eitaa logo
کلبه عاطفه🏠🌱
246 دنبال‌کننده
1هزار عکس
479 ویدیو
8 فایل
🏠🌱 جایی برای آموختن زندگی و انتشار مادرانه‌هایم⁦🤱🏻⁩ مادر چهار جوانه🌱(بزرگترین افتخارم) لیسانس مشاوره. تماس با من @atefeh_sadat88 موضوعاتی که داخل کانال مطرح میشه،کمک می‌کنه در نهایت کنار همدیگه، تبدیل به «زن» قویتری بشیم.🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌💢 بلاگرهایی که از رابطه‌‌ی عاشقانه‌شان "محتوای روزمره" تولید می‌کنند بلای جان مردم‌اند. توصیه‌ام این است که هرجا این جماعت "شاد، خوشبخت، عاشق‌پیشه و شیک" را دیدید، فرار کنید. ‌‌‌ حواسشان هست که دست روی حسرت‌ها و نداشته‌ها بگذارند. فرمول ثابت است. اصلا وجه مشترک اکثر بلاگرها همین است: تمرکز روی محرومیت‌ها، رویاها و فقدان‌های مخاطب. به این صورت که "ببین من حتی غذا پختنم هم شیک، رویایی و زیباست. زیر سایه‌ی معشوقِ امن و همیشگی خودم هستم.  این پرتوی آفتاب رو ببین که چطور روی میز و قابلمه افتاده. ببین ما چقدر همدیگه‌ رو دوست داریم. حین آشپزی می‌خندیم و می‌رقصیم و..." ‌‌‌‌‌ مخاطب این تصویرِ طراحی‌شده، قلابی و فریبکارانه را می‌بيند و باور می‌کند، فورا با تبر سراغ واقعیتِ زندگی خودش می‌رود: "پس چرا غذا پختن من شیک نیست. چرا پرتوی نور نمیاد و چرا پارتنرم موقع آشپزی منو بغل نکرد و نرقصید و چرا جلوی دوربین نمیاد و‌ چرا..." ‌‌‌ شما قا‌‌‌‌‌‌‌.‌‌‌‌تلِ زندگی‌تان را لایک می‌کنید. مدام برای مقایسه تحریک می‌شوید و تقریبا همیشه در این مقایسه شکست می‌خورید‌ و چیزهایی در شما فرومی‌ریزد. به‌قول کامو: "منشأ تمام رنج‌های بشر قیاس است". گمان نمی‌کنم حتی آگاهی از "ساختگی بودن و گزینشی بودن محتوا" بتواند جلوی تاثیرش را بگیرد. تا وقتی در فضای این پیج‌ها نفس می‌کشید، آلوده‌اش خواهید شد. چنین بلاگری [که البته مانع آزادی‌اش نیستم] فعالیتی مضر و بیمارکننده دارد، که با منجنیقش هر روز مشغول سنگ‌پرانی به زندگی و روان شماست. ‌‌ ‌ ✍️معین دهاز 🏷کمی‌نقد 🌷🌷________________ https://eitaa.com/kolbe_atefeh
💠زندگی، داستان حسرت‌ها و افتخارات داستان‌ها، زندگی‌ها هستند و زندگی تکرار نشدنی. با گذر در هزارتوی داستان، میل به تکرار زندگی را ابراز می‌کنیم. در هر غمی می‌گرییم و در هر شادی‌ای، تبسمی بر لب می‌آوریم. همچون پریان که در دنیای ما هستند و دیده نمی‌شوند، در دنیای شخصیت‌های داستان حرکت می‌کنیم و دیده نمی‌شویم. بر بال زمان نشسته و مفهوم دیروز و امروز را به چالش می‌کشیم و در داستان بر زمان، حکمرانی می‌کنیم. اما... داستان، زندگی نیست و در آن زمان که در کوچه پس‌کوچه‌های داستان، می‌خرامیم؛ برگ‌برگِ داستان زندگی خود را می‌نویسیم و این سطور پاک شدنی و برگشت‌پذیر نیستند. داستان زندگی خود را چگونه نوشته‌ایم؟! عاشقانه، شاد یا غمگنانه و پر از فراغ؟! از بین کلمات داستان زندگی ما، بوی نفرت و خشم در فضا پراکنده می‌شود؟ یا بوی عشق دلدادگی و بندگی؟! در آخرین روزهای جوانی‌ام، بسیار بیشتر از سال‌های گذشته به سیر داستان زندگی‌ام می‌نگرم و گاهی طعم حسرت، گاهی طعم افتخار را در لایه‌های مختلف قلبم مزمزه می‌کنم. وقتی با صداقت، به قضاوت عملکرد خود می‌نشینم، برای حسرت‌هایم، به دنیای اطرافم حق می‌دهم. شخصیت کاملی نداشته‌ام که بی‌خطا زندگی کنم و حسرت‌های امروزم نتیجه خطاهای خواسته یا ناخواسته مسیر زندگی‌ام است. و وقتی با افتخاراتم روبرو می‌شوم، خود را در مقابل خدایم، شاکر می‌یابم؛ از آن جهت که اگر او نبخشیده بود، من هیچ نداشتم. از ذات بخشنده و مهربانش تقاضا دارم تا مرا از حسرت‌های سنگین و بیشتر روز جزا، نجات دهد و بر افتخاراتم در آن روز بیفزاید. این روزها و در این فصول رو به پاییز داستان زندگی‌ام، از او قبول اعمالم را درخواست می‌کنم؛ زیرا که با عمق قلبم دریافته‌ام که اگر او نپذیرد، هیچچچ برای من، به عنوان ذره‌ای ناچیز، باقی نمی‌ماند! مشتاق بهاری دوباره در داستان زندگی‌ام هستم! ✍ عاطفه سادات 🌷🌷________________ https://eitaa.com/kolbe_atefeh