین چرا ؟ چون تو دنیا تنها دری بودم که می‌تونستم همیشه این مهربونی ها و این صحنه های قشنگ رو از نزدیک ببینم. تازه هربار که می‌خوام این قصه رو برای شما بچه های گل و دوستدار علی مولا تعریف کنم، خیلی هیجان زده میشم، 😍😍😍😍😍 چون میدونم که یه عالمه از فرشته های خوب خدا اومدن پیش شما و منتظرن شما دستای کوچولوتون رو بیارید بالا و دعا کنید. راستی! یادتون نره که حتما برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستید و دعا کنید🌹 @kochikmochik https://instagram.com/kochikmochik?igshid=YmMyMTA2M2Y=
یه سری بریم دریا👇👇👇
😂 @kochikmochik https://instagram.com/kochikmochik?igshid=YmMyMTA2M2Y=