eitaa logo
کلبه آرامش
17.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عقیده خیام؛ هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگی‌اش لذت ببرد، به‌طور حتم بعد از مرگش نیز در بهشت خواهد بود... زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می‌کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد. پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود. بنابراین نباید زندگی را به خود سخت گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد. گردون نگری ز قد فرسوده ماست جیحون اثری ز اشک آلوده ماست دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست فردوس دمی ز وقت آسوده ماست ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
‍كارهایی هست ... كه دیگران هم می توانند انجام دهند آن را انجام نده ...  حرفهایی هست ... كه دیگران هم می توانند بزنند آن را بیان نكن ... و چیزهایی هست ... كه دیگران هم می توانند بنویسند آن را ننویس ...  كاری را بكن ... كه فقط تو می توانی انجامش بدهی ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ تک خنده ای کردم و گفتم: بزار بخوری بعد تعریف کن حرفم تموم شد که گوشی کیومهر زنگ خورد و اون باذوق از رو میز برداشتش و اتصال رو زد:سلام عزیز دل بابا. خوبی؟لبخندی زدم،بلند شدم و کیومهر و با پسرش تنهاگذاشتم و پیـش به سوی رادین به طرف در و بعد هم پله های استخر و سالن ورزش رفت.وارد که شدم دیدم رادین رو تردمیل داره میدوئه از دور نگاش میکردم غافل از این که اون تو آینه داره منو نگاه میکنه دور تا دور سالن آیینه بود صدای گیراش بلند شد: لباس تنمه دیگه چی رو چهار چشمـی دید میزنی؟ دستپاچه جلو رفتم و گفتم: خودشیفته بپیچ بینم تا استادت خودی نشون بده : رادین خندید و گفت : اگه مقامی تو این کشور داشتم حتـما لقب تو دلقک میذاشتــم.تو زیادی شادی... شونه از بالا انداختم و گفتم: کســی چه میدونه شاید تو زندگی گذشتم کلـی غصه داشتم و خدا خواسته چند شبایی شاد باشم، گناهه! چشماش سرد اما مهربون شد و دستشو دراز کرد و لپمو کشید و گفت: نه، گناه نیست سرعت تردمیل رو پایین آورد و ازش به صورت کامال حرفه ای اومد پایین و با ابرو اشاره زد برم روش نفسم رو فوت کردم و صداش بلند شد: اول هر دو پاتو دو طرفش بزار، آروم اولین پاتو بزار روش و قدم بردار... کاری که گفت رو انجام دادم راحت بود قدم میزدم و رادین کم کم سرعتش رو زیاد میـکرد و من یکم حالت دویدن گرفتم. چرا باشگاه نمیری؟ نمیتونم خونه ام باشم؟ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
اختلاف نظر توی همه ها هست اما مهم نحوه برخورد با اختلافات هست🦋 📛توی رابطه با یه فرد سمی با هر اختلاف نظر شروع میشه گاهی انقد دعواها زیاد میشه که دیگه افراد ترجیح میدن اصلا نظراتشون رو نگن و دچار یک خودسانسوری میشن ✅اما با یک فرد سالم با هر اختلاف نظر گفتگو اتفاق میوفته افراد سعی میکنن همدیگه رو کنن و یا همدیگه رو قانع کنن حتی اگر نتونستن قانع هم بشن میپذیرن توی این قسمت نظرات متفاوته❤️ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ حرصی گفتم: آدم میترسه اصلن با تو راجب یه چی حرف بزنه به عالم و آدم شک داری همه چی رو منظور دار برداشت میکنی رادین آخرش چنان بپرم رو صورتت چنگت بزنم که دلم خنک شه... مسخره تک خنده ای کرد و گفت: احتیاجت تموم شد برم یکم دمبل بزنم.؟؟پشت چشمـــی نازک کردم: برو سری ریز تکون داد و ر فت یکم که گذشت از دمبل دل کند و رفت طرف باندای بزرگ سالن ، آهنگ پلی کرد.حس ورزشم دو برابر شد در حالی که قصد من فقط برقراری ارتباط با رادین بود نه ورزش اما الان زیادی رفتم تو فاز. نیم ساعت رو تردمیل بودم که گفتم: رادین تروخدا بیا خسته شدم ازدوچرخه پیاده شد و جلو اومد و تردمیل رو خاموش کرد و گفت : یاد بگیر هر روز که نیستم. چرا نباشی؟-باشگاه دارم دختر... امروز برای احتیاجت زنگ زدم گفتم نمیام پریدم پایین وگفتم: خیــلی گلی با چشمای گرد برگشت نگاهم کرد و من بی تفاوت رفتم طرف دوچرخه ای که رادین سوارش بود و شروع کردم به پا زدن قدمای رادین نزدیک شدم و در حالی که با حوله عرق پیشونیش رو میگـرفت گفت: مثلا استادت داشت رکاب میزد دختـر انقدر به من نگـو دختر ...من اسم دارم با این حرفم براق شد تو چشمام و زمزمه کرد: من چـی !!! اسم ندارم؟ همـش رادین رادین نگاش کردم چشمام میخندید اما لبام ذره ای کش نیومد فهمید این رو از چشمای تیزش خوندم ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🍃 تا زمانی که برای نجات ، به بیرون از تکیه کنی ، بارها و بارها زمین می خوری .. این قانون هستی است که با شکست های مکرر به تو بفهماند ، که باید دست از گدایی بکشی چون تو پادشاه هستی! را کشف کن .. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
