eitaa logo
کلبه آرامش
15هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پیرمرد حکیمی پرسیدند : از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد : یاد گرفتم؛ که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم. یاد گرفتم؛ که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت یاد گرفتم؛ که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد . یاد گرفتم؛ که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است. یاد گرفتم؛ کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد. 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبور بودن یه آداب و تعریفی داره ! صبور بودن به معنای یکجا نشستن و انتظار کشیدن نیست ... صبوری حین تلاش معنی میده تو تلاشتو می‌کنی اما بابت نتیجه خودتو نمی‌بازی ... پاش می‌ایستی هرجور که بود گاهی حتی بیشتر می‌جنگی اینه آداب صبوری ... صبوری با سکون با شکست خوردگی فرق داره صبور خودشو نمی‌بازه بلکه قوی تر میشه چون بلده خودشو سرپا نگه داره ...👌 🛖@kolbehAramsh🌱
مغرور باش ؛ برایِ کسانی که ارزشت را انکار می کنند ... بی تفاوت باش ؛ برای کسانی که آرزوهایت را به تمسخر می گیرند ... فاصله بگیر ؛ از انسان هایِ بخیلی که چشمِ دیدنِ موفقیتت را ندارند ... و صبور باش ؛ برای کسانی که هنوز تو را نشناخته اند !!! تو نسخه ی نهاییِ آفرینشی ... فراموش نکن که از پسِ هر مشکلی بر می آیی ... دستانِ سبز و مقدست را به سمتِ هیچ کویری دراز نکن ... خودت را باور داشته باش ... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلید خوشبختیت💎 برای زندگیت برنامه بریز و بهترینها رو برای خودت بخواه، اگه تا الان خودت رو اولویت قرار ندادی و همیشه تلاش کردی که دیگران به اهدافشون برسند در نهایت اهدافت برات کم ارزش بوده نشونه ضعف در عزت نفست هستش 🥺 تغییر سخته اما شک کن بعد هر سختی آسونیه اگه به حرفام ایمان داری بگو « من لایق بهترینها هستم »👇👇 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگز نمازت را ترک مکن 🔴‍ میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛ 🛖@kolbehAramsh🌱
☯️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ زیباست سطح ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎعی ... ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ، ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﺶ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ. ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﮏ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ، ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﯿﭻ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺽ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﺩﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺍﻡ ﯾﺎ ﻗﺮﺽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ. ﺩﺍﺭﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ . ﺣﺎﻻ ﻣﺮﺩ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ. ﯾﺎ ﺩﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ ﻭ ﯾﺎ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺮﺩ ﺩﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﺩ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﭘﻠﯿﺲ ﺷﻬﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. . ﮐﻠﺒﺮﮒ، ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﻭ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺮﻥ ﺑﯿﺴﺘﻢ، ﺑﺎ ﻃﺮﺡ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﻫﻨﺪ : -1 ﺁﯾﺎ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ؟ -2 ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺯﺩﯼ، ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺷﻮﺩ؟ ﭼﺮﺍ؟ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﮐﻠﺒﺮﮒ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﮐﺸﯿﺪ . ﻭﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﺮﺡ ﺁﻥ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻫﻮﺵ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﻫﻢ ﻭ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺳﻨﺠﺶ، ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ "ﭼﺮﺍ " ﺩﺭ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩ . ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ. ﺣﺘﯽ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ : - ﺁﺭﯼ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺷﻮﺩ، ﺩﺯﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺳﺖ . - ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﻤﺴﺮﺵ. - ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ. ﺯﯾﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ، ﭘﺎﺳﺦ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺩ. ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺷﻮﺩ. ﭼﺮﺍ؟ ﺯﯾﺮﺍ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﻭﺿﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺗﺎﺏ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﻢ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺟﺎﻥ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺟﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﻮﯾﺖ ﺍﺳﺖ . ﺁﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﻮﺽ ﺷﻮﺩ. ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﻘﺪﻡ ﺍﺳﺖ. ﮐﻠﺒﺮﮒ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻐﺰ ﺩﺍﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ . ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﻐﺰ ﺷﺸﻢ ، ( ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺳﻄﺢ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ‏) ❤️ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای به حال زن و شوهری که بخاطر چیزی که طرف مقصر نبوده و اصلا دخالتی نداشته،همسرشو تمسخر و سرزنش کنه.... 🛖@kolbehAramsh🌱
ایـن متن خیلی زیبـاست👌👌 به خدا گفتم چرا مرا از خاک آفریدی؟ چرا از آتش نيستم ؟ تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند او را بسوزانم خدا گفت: تو را از خاک آفريدم تا بسازي . . . نه بسوزاني تو را از خاک از عنصري برتر ساختم تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي  از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند  باز هم زندگي کني و پخته تر شوي ... باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي ... تا اگر هزار بار تو را بازی دادند تو برخيزي . . . سر برآوري ... در قلبت دانهٔ عشق بکاري ... و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش زندگی را دگرگون سازی ... پس به خاک بودنت ببال... قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم.. 🛖@kolbehAramsh🌱
این متن خیلی قشنگه👌 گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم گفتم گنه کارم خدا        گفتی که عفوت میکنم گفتم خطا کارم خدا       گفتی که می بخشم خطا گفتم جفا کارم خدا       گفتی وفایت میدهم گفتم صدایت میکنم       گفتی جوابت می دهم گفتم ز پا افتاده ام         گفتی بلندت میکنم گفتم نظر بر من نما       گفتی نگاهت می کنم گفتم بهشتم می بری؟    گفتی ضمانت می کنم گفتم که من شرمنده ام  گفتی که پاکت می کنم گفتم که یارم می شوی    گفتی رفاقت میکنم گفتم ندارم توشه ای       گفتی عطایت میکنم گفتم دردمندم خدا           گفتی مداوایت کنم گفتم پناهی نی مرا       گفتی پناهت می دهم 🌷خدا تنها کسیست که 🌼وقتی همه تنهایت می‌گذارند 🌷او آغوش می‌گشاید 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت دوم قسمت سی و نهم قدش چهار وجب شده ،خوبه؟ به بلندی بافتنی نگاه کردم و گفتم: -بله خوبه...دستت درد نکنه... مادرم خیلی اروم طوری که نجمه نشنوه گفت: -شریفه مادر چرا حامله نمیشی؟خسته شدم بس که از اقات حرف شنیدم!!! از سوال ناگهانی مادرم عرق شرم ریختم و سرم رو به زیر انداختم... مادرم دستم رو گرفت و من رو کنار خودش نشوند و گفت: -چیزی هست بگو...