فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خودم قول دادم
هیچ وقت غصهی گذشته رو نخورم
غصهی اتفاق افتاده
بدترین روزی رو که داشتم یادمه
اما فقط یادمه ...
مثل اون روز درد نمیکشم
مثل اون روز اشک نمیریزم
یه شبایی تو زندگیم اومدن که فکر کردم
این آدم مچاله شده دیگه
تا صبح دووم نمیاره ولی صبح شد..
یه روزایی تو زندگیم اومدن که فک کردم
عقربه ها دیگه قراره تکون نخورن
ولی گذشت ، رد شد تموم شد ...
اگه باور کنیم که هیچ چیزی توی زندگی
دائمی نیست دیگه هیچوقت غصه نمیخوریم..
چه اشک بریزی و خودتو به درو دیوار بکوبی،
چه بخندی و قدم بزنی ،
دیگه نمیتونی زمان رو به عقب برگردونی
همه چی میگذره ...
پس غصهی اتفاقی که افتاده رو
هیچوقت نخور ...
🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت#بانو_دوم
قسمت سی و هشتم
-اگه این حرف رو طلعت میزد تعجب نمیکردم...چون بهش حق میدادم اما تو چرا این حرف رو میزنی؟من که از سر کار میام یک راست میام سراغ تو تا چای تازه دم تو رو بخورم...تا خستگیم رو تو اتاق تو در کنم!!!
به سمتش چرخیدم و گفتم:
-خب چون تازه عروسم رفتارت اینطوریه...چند وقتی که بگذره دوباره همه چی عین اولش میشه...اصلا شاید دیگه یک شب در میون هم پیشم نیایی و هر شب پیش طلعت بمونی!!!
احمد سریع رو تشکش نشست و گفت:
-شریفه من ۳۷سالمه...پسر بیست ساله نیستم که اینطوری حرف میزنی...من از خودم مطمئنم...اصلا بهت قول میدم از چشمم نیفتی خوبه؟
لبخندی زدم و گفتم:
-خوبه...
***********************
نجمه دستش رو تو لپهام کرد و گفت:
-ابجی چقدر چاق شدی...وقتی چاق میشی قشنگتر میشی...
مادرم از حرف نجمه ذوقی کرد و گفت:
-بگو ماشاا...زیر پوست بچه ام اب رفته...
نجمه پیرهن گلدارش رو دور کمرش تنگ کرد و گفت:
-خدا کنه منم چاق بشم...ابجی نگاه کن ،ببین چقدر لاغرم؟!!!
به کمر باریکش نگاه کردم و گفتم:
-غصه نخور چاق میشی...
مادرم جلیقه بافتنی رو با وجب اندازه گرفت و گفت:
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق دوطرفه،
دوست داشتن دوطرفه
چقد خوبه ...
۵۰درصد تو ۵۰درصد من،
اینجوری کامل میشیم ...!
"اینو همه میدونن"
فقط این وسط یه چیزی رو فراموش نکنیم
ما آدما یه روز حالمون خوبه
یه روز نیست ...
یه روز حوصله داریم،
یه روز بی حوصله میشیم !
وقتی میبینی من ۲۰ درصد هستم
تو ۸۰ درصد باش!
اگه هم تو ۱۰ درصد شدی
من سعی میکنم ۹۰ درصد باشم!
اینجوری بازم ۱۰۰ میشیم...!
عشق همینه!
یعنی اگه حالت خوبه واسه خودت ...
ولی وقتی ناراحتی غممونم نصف نصف ...!
🛖@kolbehAramsh🌱
کسےکه تنهابه عقلش
اعتمادکند
گمراه میشود
کسےکه تنهابه مالش
اعتمادکندکم میآورد
کسےکه تنهابه مردم
اعتمادکند
خسته میشود
امّاکسےکه برخدا اعتمادکند
نه گمراه میشود
نه کم میاورد
ونه خسته میشود
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:
تو را انتخاب کند نه امتحان...
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند...
تو را حس کند نه اینکه لمست کند...
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند...
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد...
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند...
تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با هم حرف بزنید ؛
قبل از اینکه ابهام ها سوءِ ظن شوند
و سوءِ ظن ها، بهانه ...!
