📌میخوام یک مثالی بزنم، جالبه
شاید بی ربط به نظر برسه
اما برای خود من جالبه
ببینید بزرگواران،
نمیدونم شما توی کوچه باغ های قدیمی رفتید یا نه؟
کوچه باغ هایی که یه جوی آب کنارشون رد میشه
دیوار های خشتی باغ ها کنار اون راه های باریک قد کشیده...
رفتید جایی اینطوری تا حالا؟
🔹🔷ما خودمون رفتیم
برای تفریح
برای این که لذت بخشه
برای این که احساس طراوت میده به آدم
ولی فقط همینقدر فهمیدیم ازش
حالا شما بیاید من بنشونم شما رو پای عرفان مولانا
ببینید تفاوت دیدگاه ما رو با مولانا
ما همه یه همچنین منظره ای رو دیدیم
برداشتمون همین تفریح و طراوت و شادابی و پر کردن اوقات فراغته
💠حالا ببینید مولانا چه برداشتی میکنه
و چطور تفسیر میکنه
از مطرح کردن این شعر زیبا، فقط قصد دارم به شما بگم ببینید چقدر میشه از یک دیوار خشتی و یک جوی آب و یک کوچه باغ، مفاهیم بلندی بدست آورد...
پس میشه با نگاه به هر چیزی، عاقبت کسانی رو که تکذیب کردند دریافت
منتها باید نگاهمون دقیق باشه
مثل نگاه مولانا به اون خشت و گل ها
بریم سراغ شعر مولانا
آرشیو کلبه آرامش (۲)
بر لب جو بوده دیواری بلند بر سر دیوار تشنهٔ دردمند
مانعش از آب آن دیوار بود
از پی آب او چو ماهی زار بود
آرشیو کلبه آرامش (۲)
مانعش از آب آن دیوار بود از پی آب او چو ماهی زار بود
ناگهان انداخت او خشتی در آب
بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب
آرشیو کلبه آرامش (۲)
ناگهان انداخت او خشتی در آب بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب
چون خطاب یار شیرین لذیذ
مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ
⭕️یه توضیح مختصری بدم
یه تشنه ای روی دیوار بود
این دیوار مانعی بود برای این تشنه که به آب برسه
یه خشتی از روی دیوار برداشت و انداخت توی آب
انگار که آب باهاش صحبت کرد
بانگ زد بهش
صداش هم خیلی لذت بخش بود...
صدای آب مثل شیره انگور شیرین و لذت بخش بود برای این تشنه
آرشیو کلبه آرامش (۲)
چون خطاب یار شیرین لذیذ مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ
آب میزد بانگ یعنی هی ترا
فایده چه زین زدن خشتی مرا
آرشیو کلبه آرامش (۲)
آب میزد بانگ یعنی هی ترا فایده چه زین زدن خشتی مرا
تشنه گفت آبا مرا دو فایدهست
من ازین صنعت ندارم هیچ دست