گاهی قضاوت
نادرست درباره دیگران
ممکن است به قیمت
تباهی, آبرو , اعتبار و
زندگی خود
و دیگران تمام شود
قضاوت واقعی
فقط مخصوص خداست
یه بزرگی حرف قشنگی میزد
اگه کسی رو دوستداری هواشو داشته باش
اما اگه برای پر کردن تنهاییت میخوایش
هواییش نکن
چون دیگه ممکنه به هیچ هوایی
غیر تو عادت نکنه ...
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خودت
از خندیدنات
برق چشمات
از آرزوهات مراقبت کن
از تو فقط یک دونه تو دنیا هست مواظب دل خودت باش❤️
@kolbehAramsh
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۱۰
شونه ای بالا انداختم و..چرخیدم و به طرف در رفتم و لحظه آخر گفتم:
رادین فقط خدا ببخشتم...
رادین لب باز کرد:
خودت خواستی بهش فکر کنم
با حرص برگشتم و گفتم:
آره گفتم، اما نگفتم وقتی تا دیروز با زن و دختر غریبه بودی یهو بزنی دختر مردم رو پاره کنی وای رادین!
برگشتم و از در بیرون زدم و به سرعت به طبقه پایین رفتم فقط دلم یه لیوان آب خنک میخواست
سامره رو به روی تلوزیون نشسته بود و زل زده بود به تی وی اما نگاهش فقط تی وی بود
اصلن اینجا نبود در سالن باز شد و چاووش وارد شد
کی زنگ زد این؟
با نگرانی جلو رفتم و خوش آمد گفتم:
نگام کرد و با لبخند گفت:
چطوری ریزه
سر به زیرعقب رفتم و اون رفت طرف سامره
عشق دایی خوش میگذره؟
چاووش از کنار مبل رد شد و رفت رو به روی سامره نگاهش که به
صورتش افتاد یه لحظه خشکش زد و گفت:
چت شده؟
سامره لبخند زد و گفت:
خوبـم دایی
چاووش فکش رو قفل کرد و از پشت فک قفل شده گفت:
ماکان ... کاره ماکانه
بلند شد که سامره محکم دستش رو گرف
و گفت:
کار اون نیست دیشب چند نفر ریختن سرم
چاووش قهقهه عصبی زد و گفت:
تو عمارت نحـس این لاشخور زدنت؟
سامره لب باز کرد:
بشین چاووش
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃
زیباترین "معماری" من،
ساختن "ذهن و دل" خویشتن است.
در گستره وسیع اندیشه ی خود،
سازه ای باید ساخت،
با ستونهایی برافراشته از افکارم…
و مصالح، همه از جنس امید،
و مراقب باشم،
نقش "افکار غلط" در ذهنم،
نقشه "تخریب بنیاد" من است
ميتوان زيبا زيست
نه چنان سخت که از عاطفه دلگير شويم
نه چنان بي مفهوم
که بمانيم ميان بد و خوب
🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃
❤️ رازهای روانشناسی برای شاد زیستن :
❤️کتاب خوب بخون ؛ حرفی که تو دلت
💛هست رو بزن ؛ آرزوهاتو بنویس
😄به اطرافت کمتر اهمیت بده
💚بیشتر ورزش کن و به آدمایی که
💙تو ذوقت میزنن هیچی نگو و ازشون
💜دور بمون اینا شریعتشون اینه که انرژیت
💙رو ازت بگیرن ؛ ورودیای ذهنتو کنترل کن
💛و اجازه نده هر چیزی وارد ذهنت شه
💚و بعدشش مطمئنا حالت خوب میشه
❤️چون تو لیاقت حال خوب رو داری !
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین و آخرین پناه رحمت خـداست🌙
دعا میکنم همیشه تحت
سایه رحمت بیپایانش باشیم 🌙
زیبـاتـرین نگـاه خــــدا
همراه همیشگی شمـا بـاد🌙
شبتون آرام 🌙
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
🌹
🌸 سلام صبحتون بخیر
☕️شروع امروزتون پراز خیروبرکت
🌸از خدا میخوام
☕️بهترینها سهم
🌸امروزتون باشه
☕️شادی تو دلتون
🌸موفقیت همراهتون
☕️خوشبختی هوای
🌸زندگیتون
☕️و صداقت سرمایهتون
🌸و نگاه خدا بدرقه راهتون باشه
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۱۱
دستی به پیرهنم کشیدم و شالم رو مرتب کردمو یکمم کرم مرطوب به دستام زدم و از اتاق خارج شدم
وقتی به طبقه پایین رسیدم مه لقا داشت میز صبحونه رو تمیزمیکـرد:
رفتن تو باغ عزیزم و به در ورودی اشاره کرد.سری تکون دادم و از عمارت خارج شدم
هوای صبح آفتابی و خوب بود ،وگرنه که آذر شروع سرماست...
از دور دیدمشون تو آلاچیق نشسته بودن جلو رفتم و نگاهشون متوجه من شد رو به رادین گفتم:
اجازه هست آقا؟
رادین لبخند زد و سری تکون داد
با فاصله کنار چاووش نشستم و اون گیتار به دست به من نگاه کرد و گفت:
چی بخونم؟
دستپاچه گفتم:
حتما من باید نظربدم؟
سامره دهن باز کرد که چاووش سریع وسط حرف نگفته اش پرید و گفت:
آره حتما باید تو نظر بدی!
چشمام رو محکم بستم و تو دلم از خدا کمک خواستم..