دلخوری ها نفرت شوند و نفرت ها ، موانع ...!
قبل از اینکه از هم دور شوید ...
زودتر حرف بزنید
که از یک جایی به بعد ؛
حرف زدن دیگر به هیچ دردی نمی خورَد ...!
این روز ها کسی حال و حوصله ای
برایِ غرور و قهرهایِ طولانی ندارد !
باید مراعات کرد ، باید مراقب بود ،
قبل از این که دیر شود !
آدم هایِ خوبِ زندگی تان را سنجاق کنید
به دایره ی اولویت و حواستان ،
و روابط عاطفی و شخصی تان را
لحظه ای به حالِ خود رها نکنید !
به خاطرِ خودتان می گویم ...
زمانه ی خوبی نیست !
مبادا چشم باز کنید و ببینید ،
همان کسی که تا دیروز برایتان
جان می داد ؛
غریبه ترین آدمِ دنیایتان شده !
آدم هایِ امروز ، راحت عوض می شوند ،
راحت تغییر مسیر می دهند ،
و خیلی راحت ، فراموش می کنند !
به آدم هایی که هنوز خوب مانده اند ؛
نه بهانه ای برایِ تغییر بدهید ،
نه فرصتی برایِ بد شدن !
مراقبِ دلبستگی هایتان باشید ...
🛖@kolbehAramsh🌱
""روزگار به من آموخت که چیزی را،
بدست نخواهم آورد مگر اینکه
چیز دیگری را از دست بدهم .
"" گاهی برای بدست آوردن
باید بهای گزافی بپردازیم.
""هیچگاه نمیشود همه چیز
را با هم داشت.
"دنیا معاملهگر سرسختی است
" تا نگیرد نمیدهد."
""گاهی باید گذشت از برخی گرفتنها
چون ممکن است به بهای از دست دادن
قیمتیترینها بینجامد
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پیرمرد حکیمی پرسیدند :
از عمری که سپری نمودی
چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد :
یاد گرفتم؛ که دنیا قرض است
باید دیر یا زود پس بدهیم.
یاد گرفتم؛
که مظلوم دیر یا زود حقش را
خواهد گرفت یاد گرفتم؛
که ثروتمند ترین مردم در دنیا
کسی است که از سلامتی،
امنیت و آرامش بهره مند باشد .
یاد گرفتم؛
که مسافرت کردن و هم سفره شدن
با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه
برای محک زدن شخصیت و درون آنان است.
یاد گرفتم؛
کسی که مرتب میگوید:
من این میکنم و آن میکنم تو خالی است
و نمیتواند کاری انجام دهد.
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبور بودن یه آداب و تعریفی داره !
صبور بودن به معنای یکجا نشستن
و انتظار کشیدن نیست ...
صبوری حین تلاش معنی میده
تو تلاشتو میکنی اما
بابت نتیجه خودتو نمیبازی ...
پاش میایستی هرجور که بود
گاهی حتی بیشتر میجنگی
اینه آداب صبوری ...
صبوری با سکون
با شکست خوردگی فرق داره
صبور خودشو نمیبازه بلکه
قوی تر میشه
چون بلده خودشو سرپا نگه داره ...👌
🛖@kolbehAramsh🌱
مغرور باش ؛
برایِ کسانی که ارزشت را
انکار می کنند ...
بی تفاوت باش ؛
برای کسانی که آرزوهایت را
به تمسخر می گیرند ...
فاصله بگیر ؛
از انسان هایِ بخیلی که چشمِ
دیدنِ موفقیتت را ندارند ...
و صبور باش ؛
برای کسانی که هنوز تو را
نشناخته اند !!!
تو نسخه ی نهاییِ آفرینشی ...
فراموش نکن که از پسِ هر
مشکلی بر می آیی ...
دستانِ سبز و مقدست را به سمتِ
هیچ کویری دراز نکن ...
خودت را باور داشته باش ...
