#قصهمتنی
به یاد پدرم🌷
نزدیکتر که شدیم دیدم حجلهی اصغر آقا همسایهی دو کوچه بالاتری ما است که در جبههی شلمچه شهید شده بود. ناگهان دل من ریخت. سر من داشت گیج میرفت. احمد که متوجه من شده بود، گفت: «حسین حالت خوب است؟ پسر شجاع چرا رنگ چهرهات پرید؟ خوش به حال او که شهید شده، مادرم میگوید شهدا مهمان خدا هستند، چه چیزی بهتر از این.»
بعد دستش را پشتم زد و گفت: «نگران نباش! میدانم به چه فکر میکنی. میدانم باباهم در جبههی شلمچه با اصغر آقا همسنگر بوده است، انشا الله خداوند حافظ اوست. حالا راه بیفتیم که اگر دیر برسیم، نان نانوایی ممکن است تمام شود.»
در مسیر در فکر بودم و احمد هم دیگر چیزی نگفت. نانوایی شلوغ بود. سر صف یکی از دوستهای احمد آقا را دیدم، او به من گفت: «حسین جان! یک امانتی از پدر برای تو و خانواده دارم.» بعد هم آدرس خانهی ما را گرفت و قرار شد به خانهی ما بیاید.
بعد از نیم ساعت نوبت به ما شد. من و احمد نان را گرفتیم و راهی مغازهی امیر آقا، سبزیفروش محل شدیم. نیم کیلو سبزی خریدیم و راه افتادیم. وقتی به سر کوچه رسیدیم از مغازهی سر کوچه شیر خریدیم.
احمد من را درِ خانه پیاده کرد، به او تعارف کردم که بیاید داخل منزل. او گفت: «باید بروم.» تشکر کرد و از من جدا شد.
داخل خانه که شدم دیدم مادر لباسها را شسته و بوی غذا همهجا را پر کرده است. او خسته در کنار بخاری خوابش برده بود. ناگهان با صدای در اتاق بیدار شد، گفت: «پسرم آمدی!» گفتم: «بله! با اجازهی شما نان و سبزی را به معصومه خانم بدهم و برگردم.» مادر گفت: «زود بیا!»
ادامه دارد...
@kodaknojavan 🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
اگه بچه ها تون با هم رابطه خوبی ندارن
ارتباطشون با شما قطع شده براش فقط وقت بذارین
@kodaknojavan 🌿🌷
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
رایحه خوش زندگی
با لبخند صبح آغاز میشود☀️
و لبخند زیبای زمان
با رایحه دلنشین صبح همراه ست💫
آغوش تنفس را بگشاییم
چشمهای جان را بکار گیریم
و آهنگ آرامش را بنوازیم⚡️
شروع کنیم
خوشبختی جایش همینجاست کنارمان😊
سلام صبح دوشنبهتون بخیر❤️
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
اثر انگشت خدا☝️
جایی در پشت ذهنت به خاطر بسپار
که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست... ✌️
Somewhere at the back of your mind, keep remembering,There is God's fingerprint everywhere…
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
3.بازی مهارت نه گفتن
وقتی که حرف از ارتباط و آموزش کودکان به میان می آید.
دیگر تدریس و یاد دادن معمولی و مرسوم کاربرد خاصی ندارد.
چون به سرعت و شدت کودکان را خسته و بی حوصله میکند.
و همین عوامل موجب میشوند که آن طور که باید نتوانند از آن مطالب استفاده کنند.
به همین دليل شما میتوانید برای یاد دادن مهارت از بازی استفاده کنید.
➖به طور مثال خود شما در نقش فردی غریبه هستید
با پیشنهاد های وسوسه انگیز از جمله:
خوراکی و اسباب بازی هایی که کودک به شدت آنها را دوست دارد.
و سعی میکنید او را گول بزنید که با شما همراهی کند.
✍این تکنیک را آن قدر با بازی های متنوع تکرار کنید
تا فرزند شما کاملا به نه گفتن درست و به جا مسلط شود.
