eitaa logo
کلبه آرامش
17.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم تواین روزا خدامهمونت کنه به یک اتفاق خوبِ یهویی که بعدمدت‌ها یه آخیش بگی درست از نقطه‌ای که انتظارشو نداری .. 😍🌼🍃 ‎‎‌‌‎ 🛖@kolbehAramsh🌿
🌸 . 🍃🌸قسمت ۱ خدارو شکر کلاس تموم شد.... واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلامو جمع کردم اومدم بیرون پله ها رو تند تند دویدم و رسیدم به محوطه، نفس مو با خیال راحت دادم بیرون، سمت سمیرا که رونیمکت پشت به من بود راه افتادم، آروم دستامو رو چشماش گذاشتم، سریع دستشو رو دستام گذاشت -خودِ نامردتی! با خنده دستامو از روی چشماش برداشتم و کنارش رو نیمکت نشستم -حالا چرا نامرد؟! در حالی که گوشیش رو تو کیفش می انداخت گفت: _نیم ساعته منو اینجا کاشتی اونوقت میگی چرا نامرد -خب عزیزم چکار کنم استاد مگه میذاشت بیام بیرون هی گیر داده بود جلسه ی آخر و چه میدونم سوال و ... پرید وسط حرفم -باشه باشه قبول، حالا پاشو بریم تا دیر نشده بلند شدیم راه افتادیم ..هنوز چند قدم برنداشته بودیم که گفت: _نظرم عوض شد چادرمو یه کم جمع کردم و گفتم: _راجبه چی؟ -پسر خاله ی نردبونم! زدم زیر خنده که گفت: _در مورد کادو برای بابام دیگه درحالیکه میخندیدم گفتم: _خیلی دیوونه ای سمیرا ..من نمیدونم اون پسرخاله ی بنده خدات آخه چه گناهی کرده اومده خاستگاری تو روشو برگردوند و گفت: _اییشش، ولش کن اونو ..فعلا تولد بابا رو بچسپ سری تکون دادمو گفتم: _والا چه میدونم به نظرم همون پیراهنی که اون روز دیدیم خوب بود همونو بگیریم -آخه میدونی میترسم زیاد تو چشم نیاد .. مثلا قراره چشم فامیل رو دربیارما لبخندی زدم و گفتم: _امان از دست تو دختر! 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 🛖@kolbehAramsh🌿
چه زیبا گفت.. ﺍﯼ : ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟؟ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ؟ ﺑﺎ همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ،ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ ! ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ... ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﻐﻔﺮﺗﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺖ…؟ 🛖@kolbehAramsh🌿
از مرتضی پاشایی پرسیدم الان که میدانی بیماریت سرطان بدخیمه و درمان نداره زندگیت چه فرقی کرده ؟ مرتضی گفت : زندگیم فرقی نکرده ٬ همون کارهایی را میکنم که قبلا میکردم ولی با شماها یک فرقی دارم ٬ قدر ثانیه های زندگیم را بیشتر می دونم و از هر ثانیه بیشتر از شما لذت میبرم . قدر نگاه مادرم و لبخند پدرم را بیشتر از شماها میدونم . هر ثانیه از عمرم را با عشق سپری میکنم چون هر لحظه ممکنه این نفس بره و بر نگرده چون میدونم دیگه فرصت جبرانی نیست باید بهترین باشم باید بهترین استفاده را بکنم . بیایید بجای اندوه ما هم چنین کنیم و از زندگی لذت ببریم شاید فردایی نبود . فردا خیلی دیر است . همین الان تغییر کنیم ... 🛖@kolbehAramsh🌿
🌸 رمان جذاب 🌸 💜قسمت ۲ نیم ساعتی طول کشید تا خرید کنیم و برگردیم خونه.... خونه ی سمیرا سر کوچه بود، بعد از خداحافظی باهاش راه افتادم سمت خونه ی خودمون، یادِ سمیرا و خوشحالیش برای تولد باباش افتادم، لبخند تلخی رو لبم نشست، باز این بغض چندین ساله قصد داغون کردن منو داشت، در و آروم باز کردم و رفتم داخل حیاط، چشمامو بستم و با تمام وجود نفس کشیدم، یه نفس عمیق، دلم میخواست تمامِ اون عطر ملیح یــــاس و به ریه هام بکشم ... از حیاط دل کندم و رفتم داخل -سلام مامان عزیــزم مامان که مشغول ظرف شستن بود با مهربونی نگام کرد و گفت: _سلام به روی ماهت گلم با لبخند تکیه دادم به در آشپزخونه -خوبین مامان؟ -بله که خوبم، وقتی دختر گشنه و خسته ام رو میبینم خوبِ خوب میشم با اخم ساختگی گفتم: انقدر قیافه ام داد میزنه گشنمه! -از بس قیافت ضایع است! برگشتم سمت محمد، با خوشحالی گفتم: _سلام، چه خبر یه بار زودتر از من رسیدی خونه _علیک سلام، اگه گفتی چرا پریدم بالا و گفتم: _خریدیش؟؟ سرشو تکون داد و گفت: _اره خریدمش بالاخره مامان شیر آب و بست و اومد کنارمون - ولی من نگرانم محمد با مهربونی نگاهی به مامانم کرد و گفت: _آخه نگران چی مامان جان، باور کن دیگه راحتیم، هرجاهم خاستین برین من خودم درخدمتم لبخندی زدم و گفتم: _آره مامان خیلی خوبه که خودمون ماشین خریدیم دیگه نگران هیچی نیستیم مامان فقط سرشو تکون داد.. نگرانی مامان رو میفهمیدم .. میدونستم با اومدن اسم ماشین خاطره ی تلخ تصادف دایی جلو چشماش میاد 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 🛖@kolbehAramsh🌿
از قدیم تو گوشمون خوندن که احترام بزرگ‌ترها واجبه! اما این حرف کاملا اشتباهه احترام بزرگ‌ترها تا وقتی واجبه که بزرگیشونو حفظ کنن بزرگ‌تر کسیه که بلد باشه بزرگی و بزرگواری کنه بزرگ کسیه که بلد باشه نسبت به کوچک‌تر از خودش احترام بذاره و عشق بورزه، محبت کنه و مهربون باشه... بزرگ کسیه که بتونه نسبت به کوچک‌تر از خودش گذشت داشته باشه... اما وقتی این آدم بزرگ‌ به کوچک‌تر از خودش رنج و عذاب میده، حرف زور میگه و ظلم می‌کنه، این آدم نه آدم بزرگیه نه لیاقت احترام داره... یادمون باشه هر بزرگی، بزرگوار نیست 🛖@kolbehAramsh🌿
‹🤍🌼› برای رسیدن به اهدافت فقط کافیه یک چیز رو یاد بگیری: قوانین جهان هستی و اتصال به منبع الهی هر چیزی که داری و می‌خوای بیشتر داشته باشی هر چیزی که نداری و می‌خوای زیاد داشته باشی از ثروت بی‌حساب عشق بی‌قید و شرط سلامتی ابدی آرامش قلب رونق کسب و کار تحقق رویاهات ساختن زیباترین زندگی با قوانین کوانتومی جهان هستی در سریع‌ترین و راحت‌ترین حالت ممکن محقق خواهد شد این‌ها حرف‌های انگیزشی نیست این واقعیته! 🛖@kolbehAramsh🌿
‌ ✅چند ویژگی خیلی مهم در رابطه سالم: ۱.سازگاری اختلاف نظر حتی در روابط سالم هم وجود دارد! بنابراین سازگاری رکن خیلی مهم در روابط است . وقتی با طرف مقابلمان از دغدغه هاصحبت میکنیم، احساسات و نظراتش را درنظر میگیریم و این می تواند هدایتگر یک رابطه درست و سالم باشه (سازگاری این نیست که تسلیم خواسته دیگری بشویم.) ۲.برابری وقتی در رابطه عاطفی برابری وجود داشته باشد، طرفین به احساسات طرف مقابلشان احترام می گذارند. ۳.استقلال زوج های سالم هردقیقه را با هم نمی‌گذرانند و زندگی خارج از روابطشان را هم با حفظ حدو مرزهای رابطه مشترکشان ، دارند. ۴.حمایت از همدیگر زندگی سخت است و همیشه باب میل ما پیش نمی رود. بنابراین داشتن یک پشتیبان قابل اعتماد بسیار مهم است و در رابطه سالم افراد پشتیبانی و حمایت از همدیگر را فراموش نمی کنند. 🛖@kolbehAramsh🌿
💜قسمت۳ اتاقم تنها جایی بود که آرامشو توش احساس میکردم .. دراز کشیدم رو تختم، دلم میخاست به چیزای خوب فکر کنم به داشته هام به نعمتهایی که داشتم به روزهای خوب زندگیم به خونواده ای که برام از جانم عزیز تر بودن، چشمامو بستم و به رویای شیرینی فکر کردم که برای خودم می ساختم به رویای عطرِ یاس! هنوزم اون عطر و حس میکنم یادم نمیره بعد اون روز که دیدمش انقدر بهم ریختم که اولین کاری که کردم اصرار به مامان بود که برام یــــاس بکاره تو حیاط .. یاس ..یاس، هیچ وقت نمیتونم یاس رو فراموش کنم اون عطر یاسی که بعد یک سال هنوز هم با تمام ذهن من بازی می کنه .. نمی دونم چه اتفاقی افتاد .. فقط از کنارم رد شد .. حتی یادم نمیاد چهره اش چطوری بود .. حتی رنگ چشماش حتی خنده هاش .. هیچی، هیچی یادم .. تنها عطر یاسش بود که منو درگیر خودش کرد و بعدش تعریفایی که از محمد درباره ش شنیدم .. تنها سهم من از اون شد گلهای یاس تو حیاط که هر بار با تنفس رائحه شون دلم آروم میشه .. تو رویای شیرینم غرق بودم که مهسا بدو بدو اومد تو و باجیغ نسبتا بلندی گفت: _هوووورا بالاخره تعطیل شدیم و با یه پرش پرید رو تختش من که از رویای خودم پریده بودم بیرون نگاهی بهش کردم و گفت: _سلامت کو؟ خندید وبا خوش حالی باهمون مانتو و مقنعه ی مدرسه اش دراز کشید رو تخت و گفت: _سلام علیکم حاج خانوم، روزهای خوش زندگیم آغاز شد خندیدمو جواب سلامشو دادم، به سقف خیره شدم .. من مهسا رو خیلی دوست داشتم .. با این که از من چهار سال کوچیکتر بود ولی برام بهترین خواهر و دوست دنیا بود .. دوباره چشمامو بستم تا باز به خلسه ی شیرینم فرو برم! قدمامو تند کردم.نمیدونم چرا بهم ریخته بودم مگه قرار بود چی بشه؟! چرا انقدر آشفته ام، رسیدم دم خونه ی سمیرا اینا زنگ زدم، بعد چند دقیقه در باز شد و سمیرا اومد بیرون با دیدنم انگار جا خورده باشه - چیشده مگه؟! 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 🛖@kolbehAramsh🌿
🌻برای بهتر شدن کیفیت زندگیت این کارها را انجام بده - به تجربه هاتون بیشتر از دارایی هاتون بها بدید. - ساعات طولانی بی تحرک یکجا نشینید. - لبخند زدن رو تمرین کنید. - قدردان و شکرگزار باشید. - از یک گیاه زنده در اتاقتان نگهداری کنید. - عزیزانتون رو بیشتر و بغل کنید. - خودتون رو با هیچکس مقایسه نکنید. - مصرف گوشی و رسانه های اجتماعی را کمتر کنید. - روتین صبحگاهی را جدی بگیرید. - کمک به دیگران را فراموش نکنید. - با تمرکز غذا بخورید. - طبیعت گردی حالتون رو بهتر میکنه. - اجتماعی باشید و دوستان تون رو ببینید. - یک دفتر خاطرات داشته باشید. - اطرافتون رو مرتب کنید. - شبها خوب بخوابی و صبح زود بیدار شید. -مدام در حال آموزش و یادگیری باشید. 🛖@kolbehAramsh🌿
💜قسمت۴ با نگرانی بهش نگاه کردم و گفتم: _نمیدونم، دارم دیوونه میشم سمیرا، نمیدونم چم شده دستمو گرفت و گفت: _ای بابا، باز شروع کردی، تو باید الان خوشحال باشی، آقای یاس داره میاد خونتون اونوقت تو آشفته ای! با کلافگی سرمو تکون دادم،نمیدونستم چی بگم حتی تواین موقعیت سمیرا هم منو درک نمیکرد، تکیه دادم به دیوار خونشون با غم نگاهم کرد و گفت: _آخه دختره ی دیوونه چرا اینکارو میکنی با خودت چرا الکی خودتو عذاب میدی باور کن اگه یه بار باهاش حرف بزنی دیگه این حالت برزخی ات تموم میشه نگاهش کردم…بهش حق میدادم که چیزی نفهمه از این حال من چون هنوز به این حال بد گرفتار نشده بود تکیه مو از دیوار برداشتم و گفتم: _من میرم دیگه..کلی کار داریم، خداحافظ سریع باهاش خداحافظی کردم و راه افتادم سمت مغازه، مثلا به مامان گفتم میرم تخم مرغ بخرم، اما واقعیتش میخاستم این دردمو به کسی بگم اما نشد، سمیرا نمیتونه درکم کنه تقصیر اون نیست، من خیلی عوض شدم من به جایی رسیدم که کسی نمیتونه منو درک کنه حتی خودش، خودِ اون کسی که به خاطرش به این حال و روز افتادم، بعد از خریدن تخم مرغ راهی خونه شدم، باز قرار بود بعد یکسال ببینمش کسی رو که یکسالِ تمام مدهوش عطر یاسش شدم، کسی که از عید پارسال تا این عید منو بهم ریخته،(خدا به خیر بگذرونه این عید رو!!) کسی رو که برای اولین بار بهش تو زندگی ام دل بستم، نمیدونم این لرزش قلب و استرس و آشفتگی ام برای چیه؟! شاید چون تمام یکسال رو به نامحرمی فکر کردم که جای خدا رو تو قلبم می گرفت، کسی که شاید حتی لحظه ای بهم فکر نکرده... 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 🛖@kolbehAramsh🌿
زندگی را سخت نكنيم، خیلی ساده است. در چهار عبارت خلاصه میشود... آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: "متاسفم" آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "من را ببخش" آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "دوستت دارم" آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: "متشکرم" و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد... 🛖@kolbehAramsh🌿