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلید خوشبختیت💎
برای زندگیت برنامه بریز و بهترینها رو برای خودت بخواه، اگه تا الان خودت رو اولویت قرار ندادی و همیشه تلاش کردی که دیگران به اهدافشون برسند در نهایت اهدافت برات کم ارزش بوده نشونه ضعف در عزت نفست هستش 🥺
تغییر سخته اما شک کن بعد هر سختی آسونیه
اگه به حرفام ایمان داری بگو « من لایق بهترینها هستم »👇👇
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگز نمازت را ترک مکن 🔴
میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛
🛖@kolbehAramsh🌱
☯️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ زیباست
#ﺣﺘﻤﺎ_ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ
سطح ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎعی ...
ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ، ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﺶ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ.
ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﮏ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ، ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﯿﭻ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ
ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺽ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﻪ
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﻭ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﺩﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ
ﺑﯿﻤﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺍﻡ ﯾﺎ ﻗﺮﺽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺩﺍﺭﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻫﯿﭻ
ﻭﺟﻪ . ﺣﺎﻻ ﻣﺮﺩ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ.
ﯾﺎ ﺩﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ ﻭ ﯾﺎ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﻣﺮﮒ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﺮﺩ ﺩﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﺩ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ
ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﭘﻠﯿﺲ ﺷﻬﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
.
ﮐﻠﺒﺮﮒ، ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﻭ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺮﻥ ﺑﯿﺴﺘﻢ،
ﺑﺎ ﻃﺮﺡ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺳﻮﺍﻝ
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﻫﻨﺪ :
-1 ﺁﯾﺎ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ؟
-2 ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺯﺩﯼ، ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺷﻮﺩ؟ ﭼﺮﺍ؟
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﮐﻠﺒﺮﮒ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ
ﮐﺸﯿﺪ .
ﻭﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﺮﺡ ﺁﻥ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺪﻫﯿﺪ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻫﻮﺵ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ
ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﻫﻢ
ﻭ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺳﻨﺠﺶ، ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ "ﭼﺮﺍ "
ﺩﺭ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩ .
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ. ﺣﺘﯽ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ
ﺑﺰﺭﮒ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ :
- ﺁﺭﯼ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺷﻮﺩ، ﺩﺯﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺩﺯﺩﯼ
ﺍﺳﺖ .
- ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﻓﺎﺭﻍ
ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﻤﺴﺮﺵ.
- ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ. ﺯﯾﺮ
ﻓﻘﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ.
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ، ﭘﺎﺳﺦ
ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺩ.
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺷﻮﺩ. ﭼﺮﺍ؟
ﺯﯾﺮﺍ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ
ﺭﺍ ﻭﺿﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺗﺎﺏ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﻢ.
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺟﺎﻥ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ
ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺟﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﻮﯾﺖ ﺍﺳﺖ . ﺁﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﻮﺽ
ﺷﻮﺩ.
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﻘﺪﻡ ﺍﺳﺖ.
ﮐﻠﺒﺮﮒ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ
ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻐﺰ ﺩﺍﺩ ﻫﻤﯿﻦ
ﺍﺳﺖ .
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﻐﺰ ﺷﺸﻢ ، ( ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺳﻄﺢ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ) ❤️
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای به حال زن و شوهری که بخاطر چیزی که طرف مقصر نبوده و اصلا دخالتی نداشته،همسرشو تمسخر و سرزنش کنه....
🛖@kolbehAramsh🌱
ایـن متن خیلی زیبـاست👌👌
به خدا گفتم
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نيستم ؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند
او را بسوزانم
خدا گفت: تو را از خاک آفريدم
تا بسازي . . . نه بسوزاني
تو را از خاک از عنصري برتر ساختم
تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي
از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند
باز هم زندگي کني و پخته تر شوي ...
باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي ...
تا اگر هزار بار تو را بازی دادند
تو برخيزي . . . سر برآوري ...
در قلبت دانهٔ عشق بکاري ...
و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش
زندگی را دگرگون سازی ...
پس به خاک بودنت ببال...
قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم..
🛖@kolbehAramsh🌱
این متن خیلی قشنگه👌
گفتم گرفتارم خدا
گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا
گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا
گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا
گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم
گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام
گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما
گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟
گفتی ضمانت می کنم
گفتم که من شرمنده ام
گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی
گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای
گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا
گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نی مرا
گفتی پناهت می دهم
🌷خدا تنها کسیست که
🌼وقتی همه تنهایت میگذارند
🌷او آغوش میگشاید
🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت#بانوی دوم
قسمت سی و نهم
قدش چهار وجب شده ،خوبه؟
به بلندی بافتنی نگاه کردم و گفتم:
-بله خوبه...دستت درد نکنه...
