eitaa logo
کلبه آرامش
17.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه دی ماهتون عالی🌸🍃 امیدوارم در ایـن روززیبـا 🌸🍃 دل خوشی هاتـون زیـاد رویاهاتـون دست یافتنی🌸🍃 ومحفل تون ازعطر محبت و آرامـش سـرشـار بـاشـه 🌸🍃 اخر هفته تون پراز اتفاقات قشنگ و به یاد ماندنی🌸🍃 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ چرا؟ رادین اسم قشنگـیه! دست به سینه یکم سرشو جلو آورد: بگو ماکان ببینم رادین خیلی جذاب تره چرت میگفتـم اسمش حرف نداشت سری تو هوا تکون داد خش دار نجوا کرد: مـاکان... بگو مهـراناعقده ای شدیا نفسشو عمیق بیرون فرستاد و عقب گرد کرد و رفت به طرف پله ها قهـر کردی؟ مثل توام مگه؟ میرم بالا باید ایمیل چک کنم همه اتون لوس و ننر تشریف دارید همینطور که با فاصله از هم حرف میزدیم دست از رکاب زدن برداشتم و نگاهش کردم ناخودآگاه اشک تو چشـمام جمع شد و اون برگشت و با دیدنم خواست به سمتم بیاد که : تمام قدرتم رو جمع کردم و بغضم رو پنهان : نیا جلو رادین خواست بیاد اما اینبار محکم تر گفتم: خواهش میکنم تنهام بزار و اون بعد از مکثی کوتاه خیره به من سالن رو ترک کرد چرا باید بدم بیاد، لوس و ننر بودم راست میگفت!بی حوصله رفتم بالا و یک راست تو آشپزخونه سری به مه لقا و خورشت زدم ، قصد رفتن به اتاقم و یه دوش آب گرم کردم.بعد از حموم موهایم را سشوار کشیدم و روی تخت نشستم.در اتاق بی هوا باز شد و ایستادم به در نگاه کردم.قدمی جلو رفتم و گفتم: آدم، طویله ام که میره در میزنه رادین چه برسه به اتاق یه دختـر لوس ننر.. اما اون ماتش برده بود و فقط من رو میدید جلو رفتم و گفتم: هپروتی رادین؟ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خیلی دقت کنیم تو رفتارمون با بچه هامون✋ گاهی به خاطراینکه ریز ریز و کوچولو کوچولو ،حق و حقوق بچه ها، نادیده گرفته ، شده، گیر و گرفتاری تو زندگی پیش میاد 😔 ✾ــــــــــــــــــبیشتر مراقب رفتارهامون با بچه ها باشیم ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ آب دهنش رو قورت داد و سریع چشم به زمین دوخت و آروم با صدای دورگه ای گفت: خواستم بگم... امشب شام میریم بیرون با چشمای گشاد و نا باور فقط بهش زل زدم و اون زمزمه کرد: ساعت ۸ شب رفیق و به سرعت چرخید سریع لب باز کردم: نپرسیدی لوس ننر افتخار میده باهات شام بخوره یا نه... پشت بهم تک خنده ای کرد از اتاق خارج شد من رو مات و مبهوت رها کـرد این مرد پر مجهول ترین و گیج کننده ترین سوال دنـــیاست.همین بهترین توصیف برای رادین بود و بـــس! فکرشم نمیکردم انقدر تنها باشه که به این زودی تن به معاشرت با یه دختر رو بده، اونم کسـی که با جنس من بیگانه بود و هیچ شناختی از ظرافت ها و حساسیت های یک زن نداشت و این موضوع باعث منحصربه فرد بودن این آدم بود. سرمیز من بودم و کیومهر، رادین دستور داده بود ناهارش رو بالامیخوره کیومهر با لبخند گفت: ورزش چطور بود؟ در حالی که قاشق پر از خورشت رو روی برنجم خالی کردم گفتم: خوب پیش رفت، انقدر خوب که شام دعوتم کرده برم بیرون باهاش کیومهر که در حال آب خوردن بود آب پرید تو گلوش و به سرفه افتاد. سریع از پشت میز بلند شدم و رفتم اونطرف و زدم پشتش: چته مرد؟ مگه چی گفتم بهتر که شد دست بلند کرد دست نگه دارم. عقب کشیدم که با لبخند گفت: جالب شد سرجام برگشتم و گفتم: واس این که جالب شد داشتی خودت رو میکشتی؟ کیومهر قاشق چنگال رو با صدا تو بشقاب ول کرد که باعث شد نگاهش کنم تکیه به صندلی کرد و گفت: الحق که مهره مار داری... یه تار ابروم رو بالا دادم و گفتم... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷آقاهه میگه : همین که توی این خونه دارم نفس می کشم یعنی شمارو دوست دارم ....😂😂😂 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر آدمی تا یه جایی بهتون فرصت میده، ولی بالاخره خسته میشه هر آدمی تا یه‌جایی بهتون فرصت میده، ولی بالاخره خسته میشه، از حسِ اضافی بودن، از جنگیدن واسه موندن، از قهر و آشتی‌ مکرر، از توضیح‌دادنِ خودش، از برطرف‌کردنِ سوتفاهما؛ کاسه صبرِ آدمای زندگیتونو لبریز نکنید، ممکنه دیگه هیچ آدمی، به این اندازه وصله‌ی‌ وجودتون نباشه! ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ میدونم بعد از ناهار با اسرار کمک مه لقا میز رو جمع کردم و رفتم تو اتاقم،استرس داشت خفه ام میـکرد فکرش دیوونم میکنه این کـه قراره برم بیـرون دلم رو آشوب کرده بود.در کمد اتاقی که توش این مدت زندگیم رو اقامت داشتم باز کردم لباس زیاد بود انقدر که گیج بودم چی انتخاب کنم همه هم با مارک و نو...