و بداند که دقیقا کجا و در چه شرایطی باید نه بگوید.✌️
@kodaknojavan 🌿🌷
👈 #پرسش_و_پاسخ👉
📘✍📘✍📘✍
❓ #سوال
با سلام
با نوجوان هفده ساله ای که قصد دارد به صورت مستقل و جدا از خانواده زندگی کند، چگونه باید برخورد کرد؟
📘✍📘✍📘✍
@kodaknojavan 🌿🌷
👈 #پاسخ_مشاور👇
با سلام
دورهی نوجوانی، برزخِ بین کودکی و جوانی میباشد؛ در این دوره بچّه ها گرایش به جوانی پیدا میکنند و دوست دارند که استقلال داشته باشند. تمایل کودکان برای مستقل شدن دلایل مختلفی دارد:
1. عدم آرامش روحی و روانی در خانواده
2. مشکلات مالی و اقتصادی
3. پر توقّع بودن فرزندان
والدین باید در برخورد با نوجوانی که تمایل به مستقل شدن دارد
به نکات زیر توجّه کنند:
الف. ایجاد محیط آرام
برای جلوگیری از بروز این احساس زود هنگام، والدین باید محیطی آرام در خانه ایجاد کنند. پدر خانواده باید با حفظ ضعف های اقتصادی و مطرح نکردن مشکلات مالی، اقتدار خود را در چشم فرزند نوجوانش از بین نبرد.
ب. برآورده نکردن خواسته های غیر منطقی
آنها باید از زمان کودکی با برآورده نکردن نیازهای کاذب بچّه ها و ایجاد محرومیّت هایی که منجر به بی شخصیّت کردن کودک و آسیب روحی برای او نشود، آنها را کم توقّع بار آورند☑️.
الف. مسئولیت دادن
اسلام در هفت سال سوّم، بچّه ها را به وزیر تشبیه کرده است. مادر در این سن باید برای فرزندِش مشغله ایجاد کند؛ زیرا مشغله ی فکری و جسمی توقّعات و نیازهای نوجوان را کاهش میدهد؛ البته برای جلوگیری از مقاومت نشان دادن بچّه ها، باید ایجاد مسؤلیت ها نامحسوس و تدریجی باشد.
ادامه دارد...
👈 #پرسش_و_پاسخ👉
#روزهای_زوج
◀️نوبتمشاوره↙️
@Yafater14
📘✍📘✍📘✍
@kodaknojavan 🌿🌹
#فرزندپروری
🌷کودکان نیاز به احساس امنیت
و آرامش دارند
#مسئولیت ایجاد
👈یک محیط آرام در خانه
به عهده والدین است.
❗️آنها در محیط آلوده به
🔻جنجال
🔻 و تهدید
🔻 و وحشت
#لجباز و #سرسخت می شوند.❌
@kodaknojavan 🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایده جالب برای #نقاشی بچه ها🔖✏️🎉🎊🪅
@kodaknojavan 🌿🌷
#قصهمتنی
به یاد پدرم🌷
معصومه خانم مثل همیشه کنار پلهها منتظر من نشسته بود. نان و سبزی را به او دادم، گفت: «دست گل تو درد نکند. بیا داخل. دیشب یک خواب خوب دیدم.» گفتم: «چه خوابی؟» گفت: «خواب دیدم که برای ما از راه دور مهمان رسیده است.» ناگهان به یاد دوست اصغر آقا و امانتی او افتادم، سرم را انداختم پایین، گفتم: «معصومه خانم امتحان دارم. باید بروم. مادر هم تنها است.»
آرام از پلهها آمدم پایین تا چُرت مادرم پاره نشود. وارد اتاق که شدم کتابهایم را از قفسه بیرون کشیدم و شروع کردم به خواندن کتاب؛ اما هر چه سعی کردم که حواس خود را جمع کنم نتوانستم. همهاش یاد حرفهای دوست اصغر آقا و امانتی پدر بودم.
مادر بعد از نیم ساعتی که از آمدن من گذشته بود بیدار شد گفت: «ساعت چنده؟!» گفتم: «ساعت هفت و نیم.» مادر کمی مکث کرد. بعد از چنددقیقهای گفت: «پسرم من میروم وضو بگیرم نماز مغرب و عشاء را بخوانم. بعد شام را آماده میکنم، بهتر است تو هم وضو بگیری و نماز بخوانی، بعد دوباره پای درس خود بنشینی.»
با صدای مادر، افکار من پاره شد. رفتم وضو بگیرم که زنگ خانه به صدا درآمد. خیزی زدم و رفتم بهطرف در و پریدم داخل حیاط. قبل از اینکه در را باز کنم با خود فکر کردم که دوست اصغر آقا است؛ اما زن همسایه بود که آش نذری آورده بود. وارد اتاق که شدم آش را در طاقچه گذاشتم.
ادامه دارد...
@kodaknojavan 🌿🌷