مادرم خیلی اروم طوری که نجمه نشنوه گفت:
-شریفه مادر چرا حامله نمیشی؟خسته شدم بس که از اقات حرف شنیدم!!!
از سوال ناگهانی مادرم عرق شرم ریختم و سرم رو به زیر انداختم...
مادرم دستم رو گرفت و من رو کنار خودش نشوند و گفت:
-چیزی هست بگو...من مادرتم...
نجمه همه حواسش به پچ پچ های من و مادرم بود...
موهایم رو به بازی گرفتم و گفتم:
-چیزی نیست مادر...
مادرم دستش رو به روی پام گذاشت و گفت:
-پس چی؟من جواب اقات رو چی بدم؟
سرم رو بیشتر به زیر گرفتم و گفتم:
-احمد میگه تو هنوز خیلی بچه ای،اون میگه نگهداری از بچه سخته...
مادرم با تعجب نگاهی بهم انداخت و گفت:
-عجب حرفایی میشنوم...الان دختر شونزده ساله بچه سومش تو بغلشه اون وقت شوهرت میگه تو هنوز بچه ای؟
نجمه که متوجه ریز و درشت همه حرفهامون بود با تردید گفت:
-یعنی احمد آقا واسه اینکه تو سختی نکشی بچه نمیخواد؟
مادرم از حرف نجمه اخمی کرد و گفت:
-این حرفها به تو نیومده...سرت به درس و مشق خودت باشه ،نبینم دیگه تو حرف بزرگترها بپری!!!
نجمه نگاهی به من انداخت و لب ورچید تا عین همیشه ازش دفاع کنم...
دستم رو به روی دست مادرم گذاشتم و گفتم:
-حرف بدی که نزد...فقط سوال پرسید ...چه اشکالی داره بدونه؟!...نجمه عاقله میدونه چه حرفی رو کجا بزنه....
مادرم به نجمه نگاهی انداخت و گفت:
-اره...احمد اقا واسه خاطر ابجیت و اسایشش فعلا بچه نمیخواد...
ادامه دارد...
🛖@kolbehAramsh🌱
تازگی ها ...
هرگاه از دیگران می رنجم ،
یا حتی نگرانم،
که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند ؛
چشمانم را می بندم ...
و این قسمت از جمله ی معروف
" دیل کارنگی " را در ذهنم
مرور می کنم ؛
" دیگران به اندازه ی سردردشان حتی ؛
به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند ... "
و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست ...
و من نگرانِ قضاوت هایِ مردمی
که به اندازه ی سردردشان هم برایشان مهم نیستم ،
نخواهم بود ...
رازِ آرامش همین است ...
🛖@kolbehAramsh🌱
نصیحت زیبای مولانا؛
در این عمری که میداﻧﻲ
فقط چندی تو مهمانی!
به جان و دل تو عاشق باش
رفیقان را مراقب باش
مراقب باش ﺗﻮ به آنی،
دل موری نرنجانی…
که در آخر تو میمانی و
مشتی خاک که از آنی ...
🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت#بانوی دوم
قسمت چهلم
چراغ رو نفت کردم و وسط اتاق گذاشتم...
احمد پارچه ای ضخیم به پشت در زد تا از ورود سرما به داخل اتاق جلوگیری کنه...
دستهام از شدت سرما کرخت شده بود...دستهام رو به روی چراغ گرفتم تا کمی گرم بشه...
احمد کنار چراغ نشست و گفت:
-عجب سوز و سرمایی شده...اسمون قرمزه گمونم امشب برف بیاد...
از شدت سرما به خودم لرزیدم و گفتم:
-اره...اقامم همیشه میگه وقتی اسمون قرمز بشه برف میباره!!!
احمد دستش رو به روی پام گذاشت و گفت:
-چرا جوراب نداری؟زود برو جوراب هات رو پا کن،پاهات یخ کرده!!!