انقدر پوشیدم و ست کردم که خسته شدم،اما باالخره اونی که میخواستم رو پیدا کردم یه مانتو طوسی بلند تا مچ، شلوار مشکی جذب براق،کفشای پاشنه داره بندی و کیف نقلی طوسی همه چیز باب میل شد ساعت نزدیکای ۸بود که مختصر آرایشی با لوازم روی میز انجام دادم اما همون هم کلـی تغییرم داد، با ادکلن دوش گرفتم و با رضایت از آیینه دل کندم کیف رو براشتم و موهام رو که فرق باز کرده بودم دادم پشت گوشم ،گوشی رو انداختم تو کیف که تقه ای به در خورد و از پشت در صدای بم و فوق العاده خاص رادین: مهــــرانا، من پایین تو باغ منتظـرم، از انتظار خوشم نمیاد اصلن بلد نیستم پس سعی کن... نذاشتم حرفش به آخر برسه در رو باز کردم حرفش رو خورد نگاه جالبـی به صورتم انداخت تحسین و بیشتـر برق عجیب تغییر کردنم تو چشماش...! به حرف اومدم؛ آماده ام.سری تکون داد و با دست به راهرو اشاره زد و من از اتاق خارج شدم و جلو افتادم از پله ها پایین اومدیم و با مه لقا خداحافظی کردیم در خروجی رو که باز کردم تن به تن کیومهر شدم که عمیق لبخند زد و گفت: کجا به سالمتـی؟ رادین پوزخندی زد و گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
جا نزن! جسور باش … این قانونِ ارتفاع است ؛ هرچه بیشتر اوج می گیری ؛ باد و باران ، بی رحم تر می شود ، و نفس کشیدنت سخت تر. تو اما محکم باش. نه به زمزمه یِ پرنده هایِ پایین دست ، توجهی کن ، نه هیاهویِ لاشخورهایِ حسود. عقاب باش. ارتفاعاتِ بالا ، جایِ پرنده هایِ ضعیف نیست. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایمان داشته باش که هرروزت بهتر خواهد شد خود خدا گفته که: بعداز هرسختی آسانیست، امیدوار باش که بهترین ها درانتظارته یه روز به همین زودیا وقتی همه چیزت جور شد برمیگردی و به این روزای زندگیت نگاه میکنی و از اینکه هیچ وقت ناامید نشدی خوشحال میشی در گرفتاری ها و سختی ها صبور و محکم باش که خدا با صابران است ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم نمی‌تونه به زور قلبش رو به کسی گره بزنه، به همون اندازه که نمی‌تونه به راحتی بعضی گره‌ها رو باز کنه. عشق مثل یه طناب، قلب دوتا آدم رو یه جوری به هم وصل می‌کنه که حتی تیزترین چاقو هم نمی‌تونه پاره‌اش کنه. اونا ممکنه از هم دور بشن، اما هم‌ دیگه رو فراموش نمی‌کنند... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ هـی رفیق شما باهم زد و بند دارین پس جوری وانمود نکن که نمیدونستی شام بیرونیم کیومهر برای دفعه اول تو صورت رادین زل زد و خندید.زمزمه کرد: خوش بگذره، شیشلیگ بود منــم هستم کیومهر وارد شد و من خارج رادین هم پشت سرم رو به کیومهر گفتم: چشم حتما خوب بخوابی و در نهایت چشـمک ریز کیومهــر! ضربان قلبم بالا بود داشتم میرفتم بیرون، کم چیزی نبود بخدا منی که آرزوم بود بیرون رو ببینم... رادین سرش رو انداخت پایین و رفت سوار شد پسره ی بی شخصیت حداقل در رو برام باز کن. شونه ای بالا انداختم و زمزمه کردم: اینم بخت و اقبالت مهرانا.. در رو باز کردم و سوار شدم که به دو ثانیه نکشید ماشین رو از جا کند در باغ رو باز کرد و به سرعت از در خارج شد من اما محــو دنیای بیرون بودم و قافل از همه چیز به پاساژ ها و هم همه مردم خیره بودم زنانی چادری و زنانی بی چادر در دنیای من چقدر تضاد هست ایناهم دریک هوانفس میکشند اماباهم به اندازه فاصله کـــره ها،فرق دارند انقدر نگاه کردم تا رادین ترمز کرد،به رستوران کنار دستم از پشت پنجره نگاه کردم نمای فوق العاده اش مشتری جذب میکرد و بس صدای رادین مرا به هوش کرد: کف کردی بس به همه چیز مثل علامت تعجب نگاه کردی دِ پیاده شو دیگه.... درو باز کردم و پای راستم رو بیرون گذاشتم ،پیاده شدم و در رو بستم رادینم به تقلید از من همین کار رو کردمن محو شکوه اطراف بودم که شخصی بازومو گـــرفت: خواب نمونی دختر! مگه از فضا اومدی اینطوری نگاه میکنی بازومو کشید و به دنبـال خودش برد تا دم در رستوران اما به در که رسیدیم بازوم رو ول کرد و گفت : ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
🌸🍃 •| ❣قلـــب انسان ❣همانند حوضی است ڪه چهار ❣جویبارهمیشه آبشان درآن می ریزند... 💠اگر آب چهار جـویبار پاڪ باشد، 💠قلب انسان را پاڪ و زلال میڪنند 💠اما اگر آب یڪی یا دو 💠تا یا چهارتاے این جویبارها 💠آلوده باشند قلب را هم آلوده میڪنند. 💌جویباراول: چشم است 💌جویبار دوم: گوش است 💌جویبار سوم: زبان است 💌جویبار چهارم: فڪرو ذهن ‎‌╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