لب باز کردم:
آهنگای رضا بهرام رو گوش میدین؟چاووش لبـخند زد و صدای سامره که دو دست رو به روی من بود بلند شد:
چاووش یکی از طرفدارای کنسرت های رضا بهرامه،شیفته اشه
چاووش شروع کرد به خوندن که الحق صداش عالی بود...
یکی دوتا آهنگ از رضا بهرام که خوند گیتارو داد دست رادین
رادین هم شروع کرد به خوندن آهنگ دل رضـا بهرام:
حکـــــم دل است، که مشکل استبین من و تو...حـــکم دل است،
که فاصله است...بین من و تو..
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکسپیر میگه :
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا ؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. زندگی کوتاه است ... پس به زندگی ات
عشق بورز ...
...خوشحال باش ... و لبخند بزن ... فقط برای خودت زندگی کن و ...
قبل از اینکه صحبت کنی ،گوش کن
قبل از اینکه بنویسی، فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی ،درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی ، ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی ، احساس کن
قبل از تنفر ، عشق بورز
زندگی این است ...
احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر...
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌صبر یک کاسه است. هر بار که کاسه صبرم پُر می شود، می دهمش به دست خدا . او کاسه صبر را از دستم می گیرد و خالی می کند و دوباره پس می دهد.
این کاسه هی پُر و خالی می شود ؛ هی پُر و خالی می شود ؛ هی پُر و خالی...
💚گاهی به من می گوید : قشنگش کن. شیرینش کن. صبرجمیل!
صبر اما تلخ است. مزّه زهر می دهد. شِکَرِمی ریزم توی آن،شِکَرِ شُکر .
دارچین میپاشم روی آن ؛ دارچین دعا .
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
.#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۱۲
چاووش دستش رو محکم کشید و رفت طرف پله ها به کسری از ثانیه
با دو رفتم طرفش و جلوش ایستادم دستامو باز کردم و گفتم:
-چاووش.
نگام کرد چشماش مهربون ترین چشم دنـیا شد و گفت:
-برو کنار دختر.
خواست کنارم بزنه که با پا فشاری جلوش ایستادم و گفتم:
-میاد پایین حرف میزنیم بشین.
-خدمه تایین تکلیف نمیکنه که اربابش چیکار کنه هنوز بلد نیستی؟
-آره درست میگی من اینجام جلو جنجال رو بگیرم بشین چاووش تو
به اون مقدساتی که معتقدی بشین.
چاووش از پایین پله ها داد زد:
-صدام بهت نمیرسه با اون در اتاق غول پیکرت اما بیا پایین پــسره
رادین بیا پایـن..
پلک محکمی زدم پرده گوشم پاره شد.
اما در کمال نا باوری رادین پنج ثانیه بعد پشت سرم بود.
مثل همیشه خونسرد و بی عار دست تو جیب گرمکن...
تمام خونسردی دنیا تو تن این مرد خالصه میشد.. فقط این مرد.
چاووش یه دست به کمر و یه دست جلوی دهن واستاده بود و نگاش
میکرد و فقط لب باز کرد:
-یادگار آبجیم دست گل توئه؟
سامره جلو اومد و داد زد:
-گفتم بهت که ریختن سرم به رادین مربوط نیست.
چاووش جلو اومد که من سپر رادین ایستادم و چاووش گفت:
-فقط میخوام تو گوشش یه چی بگم.
یکم کنار کشیدم که چاووش کنار گوش رادین زمزمه کرد:
-کثیف ترین مرد دنیام اینجوری...
صدای سامره که دورتر ایستاده بود و نمیشنید که چاووش چی میگفت
بلند شد:
-مقصر خودمم.
همه نگاها زوم رو سامره شد..
خم شد و کیفش رو از روی میز برداشت و گفت
-بیرون منتظرم چاووش
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۱۳
چاووش خواست بره دنبالش که جلوشو گرفتم و گفتم:
-رادین برو دنبالش.
رادین نگام کرد پلک محکمی زدم و اون به طرف در رفت و چاووش
هاج و واج اعطاعت رادین از من ایستاد و بهم خیره نگاه کرد..
چاووش زمزمه کرد:
-تو کی هستی؟
-دختره یه بابایی هر کی... مهمه؟
چاووش زمزمه کرد:
-مهمه که میپرسم.
مه لقا با یه لیوان آب اومد و به طرف چاووش گرفت و چاووش آب رو
یه نفس باال رفت.
مه لقا که فاصله گرفت چاووش لب باز کرد:
-از اولم معلوم بود خدمتکار رادین نیستی.
-چرت نگو هستم فقط از دعوا و داد و بیداد واهمه دارم
همین.تمومش کن.
قدم به سمت آشپزخونه برداشتم و چاووش رو تنهاگذاشتم..
((**ماکان رادین**))
-صبـــر کن سامـره.
ایستاد اما برنگشت، جلو رفتم و رو به روش ایستادم مثل همیشه
خونـسرد و بی حـس ترین آدم بودم مـن.
دلخور فقط بهم زل زده بود به حرف اومدم:
-کجا میری؟
-نمیدونم فقط میخوام برم..
پوزخندی زد و ادامه داد:
-، یکی مثل چاووش بگه کی این بال رو سرت اورده کتک
خوردی؟شوهرت دست بزن داره؟ االن که عاقالنه فکـــر میکنم میبینم
احمقانه است موندن کنارت...
چشمی چرخوندم و بی تفاوت گفتم:
-فکر میکردم دوسم داری االنم مهم نیس هرطور مایلـی.
سامره چشماش گرد شد و با دهنی نیمه باز گفت:
-برم؟ من رو کشوندی ایران کتکم بزنی ردم کنی؟
با حرص انگشت اشارمو تهدیدوار تکون دادم......
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