_: مامان!
_:بله؟
_: از وسایل تحصیلم تو خونه هم میتونم استفاده کنم؟!
_: اگه لازم بشه، وگرنه از همون مداد شمعیا و مداد رنگیای قدیمیت برای توی خونه استفاده میکنی.
دارم میترکم! به زور جلوی خودمو گرفتم. 😂
این سوال یه فسقلی پیش دبستانیه!
شما تا حالا به تحصیل در پیش دبستانی فکر کردید؟!
😅
#روزمرگی
#با_بچه_ها
🌷🌷________________
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
دستش یه نایلکس پر از لوازم التحریره. اومده میگه: میخوام ببینمشون. کلربوکمو میخوام بذارم تو کشوم.🥺
باباش داره حرص میخوره.🤯
خندهم گرفته به باباش میگم: حرص نخور. خودمونم همین بودیم.😅
زندگی نرگس هدفدار شده. 🥰
چقدر بچهها از این که توی زندگی هدفی رو دنبال کنن، لذت میبرن و چه قدر ما پدر و مادرا به خاطر دلسوزی، با گفتن جمله «بذار راحت باشه، بهش سخت نگیر»، اونا رو از لذت هدف داشتن و قاعدهمندی، محروم میکنیم!
#با_بچه_ها
#روزمرگی
🌷🌷________________
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
فاطمه اومده نقاشیشو نشون میده میگه مامان اینو بذار کانالت، فالوئرات خوششون میاد!
این «فالوئر» از کجا شنیده؟ از کجا میدونه معنیش چیه؟!!🤯
#روزمرگی #با_بچه_ها
🌷🌷________________
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
زمان:
حجم:
317.8K
#روزمرگی
#با_بچه_ها
کلنجار های هرروزه من با علی برای خوابیدن تقریبا به موقع.
الان نخوابه، عصر یا سر شب میخوابه و من باید تا یک شب بیدار باشم😩
بزرگوار یه اصرار عجیبی هم داره که کلا حتی چشمشو نبنده!🤦🏻♀
😭😂😂😂
🌷🌷________________
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
سلام. دو روزه خواب علی ریخته بهم. منم که خوابم تو شیشه ست. بشکن بزنن، شکسته!😩
اینه که امروز دیگه رد داده بودم.
برای همین نبودم. ببخشید.
به قول قدیمیا «بچه داری،سرِ داری»
اینم یه گوشه بچهداری من.
#روزمرگی (غرنامه😅)
سلام.
خودمم! خود خودم.☺️
تازه از مریضی سر بلند کردم. هنوز ضعف شدیدی دارم.
راستش میترسم بگم حالم خوب شده و میخوام دوباره پر انرژی شروع کنم؛ چون ممکنه دوباره مریض بشم.😔
میدونید، گاهی اینقدر افت و خیز زیاد میشه که همین که هنوز ناامید نیستی، باید لطف خدا باشه وگرنه خودت میدونی که اینقدر تاب آوری نداری.
روزای سختی رو گذروندم!
امروز بلند شدم و خونه رو تمیز کردم.
انشاءالله که به برکت تمیزی خونه، نور به زندگی هامون بتابه!
#روزمرگی
🌷🌷________________
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
🥘شام امشب ما تبلور هنر آشپزیه!
هرچی توی یخچال و فریزر داشتم، ریختم توی قابلمه؛ ترخینه و آب قلم هم داشتم ریختم توش و آب ریختم روش؛ گذاشتم آش بشه!😃
والله! نمیشه که اسراف کرد!😄
اصلا من نمیدونم چرا تقسیم غذاهای من همیشه باقیمانده میاره اونم در حد اعشار، نه عدد صحیح! 🙈
یعنی اونقدری غذا اضافه میاد که حتی برای یه نفرم کافی نیست! 😧
اون وقت منم اصلا دلم نمیاد اسراف کنم میریزم توی غذاهای بعدی😈
معمولاً این جور غذاهام خوشمزه ترم میشه😂😂😂
#روزمرگی
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
سلام.