کنار چراغ نشستم و جورابهام رو به پا کردم...احمد دستش رو به روی زانوم گذاشت و گفت:
-نزار سرما بهش بخوره...سرما دردش رو بیشتر میکنه...
از اینکه نقص پام رو جلوش به نمایش بزارم بیزار بودم...
دامنم رو پایین کشیدم و رویم رو از احمد گرفتم...احمد خودش رو به جلو کشید و گفت:
-از من خجالت میکشی؟من شوهرتم شریفه...چرا انقدر از من خجالت میکشی؟
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت
تا آب بنوشد عکس خود را در آب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک میدوید،
صیادان به او نرسیدند
اما وقتی به جنگل رسید،
شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد
و نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،اما شاخ هایم که
به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم
و ناشکر پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه ی سقوطمان باشد
🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت#بانوی دوم
قسمت چهل ویکم
دلم میخواست نازم رو بکشه...از توجه احمد به خودم لذت میبردم...
پام رو جمع کردم و گفتم:
-از شما خجالت نمیکشم...از شکل و ریخت پام خجالت میکشم...اگه پام سالم بود الان عین همه ادم ها راه میرفتم از اینکه جلوی چشم همه بلنگم و پام رو کج به روی زمین بزارم خجالت میکشم...
احمد نگاهی به چشمهام کرد و گفت:
-از اینکه عین بقیه راه نمیری دلخوری؟
سرم رو به زیر انداختم و گفتم:
-از خیلی چیزها دلخورم...از اینکه نمیتونم عین همه زنها کفش به پا کنم ناراحتم از اینکه دامنم همیشه باید به روی زمین کشیده بشه ناراحتم،از اینکه همه تو کوچه و خیابون به راه رفتنم نگاه میکنند دلخورم...
احمد دستم رو گرفت و گفت:
-نگاه مردم برای تو مهمه یا نگاه مردت؟؟؟
از سوال غافلگیر کننده احمد تو فکر رفتم و گفتم:
-خب معلومه نگاه شما مهمه!!!
احمد چشمهای غرق در شیطنتش رو بهم دوخت و گفت:
-پس بدون من این نقص مادرزادیت رو خیلی وقت پیش پذیرفتم...من تو رو از همه دور و اطرافیانم سالم تر میبینم چون دوستت دارم...میفهمی شریفه من دوســـــــــــــــتـــــــــــــت دارم!!!
تاب نگاههای عاشقانه احمد رو نداشتم...همیشه از دست نگاههای شیطنت بارش فراری بودم...احمد دستم رو گرفت و گفت:
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای که راز دیگران را زود افشا میکنی
رازهای خویشتن را از چه حاشا میکنی
قلب من یا تو ندارد آبرو بازیچه نیست
عیب ونقص دیگران را از چه انشا میکنی
ستر عیب دیگران کردن مرام حق بود
با چه رویی عیب مردم را تماشا میکنی
غافل از عیب خودی وغرق درعیب همه
درمسیر عیب جویی سعی کوشا میکنی
خانه ی یکتا پرستان حرمتش چون کعبه است
زندگی بر مردمان اینگونه نوشا میکنی؟!
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما خودمونو ارزون فروختیم
تا بهمون لبخند زدن محبت کردیم
این روزها هرکاری برای مردم بکنی میگذارن پای وظیفه
کافیه یه بار خلاف میلشون عمل کنی
دنیاتو رو سرت خراب می کنن
باید یاد بگیریم کمی قیمتی باشیم...!