17.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگیشون میپاشه اگه...! ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
تمامِ لحظه هایت را زندگی کن ... خودت خالقِ زیباترین اتفاقاتِ زندگی‌ات باش، و رویِ کسی جز خودت حساب نکن! کسی که انتخاب کرده آرام و امیدوار باشد؛ در سخت ترین لحظات هم دلایلِ شادی اش را پیدا می‌کند، کسی که خودش را همه کاره‌ی زندگی‌اش می داند از هیچ کس توقعی ندارد و هرگز بی‌دلیل، دلگیر و نا‌امید نمی‌شود!🌸🌱 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه دی ماهتون عالی🌸🍃 امیدوارم در ایـن روززیبـا 🌸🍃 دل خوشی هاتـون زیـاد رویاهاتـون دست یافتنی🌸🍃 ومحفل تون ازعطر محبت و آرامـش سـرشـار بـاشـه 🌸🍃 اخر هفته تون پراز اتفاقات قشنگ و به یاد ماندنی🌸🍃 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ چرا؟ رادین اسم قشنگـیه! دست به سینه یکم سرشو جلو آورد: بگو ماکان ببینم رادین خیلی جذاب تره چرت میگفتـم اسمش حرف نداشت سری تو هوا تکون داد خش دار نجوا کرد: مـاکان... بگو مهـراناعقده ای شدیا نفسشو عمیق بیرون فرستاد و عقب گرد کرد و رفت به طرف پله ها قهـر کردی؟ مثل توام مگه؟ میرم بالا باید ایمیل چک کنم همه اتون لوس و ننر تشریف دارید همینطور که با فاصله از هم حرف میزدیم دست از رکاب زدن برداشتم و نگاهش کردم ناخودآگاه اشک تو چشـمام جمع شد و اون برگشت و با دیدنم خواست به سمتم بیاد که : تمام قدرتم رو جمع کردم و بغضم رو پنهان : نیا جلو رادین خواست بیاد اما اینبار محکم تر گفتم: خواهش میکنم تنهام بزار و اون بعد از مکثی کوتاه خیره به من سالن رو ترک کرد چرا باید بدم بیاد، لوس و ننر بودم راست میگفت!بی حوصله رفتم بالا و یک راست تو آشپزخونه سری به مه لقا و خورشت زدم ، قصد رفتن به اتاقم و یه دوش آب گرم کردم.بعد از حموم موهایم را سشوار کشیدم و روی تخت نشستم.در اتاق بی هوا باز شد و ایستادم به در نگاه کردم.قدمی جلو رفتم و گفتم: آدم، طویله ام که میره در میزنه رادین چه برسه به اتاق یه دختـر لوس ننر.. اما اون ماتش برده بود و فقط من رو میدید جلو رفتم و گفتم: هپروتی رادین؟ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خیلی دقت کنیم تو رفتارمون با بچه هامون✋ گاهی به خاطراینکه ریز ریز و کوچولو کوچولو ،حق و حقوق بچه ها، نادیده گرفته ، شده، گیر و گرفتاری تو زندگی پیش میاد 😔 ✾ــــــــــــــــــبیشتر مراقب رفتارهامون با بچه ها باشیم ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ آب دهنش رو قورت داد و سریع چشم به زمین دوخت و آروم با صدای دورگه ای گفت: خواستم بگم... امشب شام میریم بیرون با چشمای گشاد و نا باور فقط بهش زل زدم و اون زمزمه کرد: ساعت ۸ شب رفیق و به سرعت چرخید سریع لب باز کردم: نپرسیدی لوس ننر افتخار میده باهات شام بخوره یا نه... پشت بهم تک خنده ای کرد از اتاق خارج شد من رو مات و مبهوت رها کـرد این مرد پر مجهول ترین و گیج کننده ترین سوال دنـــیاست.همین بهترین توصیف برای رادین بود و بـــس! فکرشم نمیکردم انقدر تنها باشه که به این زودی تن به معاشرت با یه دختر رو بده، اونم کسـی که با جنس من بیگانه بود و هیچ شناختی از ظرافت ها و حساسیت های یک زن نداشت و این موضوع باعث منحصربه فرد بودن این آدم بود. سرمیز من بودم و کیومهر، رادین دستور داده بود ناهارش رو بالامیخوره کیومهر با لبخند گفت: ورزش چطور بود؟ در حالی که قاشق پر از خورشت رو روی برنجم خالی کردم گفتم: خوب پیش رفت، انقدر خوب که شام دعوتم کرده برم بیرون باهاش کیومهر که در حال آب خوردن بود آب پرید تو گلوش و به سرفه افتاد. سریع از پشت میز بلند شدم و رفتم اونطرف و زدم پشتش: چته مرد؟ مگه چی گفتم بهتر که شد دست بلند کرد دست نگه دارم. عقب کشیدم که با لبخند گفت: جالب شد سرجام برگشتم و گفتم: واس این که جالب شد داشتی خودت رو میکشتی؟ کیومهر قاشق چنگال رو با صدا تو بشقاب ول کرد که باعث شد نگاهش کنم تکیه به صندلی کرد و گفت: الحق که مهره مار داری... یه تار ابروم رو بالا دادم و گفتم... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