eitaa logo
کلبه آرامش
15.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🌹✨ نمیخواست حرف بزنه زور که نبود سینی به دست از اتاق زدم بیرون طبق معمول خراب کردیم جفتـمون اما این بار من بیــشتر. سینی رو گذاشتم توآشپزخونه خبـری از کیومهر نبودخواستم برم بالا استراحت کنم باید فکــــری کرد برای رادین اون گناهـی نداره باید کمکش کنم اینو کیومهر ازم خواسته کسی که حق برادریش رو بهم ثابت کرده! صبح بعد از شستن صورتم فقط قصد اتاق رادین رو داشتم فقط... دو تقه به در اتاقش زدم منتظر موندم دوباره تقه ای زدم خبـــری نبود خواستم برم پایین که در رو باز کرد با دیدن رادین که تیشرتش رو برعکس پوشیده بود هم خندم گرفته بود هم خوشم اومده بود این مرد با غیرت بیگانه نبــود صبح بخیر خمیازه ای کشید و گفت: خب صب بخیر برنامه ات چیه؟ چشماش یکم گشاد شد و گفت: چیزی شده؟ نه فقط دلم میخواست ورزش کنم با وسیله های کنار استخــر اما کارایی هاشون رو بلد نیستم بهت احتیاج دارم هوفی کرد و گفت: میشه قبل احتیاجت یکم نون سق بزنیم؟آروم لپمو از داخل گاز گرفتم و خندیدم: سر میز میبینمت‌و با یه چشمک ریز اون رو تو بهت رها کردم اما لحظه آخر لب باز کرد: چه نخـی ام میده میدونه ما سالم نیستیما اما نخ میده. خودش حس داره فقط! سوختم اما خودم رو زدم به نشنیدن و نفهمــی!فقط فاصله گرفتم ... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ سرمیز فقط من بودم که زیر چشمی بهش خیره بودم رادین تندیس زیبایی بود من هر لحظه بیشتر به این موضوع اعتراف میکنم و برام جالبه چرا مثل بقیه دخترا غش و ضعف نمـیرم بـراش... شاید چون میدونم اون حسی به زن جماعت نداره و از زن ها فاصله میگیره واسه همین دلم براش نمیره. صندلی بغلم عقب کشیده شد و من چرخیدم با دیدن کیومهر لبخند زدم و اون خندید.. رادین بی تفاوت فقط میخـورد، حتی نگاهی خرج ما نمیکرد کیومهر با لبخند گفت: دختر امیدوارم دفعه بعد که اومدم ایران تو خونوادت رو پیدا کرده باشی و از این مهلکه خالص شده باشــی.. رادین اما اینـبار پوزخند زد این مرد زیر ذربین من بود و تـمام.. کیومهر شروع کرد به خوردن رادین صندلیشو با ی هول ریز عقب کشید و بلند شد و رو به من دقیقا زل زد تو چشمام و گفت:پایین منتظرتم و رفت کیومهر متعجب جرعه ای شیر خورد و گفت: کجا به سلامتی؟ میخوام باهاش ورزش کنم تک خنده ای کرد و قدردان نگاهم کرد: ممنونم رفیــق لبخندی پر مهر به کیـــومهر زدم مه لقا از آشپزخونه خارج شد و گفت: خانم جان صبح بخــیر من قرمه سبزی رو بار گذاشتـم وای مه لقا اصلن یادم رفت بیام کمکت اشکال نداره خانم همون جوری که دستور دادین درست کردم کیومهر ابروش بالا رفت و گفت: فکر کنم آشپزی چیزی بودیا... ادامه دارد.... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ تک خنده ای کردم و گفتم: بزار بخوری بعد تعریف کن حرفم تموم شد که گوشی کیومهر زنگ خورد و اون باذوق از رو میز برداشتش و اتصال رو زد:سلام عزیز دل بابا. خوبی؟لبخندی زدم،بلند شدم و کیومهر و با پسرش تنهاگذاشتم و پیـش به سوی رادین به طرف در و بعد هم پله های استخر و سالن ورزش رفت.وارد که شدم دیدم رادین رو تردمیل داره میدوئه از دور نگاش میکردم غافل از این که اون تو آینه داره منو نگاه میکنه دور تا دور سالن آیینه بود صدای گیراش بلند شد: لباس تنمه دیگه چی رو چهار چشمـی دید میزنی؟ دستپاچه جلو رفتم و گفتم: خودشیفته بپیچ بینم تا استادت خودی نشون بده : رادین خندید و گفت : اگه مقامی تو این کشور داشتم حتـما لقب تو دلقک میذاشتــم.تو زیادی شادی... شونه از بالا انداختم و گفتم: کســی چه میدونه شاید تو زندگی گذشتم کلـی غصه داشتم و خدا خواسته چند شبایی شاد باشم، گناهه! چشماش سرد اما مهربون شد و دستشو دراز کرد و لپمو کشید و گفت: نه، گناه نیست سرعت تردمیل رو پایین آورد و ازش به صورت کامال حرفه ای اومد پایین و با ابرو اشاره زد برم روش نفسم رو فوت کردم و صداش بلند شد: اول هر دو پاتو دو طرفش بزار، آروم اولین پاتو بزار روش و قدم بردار... کاری که گفت رو انجام دادم راحت بود قدم میزدم و رادین کم کم سرعتش رو زیاد میـکرد و من یکم حالت دویدن گرفتم. چرا باشگاه نمیری؟ نمیتونم خونه ام باشم؟ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ حرصی گفتم: آدم میترسه اصلن با تو راجب یه چی حرف بزنه به عالم و آدم شک داری همه چی رو منظور دار برداشت میکنی رادین آخرش چنان بپرم رو صورتت چنگت بزنم که دلم خنک شه... مسخره تک خنده ای کرد و گفت: احتیاجت تموم شد برم یکم دمبل بزنم.؟؟