🔹ناخن کودک را شب نگیرید ‼️
✅کلسیم اضافه بدن شبها در ناخن جمع شده و در ساعات آغازین روز به گردش خون بر می گردد.
گرفتن ناخن در شب باعث از بین رفتن کلسیم ذخیره می شود.
#ناخن
#کلسیم
@kodakan_city
🔹ناخن کودک را شب نگیرید ‼️
✅کلسیم اضافه بدن شبها در ناخن جمع شده و در ساعات آغازین روز به گردش خون بر می گردد.
گرفتن ناخن در شب باعث از بین رفتن کلسیم ذخیره می شود.
#ناخن
#کلسیم
@kodakan_city
🔹ناخن کودک را شب نگیرید ‼️
✅کلسیم اضافه بدن شبها در ناخن جمع شده و در ساعات آغازین روز به گردش خون بر می گردد.
گرفتن ناخن در شب باعث از بین رفتن کلسیم ذخیره می شود.
#ناخن
#کلسیم
@kodakan_city
🔹ناخن کودک را شب نگیرید ‼️
✅کلسیم اضافه بدن شبها در ناخن جمع شده و در ساعات آغازین روز به گردش خون بر می گردد.
گرفتن ناخن در شب باعث از بین رفتن کلسیم ذخیره می شود.
#ناخن
#کلسیم
@kodakan_city
#قصه_درمانی
#ناخن #جویدن
خرگوش کوچولو
روزی روزگاری، باغی بود با گل ها و گیاهان زیبا. باغبان از کار و زحمتی که در باغ کشیده بود خوشنود و راضی بود. گیاهان باغ قشنگ بودند و همه نوع رنگ و شکلی در آنها دیده میشد. برگ ها و شاخه ها به شکل طبیعی خود بودند. باغبان میدانست که چه موقع باید شاخه های کوچک خشکیده را بچیند. او آنها را هر هفته با یک قیچی باغبانی میچید تا ظاهر گیاهان هم سالم و بی نقص باشد.
روزی خرگوش کوچولویی با دندان های بلند سفید به باغ آمد. خرگوش کوچولو خیلی کوچک بود و چیزی درباره ی باغبانی نمیدانست.نمیدانست که باید گل ها و گیاهان را به حال خودشان بگذارد تا درست رشد کنند. می دانید، او هنوز کوچک تر از آن بود که بداند بعضی از گیاهان را نباید گاز زد. بنابراین شروع کرد به گاز زدن و جویدن اولین شاخه ای که دید. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ. جویدن برگ ها و شاخه ها به او احساس خوبی می داد. همین که یکی از گل ها را می جوید به سراغ دیگری می رفت. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ. دست کم ده ردیف از گیاهان باغ را جوید.
روز بعد باغبان از خانه بیرون آمد تا برود باغ را ببیند. باغبان همیشه خوشحال بود، زیرا باغ و گیاهان قشنگش را دوست میداشت. هر روز به آنها نگاه میکرد. آنها را تمیز نگه میداشت و میشست. این کار برای سالم و زیبا نگه داشتن گل ها لازم بود. علاوه بر این ، می دانست هرکس به دیدن باغ بیاید، مثل او از دیدن گیاهان زیبا لذت خواهد برد.
اما آن روز، وقتی که باغبان به داخل باغ قدم گذاشت، ناراحت شد چون دید که کسی هر ده تا ردیف گیاهان را جویده و خورده است. نوک آنها خیلی کوتاه شده بود و ظاهر سبزه ها و گل ها را زشت و ناقص کرده بود.وقتی که بازدیدکنندگان هم برای دیدن گلها به باغ آمدند خیلی ناراحت شدند. آنها آمده بودند تا گیاهان زیبا را ببینند، اما همه گیاهان جویده و زشت شده بودند.
خرگوش کوچولو که همان اطراف بود متوجه شد که باغبان خوشحال نیست. رفت و در کنار او نشست و پرسید: چرا ناراحتی ؟ باغبان گفت: یک نفر گیاهان زیبای مرا جویده است. خرگوش کوچولو سرش را پایین انداخت و به آهستگی گفت: متاسفم آقای باغبان. من بودم ک گیاهان شما را جویدم.
باغبان با ناراحتی گفت: اما آنها گل های زیبایی بودند. نگاه کن حالا چقدر زشت شده اند. خرگوش کوچولو به نوک گیاهان آن ده ردیف نگاه کرد و دید که دیگر زییا به نظر نمیرسند. خرگوش کوچولو گفت: متاسفم آقای باغبان. بعضی وقت ها نمی توانم جلو خودم را بگیرم .حتما باید چیزی را بجوم و این ده ردیف گیاه باغ دم دستم هستند. چکار می توانم بکنم ؟
باغبان بلند شد و خرگوش کوچولو را به گوشه ای از باغ برد و گفت: نگاه کن. من این گوشه باغ هویج کاشته ام. هروقت احساس کردی دلت می خواهد چیزی را گاز بزنی و بجوی، میتوانی این هویج ها را بجوی. خرگوش کوچولو سرش را تکان داد. باغبان گفت: اما آن گیاهان را به حال خودشان بگذار تا رشد کنند. خرگوش کوچولو گفت: آیا میتوانم برای آن سبزی های بیچاره ای که جویده ام کاری کنم ؟ باغبان لبخندی زد و گفت : بله میتوانی. تو می توانی مراقب آن ده ردیف گیاه باشی و هروقت به اندازه کافی بزرگ شدند به من بگویی تا آن ها را با قیچی باغبانی بچینم و مرتب کنم. تو یه من نشانشان میدهی و من آنها را میچینم. بعدها که کمی بزرگتر شدی به تو یاد میدهم چگونه این کار را انجان بدهی. خرگوش کوچولو خیلی هیجان زده شد و باغبان را در آغوش گرفت. باغبان لبخندی زد و یک هویج آبدار به او داد. خرگوش کوچولو از باغبان تشکر کرد و یا دندان های سفید بزرگش گاز بزرگی به هویج زد. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ.
@kodakan_city