💢پارت صدونه
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
فصل زمستون داشت شروع میشد هوا سرد بود رقیه خانم بقیه رفته بودن جنگل تا چوب برای بخاری جمع کنن که زمستون برای بخاری چوب داشته باشن منم مشغول گشتن بودم که چوب پیدا کنم یهو دیدم یه بره توی رودخونه افتاده و دست و پا میزنه لباس گرم رو در آوردم تا نجاتش بدم ولی خودم خیس شدم وقتی بیرونش آوردم لباس گرمم رو دورش پیچیدم که سرما نخوره تا سبحان من دید زود آمد آتیش روشن کرد ولی مثل بید میلرزیدم تا خشک شدم و نجمه می خواست لباس گرم خودش رو بده قبول نکردم شب تب کردم و حالم بدتر شد هیچ دارو گیاهی برام اثر نداشت مجبور شدن فردا صبح ببرن شهر بیمارستان همراه سبحان و رقیه خانم رفتم نجمه چون حامله بود گفتن بمونه خونه بیمارستان بستری شدم حالم اصلا خوب نبود داشتم تو تب می سوختم گاهی هم لرز می کردم سبحان از ترس اینکه بلای سرم بیاد و خانزاده تنبه شون کنه رفت و همه چیز رو به سعید گفت سعید هم چون نگرانم بود سریع آمد بیمارستان دیدنم
_طاهره کجاست ؟؟
_سلام خانزاده تو اتاق هست
آمد بالای سرم
_طاهره جان چی شده؟؟
دست به پیشونیم کرد
_چرا این قدر تنش داغه ؟؟
_خانزاده دارو دادیم تا ظهر بهتر میشه
_وای به حالتون اگه اتفاقی براش بیفته فهمیدین ؟؟
از ترس پرستار رنگ به رو نداشت
_شب میام ببینم بهتر شده وگرنه من میدونم شما
ادامه دارد....
🛖@kolbehAramsh🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣چرا فقط در زمان از دست دادن ها قدر داشته هایمان را بدانیم؟
شکر برای داشتن هر یک از اعضای بدنمان
شکر برای هر لحظه نفسی که میکشیم
شکر برای لباسی که بر تن داریم
شکر برای فرصت زنده بودن و زندگی کردن
در این زمان طلایی...
روزی چند بار شکر گزاری میکنید؟
بیشتر به داشته هایتان نگاه میکنید
یا از دست داده ها و نداشته هایتان؟
شما عریان به این دنیا آمدید و عریان
ازین دنیا میروید، نگران چه چیزی هستید؟
چه چیزی از خود برای از دست دادن دارید؟
چه چیز را میتوانید از آن خود کنید؟
به جز عشق ، همدلی، یک رنگی ....
چه چیز برایتان میماند؟🍃🍃
#دکتر الهی قمشه ای
🛖@kolbehAramsh🌿
فوق العاده زیباست این متن
وقتی ناراحتی تصمیم نگیر
وقتی دیر میشه عجله نکن
وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه
وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده
وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن
وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه
وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی
و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه,
فکر نکن همه مثل خودت هستندوازهمه انتظار مشابه نداشته باش😉
🛖@kolbehAramsh🌿
💢پارت صدوده
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
شب که سعید نتونست بیاد ولی فردا نزدیک ظهر آمد
_طاهره بهتره
_سلام خانزاده اره بهتره
_مادرت پیششه؟؟
_بله
آمد توی اتاق با دیدنش کلی خوشحال شدم
_سلام خانزاده
_سلام
سعید یه نگاهی بهم کرد و لبخند زد _سلام رقیه خانم تنها مون بزارین
_چشم خانزاده
_درم پشت سرت ببیند و به پرستارها و دکتر بگو کسی مزاحم مانشه
_چشم
رفت و در رو بست
سعید کنارم نشست
_خانمم چطوره ؟؟
_بهترم ممنون که آمدی سعید خیلی دلتنگت بودم
_تو که می خواستی بری با برادر شهربانو ازدواج کنی
_این حرف رو نزن سعید من خیلی دوست دارم
_مگه نگفتم فقط خانمی کن چرا رفتی جنگل چوب بیاری که اینجوری بشه؟؟
_اگه می دونستم زودتر ازتون اجازه می گرفتم حداقل اون موقع می آمدین دیدنم
لبخند زد و همو بغل کردیم
_حالا که صاحب دوتا پسر شدی هنوزم من می خواهی؟؟
_صدتا زنم که خان برام بگیره بازم من تورو میخام طاهره باورکن
رقیه خانم بیرون بود به پرستارها گفته بود خانزاده پیش کنه و کسی مزاحم ما نبود از دیدن سعید سیر نمی شدم ولی صد افسوس که لحظه جدایی سررسید
_من باید طاهره برم وگرنه می ترسم خان ناراحت بشه بازم بهت سر می زنم
_ممنون سعید خوشحال شدم دیدمت
_منم خیلی خوشحال شدم خانمم
همو بغل کردیم بوسیدیم
_خداحافظ سعید
_خیلی مواظب خودت باش چیزی می خواهی تا بگم برات تهیه کنن
_نه همین که تو رو دیدم خیلی خوشحالم
_میوه هایی که آوردم رو بخور تا زودتر خوب بشی
_چشم
_کاری داشتی به سبحان بگو بهم خبر بده وسعی کن دیگه بیمار نشی چون من طاقت شوندارم بیماری تو ببینم
_باشه چشم
در رو باز کرد و با لبخند ازم جدا شد منم بهش لبخند زدم
کاش یک هفته بستری میشدم تا سعید میومد دیدنم
دکترعصر آمد و گفت حالتون خداروشکر خیلی بهتره فردا مرخص نشین
_نمیشه بیشتر بمونم ؟؟
_نه دعا کن به گوش خان نرسه وگرنه برای همه مون بد میشه خانم
فهمیدم خان از اینکه سعید آمده دیدنم خبر نداره
ادامه دارد....