نرگس میگه: مامان! من و فاطمه از پونزده سالگیمون میتونیم پول دربیاریم؟!
👩🏻: پول برای چی دربیارید؟!
👧🏻:برای این که شغل داشته باشیم.
👩🏻:که چی بشه؟
👧🏻: برای عروسیمون خرید کنیم! خب تو کی عروسی کردی؟! ۲۲ تا اون موقع ما هم باید پول جمع کنیم که بتونیم عروسی بگیریم!
🤦🏻♀🤦🏻♀🤦🏻♀
😂😂😂
هوش مالی بچه های امروز بالا رفته هاا!!
#روزمرگی
https://eitaa.com/kolbe_atefeh
.
دارم اتاق رو جمع میکنم علی میاد ادای گریه در میاره یه چیزی رو نشون میده میگه: این اولاد منه! چرا اونجا گذاشتیش؟! 😫😫
میگم: اولادت؟!!!😳 اولادت دیگه کیه؟!
میگه: اون حوله قرمزه اولاد منه! من خیلی دوستش دارم! 😩😩😩😁😁
و همچنان ادای گریه در میاره...
😂😂😂
#روزمرگی
.
🏴کلبه عاطفه🏠🌱🇮🇷
قرص قمره اومده دل ببره... این یه بیت کوتاه از یه مداحی در مورد حضرت ابوالفضل علیه السلام هست که محمد
اینو یادتونه؟!
فاجعه وارد فاز جدیدی شده!
علی میره جلوی نرگس میگه: نَیگس( نرگس) گُیس گَمَیه...🤪
بعد هم دهنشو ک و کوله میکنه انگار که داره ادا در میاره!
هنوز تو شوکم! 😳
نکته: نرگس دیگه حروف رو کامل و خوب ادا میکنه.
😂😂😂
#روزمرگی
الان توی شرایطی هستم که نیاز دارم توی همچین فضایی بنشینم و با امام زمانم خلوت کنم.
انگار وسط زمین و هوا معلقم. نه میدونم بالا کجاست نه پایین...
نیاز دارم بهم بگه که: اینجا زمینه، پاتو بذار روش. حالا بایست. حالا پاهاتو بلند کن و آرام و بدون نگرانی قدم بزن.
برو...مسیر اون سمته.
هدف اونجاست، برو به سمتش...
و من با اعتماد و ایمان به سمتی که با انگشتش نشون میده برم!!
همین قدر سردرگمم و همین قدر به هدایتگری امامم نیاز دارم!
آقاجان خیلییی نیازت داریم!!
تو هدایت بودی و هستی و خواهی بود و ما بدون تو هیچ هدف و سمتی رو نمیتونیم تشخیص بدیم!
آقاجان، بیا!!
خدایا آقامون رو به ما نشون بده! 🤲
#هدف
#برنامه_ریزی
#روزمرگی
✍ عاطفه سادات
بعد از نود و بوقی چرخ خیاطی رو آوردم دم دست که دوختنیای عقب مونده رو بدوزم.
نرگس و علی خونه هستن.
در کمال تعجب میبینم که نرگس میاد جلو یکم خم میشه و میگه: میخوای خیاطی کنی؟!
گفتم: آره...
بالا پایین میپره و میگه: آخجونن!! خیاطی میکنههه!!👏👏
چرا اینقدر خوشحال شد؟!!🤔
حالا نمیخواستم خیلی تعجب کنم. سعی کردم فکر کنم عادیه رفتارش. اما دیدم داره با خودش میگه: بعد از مدتها صدای تِرتِر طبیعی قشنگ توی خونهمون میاد!!😌
بچه هام صدای چرخ خیاطی منو دوست دارن!!
😊🥲
حس قشنگی بهم داد!!
#روزمرگی