فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللهم إنّا لا نَعلَمُ مِنهُ إلّا خَیراً...😭
🎙بریده ای از سخنان استاد پناهیان درباره شهید رئیسی
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حاج منصور ارضی: خانمش کُشت خودشو بدن رو ببینه اجازه ندادیم 😭
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#رئیسی
@kodak_novjavan1399
🔵عده ای خیال می ڪنند که فقط با خواندن نماز و روزه
بہ بهشت می روند،
درحالیکه رفتن به بهشت با عمل خالص وبا دستگیری از فقـرا
امڪان پذیر است.
📚آیت الله مجتهدی تهرانی
@kodak_novjavan1399
💫لب تشنه اَسیرالکروبات است حسین
💫مظلوم و قتیل العبـرات است حسین
💫ای مردم عـالم بـه سویش بشتـابیـد
💫زیرا که سفینة النّجات است حسین
چه غَریبانه دِلَم 😔💔
میلِ تو دارد 🕌
امروز ☀️
✨ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
✨ و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
✨ و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
✨و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
@kodak_novjavan1399
27.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکنهعمرمکفافدیدنتورونمیده...🥀💔
#نوای_انتظار 🥀
#کربلاییحسینحبیبی
🍃رۅزهـٰارَفتۅفَقَطحَسرَتِدیدارِ،رُخَت
مـٰاندِهبَرایندِلِیَعقۅبۍِمـٰاآقـٰاجان..!'🍃
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❀͜͡🥀
✍@kodak_novjavan1399
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_وسوم تفت گرمای تابستون صورتم رو می سوزاند... با این افکار پری
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_سی_وچهارم
نفسهام به شماره افتاده بود به سختی روی پاهام ایستاده بودم...
رعشه ایی عصبی تمام بدنم رو گرفته بود البته حق داشتم هر فرد دیگه ایی هم جای من بود همینطور میشد...
یعنی دنیا اینقدر کوچیکه که آقا پسر روبه روی من دقیقا کسی باشه که با تیشرت مشکی و شلوار پلنگی و موهای بورش خونه ی خانم مائده دیدم!!
آخ خدایا چرا من ...
چرا من...
با همان حال خرابم بعد از سلام و احوالپرسی مختصر با فاطمه خانم به سرعت رفتم داخل آشپز خونه...
حالم شبیه آدمی بود که نه راه پس داشت نه پیش! کاش به مامانم می گفتم اصلا راهشون نمی داد داخل ! نه نمی شد شاید خانوادش خبر ندارن که با چه افرادی در ارتباط!
دستهام را روی سرم گذاشته بودم و مستاصل نشسته بودم انبوهی از فکرهای وحشتناک از ذهنم عبور میکرد...
خانواده ها حسابی با هم گرم گرفته بودن و مشغول صحبت...
یکدفعه صدای مامانم من را به خودم آورد! دخترم پاشو بریم پیش مهمونها، فاطمه خانم گفت: اگر اجازه بدین دختر و پسر باهم صحبت کنند تا ببینم خدا چی میخواد...
گفتم مامان من جوابم نه! نمی خواهم صحبت کنم.
با دست زد به صورتش گفت: مامان شما که هنوز باهاش صحبت نکردی؟ چرا نه!
گفتم مامان من نمیام صحبت کنم اصلا از قیافش خوشم نیومد...
لبش رو گزید و گفت: مامان اذیت نکن! باشه اصلا میگیم نه! بیا برو دو دقیقه بشین با حسام صحبت کن آبرومون نره دخترم، بلند شو مامان بلند شو...
ناچار بلند شدم حالم بده بود! خیلی بد ولی چیزی نمی تونستم بگم! همراه مامانم رفتیم پیش مهمونا نشستم
لحظات به کندی می گذشت...
به شدت تپش قلب گرفته بودم...
چند دقیقه ایی که گذشت فاطمه خانم نگاهی به من کرد دوباره به بابام و مامانم گفت: اگر اجازه بدید این دو تا جووون برن با هم صحبتی بکنن ...
بابام نگاهی بهم کرد و گفت: آره بابا برید اتاق کناری حرفهاتون رو بزنید تا ببینیم چی خیره...
آب دهنم را به سختی فرو دادم چادر را طوری که روسری یاسیم دیده نشه محکم گرفتم و رفتم داخل اتاق ...
همینطور ایستاد بود سرش پایین، نگاهش خیره به گلهای قالی...
سلام کرد...
آروم نشستم روی صندلی، صدام می لرزید نه از خجالت که از ترس! با همون حالت گفتم: بفر...بفرمایید بشینید...
نشست هنوز سرش پایین بود، کت و شلوار مشکی با پیراهن آبی آسمونی پوشیده بود و چقدر هم بهش میومد ولی حیف...
لحظاتی به سکوت گذشت سرش را آورد بالا بدون اینکه نگاه به چهره ام کنه گفت: بفرمایید شما شروع کنید...
من که جوابم نه بود، همون اول برای اینکه مطمئن بشم خیلی جدی ولی با لرزش صدا گفتم: شما دیروز رفته بودید خونه ی یکی ازدوستانتون برای عیادت!
از شدت تعجب سرش را بالا آورد و یک لحظه نگاهش به نگاهم گره خورد سریع جهت چشم هاش را عوض کردو گفت: شما از کجا می دونید؟
بریده بریده گفتم: برای ... برای مصاحبه از خانم مائده اونجا بودم.
انگار خیالش راحت شده باشه لبخندی روی لبش نشست و گفت: عجب دنیای کوچیکی! بعد ادامه داد چقدر خوبه با خانم مائده آشنا هستید...
تمام نفسم را توی سینه ام جمع کردم وگفتم:ظاهراً شما بهتر از من می شناسینشون؟!
گفت: بله من از مجاهدتهاشون توی سوریه ایشون را می شناسنم البته به جز من خیلی از برادرها ایشون را می شناسند...
توی اون لحظات دلم می خواست زمین دهن باز میکرد یا من را می بلعید یا این پسره ذی شعور را که اینجوری داشت تعریف خانم مائده را میکرد...
ادامه دارد..
#سیده_زهرا_بهادر
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظۀ تماس آیتالله آلهاشم با وزیر نیرو پس از سانحه
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ ما دیگه رئیس جمهوری با عبای شکلاتی و ریش رنگ کرده نمیخوایم.
❌ ما دیگه رئیس جمهوری که یه مقدار از وقتشو تو اتاق گریم بگذرونه نمیخوایم.
❌ ما رئیس جمهوری میخوایم که بدو واسه مردم و از جون مایه بزاره .
سخنران : مهدی حسن آبادي
@kodak_novjavan1399
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
‼️باز هم یک نفر گل گرفت و شهید شد... 🥀🥀 #حاج_قاسم #رئیسی @kodak_novjavan1399
یادتونه چند سال پیش حاج قاسم سر نماز از دست یه پسر بچه گل گرفت ....
تاریخ تکرار میشود😔
@kodak_novjavan1399
#تلنگرانھ♥️
هر کس ظرفیت مشهور شدن
رو نداره،از مشهور شدن
مهمتر اینه
که آدم بشیم:)
#شهیدابراهیمهادی🌿
🔻@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یکبار دیگر به قضیه شهادت آیت الله رئیسی و همراهان بزرگوارشون با چشم دل بنگریم...😭
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
@kodak_novjavan1399
⬛️بخش اول؛ چرا #سید_شهیدان_خدمت
بخشی از خدمات بزرگ و زیرساختی شهید آیتالله #رئیسی_عزیز
برای همه بفرستید...
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@kodak_novjavan1399