🛖@kolbehAramsh🌿
🍃🍃🍃🍃🍃
🔸در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟
🔹معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
🔸داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!
🔹یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
🔸استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
🔻تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ مینماید!
🔺درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را🙏🌸
🛖@kolbehAramsh🌿
💢پارت صدویازده
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
فردا شد و سعید نیومد
_رقیه خانم سعید نیومده امروز ؟؟
_نه دیشب سبحان رفت و بهش گفت شما مرخص هستید شاید تا ظهر که مرخص بشین بیاد
_ان شاءالله
ظهر شد مرخص شدم و سوار گاری شدیم بریم ده ولی چشم به جاده شدم و از سعید خبری نشد به ده رسیدیم با کمک رقیه خانم از گاری پیاده شدم
_سلام خانم خوش آمدین نمی دونستم میایید وگرنه غذای براتون سوپ می پختم
_ممنون نجمه دستت درد نکنه
_خواهش خانم خوشحالم حالتون خوبه
_تشکر نجمه جان
با کمک رقیه خانم و نجمه رفتم تو توی اتاقم دشک پهن کردن نشستم
_ممنون
چای و میوه آوردن کلی سعید برام میوه آورده بود و پول داده بود که اگه چیزی خواستم بخرم
_نجمه جان میشه حموم رو گرم کنی دلم می خواد برم حموم
_خانم حالتون ممکنه بدتر بشه باشه چند روز دیگه برین
رقیه خانم گفت
_میگم اسکندر حموم رو آماده کنه خانم یه حموم برین شاید زودتر هم خوب بشین
با نجمه رفتم حموم نجمه دوماهه حامله بود دلش پسر می خواست
_نجمه ممنون که کمک کردی برم حموم
_خواهش می کنم به بهانه شما من و دخترامم حموم کردیم
رقیه و نجمه سر وقت داروهامو بهم میدادن وحالم روز به روز بهتر شد و دیگه حالا من و سعید بهم نامحرم شده بودیم زمستون داشت تموم میشد وبهار در راه بود
_ امسال برف ها زودتر دارن آب میشن
_اره خانم هوا کم کم داره گرم میشه
_مریم خبری از بچه نیست ؟؟
از خجالت سرش رو پایین میندازه
_پس رقیه خانم شیرینی بده عروست حامله س
_اره مادر راست می گن ؟؟
سبحان میگه
_شوخی می کنن مادر بچه کجا بود
من نزدیک مریم میشم
_مریم خودت بگو خبریه؟؟
_هنوز معلوم نیست
رقیه خانم عروسش رو می بوسه
_مبارک مادر مبارکه
_مریم سربه سر مادر من نزار بعدأ شر میشه برات
مریم طلفکی سرش رو پایین می ندازه و هیچی نمی گه
از وقتی سعید رو دیدم دو ماه گذشت الآنم که بهاش نامحرم شدم
ادامه دارد....
🛖@kolbehAramsh🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم های صبور یه خصوصیت عجیب دارن ...
بی نهایت لبخند می زنن ...
این لبخند شاید تو نگاه اول حس گذشت بده ...
اینکه «هر زخمی زدی ، هر چیزی که گفتی فدای سرت ، من فراموش می کنم »...
ولی آدم های صبور هیچوقت هیچ چیزی رو فراموش نمی کنن ،زخمارو می شمارن ،حرفارو مرور می کنن و همچنان لبخند می زنن ...