من مادرتم... نجمه همه حواسش به پچ پچ های من و مادرم بود... موهایم رو به بازی گرفتم و گفتم: -چیزی نیست مادر... مادرم دستش رو به روی پام گذاشت و گفت: -پس چی؟من جواب اقات رو چی بدم؟ سرم رو بیشتر به زیر گرفتم و گفتم: -احمد میگه تو هنوز خیلی بچه ای،اون میگه نگهداری از بچه سخته... مادرم با تعجب نگاهی بهم انداخت و گفت: -‌عجب حرفایی میشنوم...الان دختر شونزده ساله بچه سومش تو بغلشه اون وقت شوهرت میگه تو هنوز بچه ای؟ نجمه که متوجه ریز و درشت همه حرفهامون بود با تردید گفت: -یعنی احمد آقا واسه اینکه تو سختی نکشی بچه نمیخواد؟ مادرم از حرف نجمه اخمی کرد و گفت: -این حرفها به تو نیومده...سرت به درس و مشق خودت باشه ،نبینم دیگه تو حرف بزرگترها بپری!!! نجمه نگاهی به من انداخت و لب ورچید تا عین همیشه ازش دفاع کنم... دستم رو به روی دست مادرم گذاشتم و گفتم: -حرف بدی که نزد...فقط سوال پرسید ...چه اشکالی داره بدونه؟!...نجمه عاقله میدونه چه حرفی رو کجا بزنه.... مادرم به نجمه نگاهی انداخت و گفت: -اره...احمد اقا واسه خاطر ابجیت و اسایشش فعلا بچه نمیخواد... ادامه دارد... 🛖@kolbehAramsh🌱
تازگی ها ... هرگاه از دیگران می رنجم ، یا حتی نگرانم، که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند ؛ چشمانم را می بندم ... و این قسمت از جمله ی معروف " دیل کارنگی " را در ذهنم مرور می کنم ؛ " دیگران به اندازه ی سردردشان حتی ؛ به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند ... " و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست ... و من نگرانِ قضاوت هایِ مردمی که به اندازه ی سردردشان هم برایشان مهم نیستم ، نخواهم بود ... رازِ آرامش همین است ... 🛖@kolbehAramsh🌱
نصیحت زیبای مولانا؛ در این عمری که میداﻧﻲ فقط چندی تو مهمانی! به جان و دل تو عاشق باش رفیقان را مراقب باش مراقب باش ﺗﻮ به آنی، دل موری نرنجانی… که در آخر تو میمانی و مشتی خاک که از آنی ... 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت دوم قسمت چهلم چراغ رو نفت کردم و وسط اتاق گذاشتم... احمد پارچه ای ضخیم به پشت در زد تا از ورود سرما به داخل اتاق جلوگیری کنه... دستهام از شدت سرما کرخت شده بود...دستهام رو به روی چراغ گرفتم تا کمی گرم بشه... احمد کنار چراغ نشست و گفت: -عجب سوز و سرمایی شده...اسمون قرمزه گمونم امشب برف بیاد... از شدت سرما به خودم لرزیدم و گفتم: -اره...اقامم همیشه میگه وقتی اسمون قرمز بشه برف میباره!!! احمد دستش رو به روی پام گذاشت و گفت: -چرا جوراب نداری؟زود برو جوراب هات رو پا کن،پاهات یخ کرده!!! کنار چراغ نشستم و جورابهام رو به پا کردم...احمد دستش رو به روی زانوم گذاشت و گفت: -نزار سرما بهش بخوره...سرما دردش رو بیشتر میکنه... از اینکه نقص پام رو جلوش به نمایش بزارم بیزار بودم... دامنم رو پایین کشیدم و رویم رو از احمد گرفتم...احمد خودش رو به جلو کشید و گفت: -از من خجالت میکشی؟من شوهرتم شریفه...چرا انقدر از من خجالت میکشی؟ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند. چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت دوم قسمت چهل ویکم دلم میخواست نازم رو بکشه...از توجه احمد به خودم لذت میبردم... پام رو جمع کردم و گفتم: -از شما خجالت نمیکشم...از شکل و ریخت پام خجالت میکشم...اگه پام سالم بود الان عین همه ادم ها راه میرفتم از اینکه جلوی چشم همه بلنگم و پام رو کج به روی زمین بزارم خجالت میکشم... احمد نگاهی به چشمهام کرد و گفت: -‌از اینکه عین بقیه راه نمیری دلخوری؟ سرم رو به زیر انداختم و گفتم: -از خیلی چیزها دلخورم...از اینکه نمیتونم عین همه زنها کفش به پا کنم ناراحتم از اینکه دامنم همیشه باید به روی زمین کشیده بشه ناراحتم،از اینکه همه تو کوچه و خیابون به راه رفتنم نگاه میکنند دلخورم... احمد دستم رو گرفت و گفت: -نگاه مردم برای تو مهمه یا نگاه مردت؟؟؟ از سوال غافلگیر کننده احمد تو فکر رفتم و گفتم: -خب معلومه نگاه شما مهمه!!! احمد چشمهای غرق در شیطنتش رو بهم دوخت و گفت: -پس بدون من این نقص مادرزادیت رو خیلی وقت پیش پذیرفتم...من تو رو از همه دور و اطرافیانم سالم تر میبینم چون دوستت دارم...میفهمی شریفه من دوســـــــــــــــتـــــــــــــت دارم!!! تاب نگاههای عاشقانه احمد رو نداشتم...