کلمه «رِقاع» جمع رُقعَه است، به معنی پارهها و نوشتههای مختصر و نیز به معنی صفحه کوچک است. «خط رِقاع» از جمله خطوط ششگانه در خوشنویسی اسلامی است. این خط از خط ثلث مشتق شده است، که اغلب برای مکاتبات خصوصی بر روی کاغذهایی در ابعاد کوچک و یا نگارش کتابها و جزوه های عرفی و غیر مذهبی و داستان ها و حکایت ها رواج داشت است. خط رقاع بر اثر نیاز به تندنویسى و مختصر نوشتن، در نامه نگاری ها بکار مىرفته است. و از نظر تشابه و مقایسه با خط فارسی شبیه خط شکسته نستعلیق در مقابل خط نستعلیق است.
صورت و اشکال خط رقاع به صورت مفرد و در ترکیب مانند خط ثلث و خط توقیع است و شباهت بسیار زیادی به خط توقیع دارد
☞https://eitaa.com/kofygraphy
رقاع خطی است گرم و نرم که حرکت قلم در گردش آن آزادتر از ثلث و توقیع و تقریباً تمام آن دور است و کمتر از یک ششم سطح در آن دیده می شود. حرکت قلم در آن سریع و حروف پر و فربه و کوتاه نوشته می شود.
☞https://eitaa.com/kofygraphy
به طوری که از مکتوبات به دست می آید، این خط در دوران های پییشین در تمام ممالک اسلامی رایج و متداول بوده و پس از رواج إجازه در ترکیه و ممالک عربی متروک شده است ولی در ایران تا کنون معمول و متداول است
☞https://eitaa.com/kofygraphy
سه سال از رفتن تلخ و غم انگیزت گذشت ....🥺
سه ساله که دیگه قرآن خواندنهات را نمیشنویم ....😢
سه ساله نماز خواندن هات جلوی چشممون نیست....😔
مادرم خدیجه .... میدونم همچنان دل مهربونت برای تک تکمون در هیجانه و نگاهت همراه زندگیهامون 😢
از بهشت برامون دعا کن 🤲
روح ملکوتیت همنشین مادرت حضرت زهرا....
#کوفی_بنایی
☞https://eitaa.com/kofygraphy
کِلکِ خیالانگیز (کوفیگرافی)
سه سال از رفتن تلخ و غم انگیزت گذشت ....🥺 سه ساله که دیگه قرآن خواندنهات را نمیشنویم ....😢 سه ساله
طراحی خط کوفی بنایی مادرم خدیجه کار پسرمه ....
استعدادش خوبه ....
باید شکوفاش کنم ....🙂
"حال غزال بود و مجال غزل مرا
آن حال کو؟کجاست مجالی که داشتم؟
کی میشود به روی تو روشن چراغ چشم؟
روشن نشد جواب سوالی که داشتم......
#قیصر_امین_پور
☞https://eitaa.com/kofygraphy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز سالروز تولد شاعر محبوبم افشین یداللهی بود ....
روح عاشق و لطیفش در آرامش باد ......
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی از آن سوی یقین شاید کمی هم پیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود
من عاشق چشمت شدم…
شاعر: دکتر افشین یداللهی
☞https://eitaa.com/kofygraphy