یه روز که صبوری دیگه جواب نداد ، با همون لبخند تو یه چشم بهم زدن برای همیشه فراموشت می کنن ...
انگار که هیچوقت تو زندگیشون نبودی ...
آدم های صبور تا یه جایی میگن فدای سرت...
🛖@kolbehAramsh🌿
زندگی را سخت نكنيم، خیلی ساده است.
در چهار عبارت خلاصه میشود...
آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛
تا بتواند بگوید: "متاسفم"
آدمی باید شجاعت داشته باشد؛
تا بتواند بگوید: "من را ببخش"
آدمی باید عشق داشته باشد؛
تا بتواند بگوید: "دوستت دارم"
آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛
تا بتواند بگوید: "متشکرم"
و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛
تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد...
🛖@kolbehAramsh🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قضـاوتـت میــکنن ...
اونـایــی که قـاضــی نیـستن !!!
حکـــم مـیکنن ؛
اونــایـــــی که حــاکــــم نیــستن ...
از حســت میـــگن ؛
اونـایــــــی که احسـاســــــو نمیــفهمن !!
تحقیـــــرت میــکنن ؛
اونـایـــــی که خـودشـــون حقــ.یرن ..
تـــــو رو به بـازی میـــگیرن ؛
اونایـــی که خـــودشــــون بازیــــچه اند !!
از عشـــــــــــق میـــــــگن ؛
اونـایـــــی که عاشـــــــق نیســتن !!
و من میـــــــنویـسم ؛
اینـجا سـرزمـــــین جابه جـایــــــی هاسـت !!!
ســــرزمینــی که نخـــــونده معــنات میــکنن ...
نــــدیــده ترســـیمت میــــکنن !!
و نشـناختـــه ازت انتـــقام مـــیگیــرن...
🛖@kolbehAramsh🌿
💢پارت صدودوازده
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
بهار میاد و مریم حامله س نجمه هم حالا داره میره تو پنج ماه دو ماه و ده روزه که سعید رو ندیدم و ازش خبری ندارم رقیه خانم کله پاچه بار گذاشته دلم خیلی هوس کله پاچه کرده بود رفتم سمت مدبخت که یهو حالم بد شد
_خانم چی شد ؟؟
جلو دماغم رو گرفتم و از مدبخت دور شدم سبحان لبخند زد و
_هیچی خانم حامله س
_این چه حرفه آقا سبحان
رقیه خانم آمد جلو دستم رو گرفت
_اره مادر حامله ای؟؟
رنگ پرید
_یعنی میشه؟؟
نجمه آمد کنارم
_اره خانم مبارکه ولی این خبر نباید به بیرون درز کنه وگرنه زبونم لال
اون روز توی اتاق مریم همه کله پاچه خوردن من فقط تونستم نون و ماست بخورم
یکی دو هفته که گذشت فهمیدم واقعا حامله ام همیشه سعید زودتر از خودم می فهمید سبحان برای سعید خبر پدر شدنش رو برده بود و بهش مشتلق داده بود و برای منم کلی پول و لباس و اینجور چیزا فرستاده بود
اول بچه نجمه به دنیا میومد بعد بچه مریم ومن
سعید تو نامه نوشته بود از اینکه من مادر بچه هستم خیلی خوشحالم اون روز هم خان فهمیده و نگذاشته بیاد بیمارستان و شانس آوردیم که من زود مرخص شدم
ادامه دارد....
🛖@kolbehAramsh🌿
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎بزرگی را گفتند:
راز همیشه شاد بودنت چیست؟
گفت:
✨دل به آنچه نمی ماند نمی بندم!
✨فردا یک راز است نگرانش نیستم!
✨دیروز خاطره بود حسرتش را نمیخورم!
✨و امروز یک هدیه است قدرش را می دانم!
✨از فشار زندگی نمی ترسم چون میدون که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل می کند!
✨می دانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست!
✨ما اولین بار است که بندگی میکنیم و او قرن هاست که خدایی می کند!
✨پس به او اعتماد میکنم!
✨برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم!
🛖@kolbehAramsh🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز آرامش !!! تازگی ها ؛
هرگاه از دیگران می رنجم ،
یا حتی نگرانم که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند ؛
چشمانم را می بندم ، و این قسمت از جمله ی معروف " دیل کارنگی " را در ذهنم مرور می کنم ؛
" دیگران به اندازه ی سردردشان حتی ؛
به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند . "
و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست !
و من نگرانِ قضاوتِ مردمی
که به اندازه ی سردردشان هم برایشان مهم نیستم ،
نخواهم بود .
رازِ آرامش همین است !
🛖@kolbehAramsh🌿