همیشه از دست نگاههای شیطنت بارش فراری بودم...احمد دستم رو گرفت و گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای که راز دیگران را زود افشا میکنی رازهای خویشتن را از چه حاشا میکنی قلب من یا تو ندارد آبرو بازیچه نیست عیب ونقص دیگران را از چه انشا میکنی ستر عیب دیگران کردن مرام حق بود با چه رویی عیب مردم را تماشا میکنی غافل از عیب خودی وغرق درعیب همه درمسیر عیب جویی سعی کوشا میکنی خانه ی یکتا پرستان حرمتش چون کعبه است زندگی بر مردمان اینگونه نوشا میکنی؟! 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما خودمونو ارزون فروختیم تا بهمون لبخند زدن محبت کردیم این روزها هرکاری برای مردم بکنی میگذارن پای وظیفه کافیه یه بار خلاف میلشون عمل کنی دنیاتو رو سرت خراب می کنن باید یاد بگیریم کمی قیمتی باشیم...! "پرویز پرستویی" 🛖@kolbehAramsh🌱
هشت راه برای انتقام گرفتن: ۱ .بهبود پیدا کن و به سمت جلو حرکت کن ۲ .به این باور برس افرادی که بهت آسیب زدن ارزش انرژی و وقتت رو ندارن ۳ .اجازه بده خودشون عواقب کارهاشون رو تحمل کنن ۴.فرد امنی رو در زندگی پیدا کن که لیاقت محبت و عشقت رو داشته باشه ۵. تبدیل شو به همون کسی که همیشه آرزوش رو داشتی ۶ .برای مراقبت از خودت حد و مرز های محکمی تعیین کن ۷ .رفتار دیگران که باعث آزارت شده رو هیچ وقت تکرار نکن .۸ از موقعیت ناراحت کننده ای که برات ساختن فاصله بگیر و خودت رو از جمع های آسیب زننده فاصله بگیر 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت دوم قسمت چهل و دوم -وقتی لپهات گل میندازه خواستنی تر میشی ...شریفه میدونی چرا بچه نمیخوام؟ از سوالش تعجب کردم و گفتم: -نه ،چرا؟ احمد موهای بافته شده ام رو تو دستش گرفت و گفت: -چون من خیلی حسودم...دلم نمیخواد توجه تو به جز خودم به کسی دیگه ای باشه...مطمئنم اگه بچه دار بشیم سهم من از تو از این یک شب در میون هم خیلی کمتر میشه!!! از حرف احمد غرق در لذت شدم و گفتم: -ولی صدای مادر و آقام در اومده...اونها من رو مقصر بچه دار نشدن میدونن!!! احمد موی بافته شده ام رو بوسید و گفت: -نگران نباش،بعد از یک مدت از صرافت میفتن... لبخندی زدم و گفتم: -خدا کنه...نمیخوای بری پیش طلعت؟؟؟ احمد اخمهایش رو تو هم کرد و گفت: -میرم ...شریفه کاش بین من و تو کسی دیگه ای نبود... ای کاش ... نگذاشتم به حرفش ادامه بده... از کنارش بلند شدم و گفتم: -حالا که هست...برو منتظرته!!! ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دو هزار نفر شما را فالوو کنند، چه دو میلیون، چه بیشتر...! آدم‌های مهم زندگی شما چند نفر بیشتر نیستند... اگر دو سه نفر(پدر، مادر، دوست، آشنا، همسر) نزدیک خودتان داشتید که برایتان تب کنند، اشک بریزند و شما را بفهمند؛ دلیل بزرگی دارید که از زنده بودن شادمان باشید...! بقیه‌ی آن دوهزار و دو‌میلیون، برای شما “اعداد” هستند و شما برای آن‌ها “اسم” و “عکس” ❣مواظب آدم‌های نزدیک و واقعی زندگی‌تان باشید. 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت قسمت چهل و سوم با گوشه قند شکن دوتا ضربه اروم به کله قند زدم ...برای اولین بار بود که تنهایی قند میشکستم...همیشه مادرم اینکار رو برای من انجام میداد اما شدت برف باریده انقدر زیاد بود که نه اونها میتونستن پیش من بیان نه من میتونستم اونجا برم... با صداهایی که از تو حیاط میومد به پشت پنجره رفتم تا ببینم چه خبره... طلعت و خواهرش وسط حیاط ایستاده بودن و حرف میزدن... متوجه حرفهاشون نبودم اما میتونستم عصبانیتشون رو ببینم... خواهر طلعت دست طلعت رو رد کرد و به سمت اتاق من اومد... سریع زیر پنجره نشستم تا من رو نبینه... با باز شدن در اتاقم قلبم به یکباره از جایش در اومد... خواهر طلعت با پاهای پر از برف بدون اینکه کفشهایش رو در بیاره به روی فرشم اومد و گفت: -نمیخواستم پام رو تو اتاقت بزارم چون تو خواهرم رو بدبخت کردی چون زندگی خواهرم رو سیاه کردی ولی اگه نمیومدم خیلی خوش خوشانت میشد... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ ! ﻣﺮﺩ گفت:ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﻣﺮﮒ :ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.. ﻣﺮﺩ : ﺧﻮﺏ،ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ .!!! ﻣﺮﮒ ": ﺣﺘﻤﺎ". ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ .. ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ. ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ .!!! ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ،ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!! کلاغ وطوطی هر دو زشت آفریده شدند. طوطی اعتراض کرد وزیبا شد اما کلاغ راضی بود به رضای خدا، امروز طوطی در قفس است وکلاغ آزاد...!! پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی! هرگز به خدا نگو چرااااا؟ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طوری بخند که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد، چنان عشق بورز... که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود و طوری خوب زندگی کن که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود...! این زندگی نیست که می‌گذرد ما هستیم که رهگذریم پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن مهربان باش و محبت کن... ♥️🍃 🛖@kolbehAramsh🌱
15.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ در گذار عمر، لحظات دل انگیز و پر نشاط زندگی، مملو از خاطره و یاد هستند.... زندگی همین اکنون است. زیبایی‌های آن در همین لحظه نهفته هستند. نه چیزی در گذشته مانده و نه چیزی در آینده اهمیت دارد... خزان زیبا ... ماسال، گیلان 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین عشق نگـاهِ خــــداونـــد بـر بـنـدگـان اسـت هر کجا هستی به همان نگـاه مهربان میسپارمـت شبتون قشنگــــــ لحظه هـاتـون لبـریـز از آرامـش 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـــلام 🍃صبح سه شنبه تون زیبا 🌸صبحتون بـه قـشنگی 🍃آسمان پـر نـور 🌸و لبخندتـون به زیبـایی 🍃گلهای شکفته 🌸از آفرینش هستی 🍃روز خوبی براتون آرزو میکنم 🌸سه شنبه تون شـاد و پـر امـید 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت دوم 👈قسمت چهل و چهارم از لحن تند و رفتار پرخاشگرانه اش ایستادم و گفتم: -مگه من چیکار کردم؟ خواهر طلعت پایین چادر گلی و برفیش رو از عمد تو اتاقم تکاند و گفت: -‌خودت رو به نفهمی نزن...چرا حامله نمیشی؟؟؟نکنه تو هم اجاقت کوره؟؟؟نه تو اجاقت کور نیست تو میخوای احمد رو بکشونی سمت خودت تا احمد دل از طلعت بکنه و دو دستی به تو و زندگیت بچسبه... از حرفهای بی رحمانه خواهر طلعت به خودم لرزیدم و گفتم: -اصلا اینطور نیست...احمد خودش بچه نمیخواد...حتی صدای مادر و آقای خودمم در اومده ولی احمد زیر بار نمیره!!! خواهر طلعت خنده ای تحویلم داد و گفت: -دختر جون این حرفها رو به من که دخترم قد خودته نگو...من همسن مادرتم...خجالت بکش...بر عکس طلعت که فکر میکنه تو خیلی بچه ای من اینطور فکر نمیکنم اتفاقا من فکر میکنم تو خیلی زرنگ و اب زیر کاهی...تو کاری کردی که احمد قید بچه دار شدن رو بزنه...نمیدونم چی زیر گوشش خوندی، ولی بدون همین احمد آقا که از سر کار یک راست به سراغ تو میاد دلش واسه صدای یک بچه پر میکشه... اصلا تو رو گرفته که واسش بچه بزایی وگرنه مرض نداشت که با سی و هفت سال سن دو جا کار کنه تا خرج دو تا زندگی رو دربیاره!!! تو دلم گفتم((دو جا؟...دو تا کار؟!!!)) ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم میگذره؛ اما مهم که چجوری میگذره ...! چرا همه می گویند؛ چون میگذرد، غمی نیست ...! چرا هیچ کس نمی گوید؛ تابگذرد، درد کمی نیست ...! آیا اینکه چطور میگذرد اهمیتی ندارد ؟ سخت ترین لحظاتم را تنهایی سر کردم در حالی که بقیه فکر می کردند، حالم خوبه ... از این ناراحت نیستم که تنها بودم .. نه ! از این ناراحتم که تو بدحالی هایم باید نقاب لبخند بزنم ...! 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"مهربان" بودن مهمترین قسمت "انسان" بودن است. این"دل" انسان است که او را "سعادتمند" و "ثروتمند" می کند. انسان با آنچه که "هست " ثروتمند است، نه با آنچه که دارد. "آرامش" سهم کسانی است، که "بی منت" می بخشند... "بی کینه" می خندند...  و در نهایت با "سخاوت" محبت شان را اکرام می کنند . . 🛖@kolbehAramsh🌱