"پرویز پرستویی"
🛖@kolbehAramsh🌱
هشت راه برای انتقام گرفتن:
۱ .بهبود پیدا کن و به سمت جلو حرکت کن
۲ .به این باور برس افرادی که بهت آسیب زدن ارزش انرژی و وقتت رو ندارن
۳ .اجازه بده خودشون عواقب کارهاشون رو تحمل کنن
۴.فرد امنی رو در زندگی پیدا کن که لیاقت محبت و عشقت رو داشته باشه
۵. تبدیل شو به همون کسی که همیشه آرزوش رو داشتی
۶ .برای مراقبت از خودت حد و مرز های محکمی تعیین کن
۷ .رفتار دیگران که باعث آزارت شده رو هیچ وقت تکرار نکن
.۸ از موقعیت ناراحت کننده ای که برات ساختن فاصله بگیر و خودت رو از جمع های آسیب زننده فاصله بگیر
🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت#بانوی دوم
قسمت چهل و دوم
-وقتی لپهات گل میندازه خواستنی تر میشی ...شریفه میدونی چرا بچه نمیخوام؟
از سوالش تعجب کردم و گفتم:
-نه ،چرا؟
احمد موهای بافته شده ام رو تو دستش گرفت و گفت:
-چون من خیلی حسودم...دلم نمیخواد توجه تو به جز خودم به کسی دیگه ای باشه...مطمئنم اگه بچه دار بشیم سهم من از تو از این یک شب در میون هم خیلی کمتر میشه!!!
از حرف احمد غرق در لذت شدم و گفتم:
-ولی صدای مادر و آقام در اومده...اونها من رو مقصر بچه دار نشدن میدونن!!!
احمد موی بافته شده ام رو بوسید و گفت:
-نگران نباش،بعد از یک مدت از صرافت میفتن...
لبخندی زدم و گفتم:
-خدا کنه...نمیخوای بری پیش طلعت؟؟؟
احمد اخمهایش رو تو هم کرد و گفت:
-میرم ...شریفه کاش بین من و تو کسی دیگه ای نبود... ای کاش ...
نگذاشتم به حرفش ادامه بده... از کنارش بلند شدم و گفتم:
-حالا که هست...برو منتظرته!!!
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دو هزار نفر شما را فالوو کنند،
چه دو میلیون،
چه بیشتر...!
آدمهای مهم زندگی شما چند نفر بیشتر نیستند...
اگر دو سه نفر(پدر، مادر، دوست، آشنا، همسر) نزدیک خودتان داشتید که برایتان تب کنند،
اشک بریزند و شما را بفهمند؛
دلیل بزرگی دارید که از زنده بودن شادمان باشید...!
بقیهی آن دوهزار و دومیلیون، برای شما “اعداد” هستند و شما برای آنها
“اسم” و “عکس”
❣مواظب آدمهای نزدیک و واقعی زندگیتان باشید.
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین کار موقعی که بچه ها سر کله هم میزنن.😂😂
🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت#بانوی_دوم
قسمت چهل و سوم
با گوشه قند شکن دوتا ضربه اروم به کله قند زدم ...برای اولین بار بود که تنهایی قند میشکستم...همیشه مادرم اینکار رو برای من انجام میداد اما شدت برف باریده انقدر زیاد بود که نه اونها میتونستن پیش من بیان نه من میتونستم اونجا برم...
با صداهایی که از تو حیاط میومد به پشت پنجره رفتم تا ببینم چه خبره...
طلعت و خواهرش وسط حیاط ایستاده بودن و حرف میزدن...
متوجه حرفهاشون نبودم اما میتونستم عصبانیتشون رو ببینم...
خواهر طلعت دست طلعت رو رد کرد و به سمت اتاق من اومد...
سریع زیر پنجره نشستم تا من رو نبینه...
با باز شدن در اتاقم قلبم به یکباره از جایش در اومد...
خواهر طلعت با پاهای پر از برف بدون اینکه کفشهایش رو در بیاره به روی فرشم اومد و گفت:
-نمیخواستم پام رو تو اتاقت بزارم چون تو خواهرم رو بدبخت کردی چون زندگی خواهرم رو سیاه کردی ولی اگه نمیومدم خیلی خوش خوشانت میشد...
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ !
ﻣﺮﺩ گفت:ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
ﻣﺮﮒ :ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ..
ﻣﺮﺩ : ﺧﻮﺏ،ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ .!!!
ﻣﺮﮒ ": ﺣﺘﻤﺎ". ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ
ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ.
مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ ..
ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ.
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ.
ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ .!!!
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ،ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ ،
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!!
کلاغ وطوطی هر دو زشت آفریده شدند.
طوطی اعتراض کرد وزیبا شد اما کلاغ
راضی بود به رضای خدا،
امروز طوطی در قفس است وکلاغ آزاد...!!
پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی!
هرگز به خدا نگو چرااااا؟
🛖@kolbehAramsh🌱