پشت چشمـــی نازک کردم: برو سری ریز تکون داد و ر فت یکم که گذشت از دمبل دل کند و رفت طرف باندای بزرگ سالن ، آهنگ پلی کرد.حس ورزشم دو برابر شد در حالی که قصد من فقط برقراری ارتباط با رادین بود نه ورزش اما الان زیادی رفتم تو فاز. نیم ساعت رو تردمیل بودم که گفتم: رادین تروخدا بیا خسته شدم ازدوچرخه پیاده شد و جلو اومد و تردمیل رو خاموش کرد و گفت : یاد بگیر هر روز که نیستم. چرا نباشی؟-باشگاه دارم دختر... امروز برای احتیاجت زنگ زدم گفتم نمیام پریدم پایین وگفتم: خیــلی گلی با چشمای گرد برگشت نگاهم کرد و من بی تفاوت رفتم طرف دوچرخه ای که رادین سوارش بود و شروع کردم به پا زدن قدمای رادین نزدیک شدم و در حالی که با حوله عرق پیشونیش رو میگـرفت گفت: مثلا استادت داشت رکاب میزد دختـر انقدر به من نگـو دختر ...من اسم دارم با این حرفم براق شد تو چشمام و زمزمه کرد: من چـی !!! اسم ندارم؟ همـش رادین رادین نگاش کردم چشمام میخندید اما لبام ذره ای کش نیومد فهمید این رو از چشمای تیزش خوندم ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ چرا؟ رادین اسم قشنگـیه! دست به سینه یکم سرشو جلو آورد: بگو ماکان ببینم رادین خیلی جذاب تره چرت میگفتـم اسمش حرف نداشت سری تو هوا تکون داد خش دار نجوا کرد: مـاکان... بگو مهـراناعقده ای شدیا نفسشو عمیق بیرون فرستاد و عقب گرد کرد و رفت به طرف پله ها قهـر کردی؟ مثل توام مگه؟ میرم بالا باید ایمیل چک کنم همه اتون لوس و ننر تشریف دارید همینطور که با فاصله از هم حرف میزدیم دست از رکاب زدن برداشتم و نگاهش کردم ناخودآگاه اشک تو چشـمام جمع شد و اون برگشت و با دیدنم خواست به سمتم بیاد که : تمام قدرتم رو جمع کردم و بغضم رو پنهان : نیا جلو رادین خواست بیاد اما اینبار محکم تر گفتم: خواهش میکنم تنهام بزار و اون بعد از مکثی کوتاه خیره به من سالن رو ترک کرد چرا باید بدم بیاد، لوس و ننر بودم راست میگفت!بی حوصله رفتم بالا و یک راست تو آشپزخونه سری به مه لقا و خورشت زدم ، قصد رفتن به اتاقم و یه دوش آب گرم کردم.بعد از حموم موهایم را سشوار کشیدم و روی تخت نشستم.در اتاق بی هوا باز شد و ایستادم به در نگاه کردم.قدمی جلو رفتم و گفتم: آدم، طویله ام که میره در میزنه رادین چه برسه به اتاق یه دختـر لوس ننر.. اما اون ماتش برده بود و فقط من رو میدید جلو رفتم و گفتم: هپروتی رادین؟ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ آب دهنش رو قورت داد و سریع چشم به زمین دوخت و آروم با صدای دورگه ای گفت: خواستم بگم... امشب شام میریم بیرون با چشمای گشاد و نا باور فقط بهش زل زدم و اون زمزمه کرد: ساعت ۸ شب رفیق و به سرعت چرخید سریع لب باز کردم: نپرسیدی لوس ننر افتخار میده باهات شام بخوره یا نه... پشت بهم تک خنده ای کرد از اتاق خارج شد من رو مات و مبهوت رها کـرد این مرد پر مجهول ترین و گیج کننده ترین سوال دنـــیاست.همین بهترین توصیف برای رادین بود و بـــس! فکرشم نمیکردم انقدر تنها باشه که به این زودی تن به معاشرت با یه دختر رو بده، اونم کسـی که با جنس من بیگانه بود و هیچ شناختی از ظرافت ها و حساسیت های یک زن نداشت و این موضوع باعث منحصربه فرد بودن این آدم بود. سرمیز من بودم و کیومهر، رادین دستور داده بود ناهارش رو بالامیخوره کیومهر با لبخند گفت: ورزش چطور بود؟ در حالی که قاشق پر از خورشت رو روی برنجم خالی کردم گفتم: خوب پیش رفت، انقدر خوب که شام دعوتم کرده برم بیرون باهاش کیومهر که در حال آب خوردن بود آب پرید تو گلوش و به سرفه افتاد. سریع از پشت میز بلند شدم و رفتم اونطرف و زدم پشتش: چته مرد؟ مگه چی گفتم بهتر که شد دست بلند کرد دست نگه دارم. عقب کشیدم که با لبخند گفت: جالب شد سرجام برگشتم و گفتم: واس این که جالب شد داشتی خودت رو میکشتی؟ کیومهر قاشق چنگال رو با صدا تو بشقاب ول کرد که باعث شد نگاهش کنم تکیه به صندلی کرد و گفت: الحق که مهره مار داری... یه تار ابروم رو بالا دادم و گفتم... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ میدونم بعد از ناهار با اسرار کمک مه لقا میز رو جمع کردم و رفتم تو اتاقم،استرس داشت خفه ام میـکرد فکرش دیوونم میکنه این کـه قراره برم بیـرون دلم رو آشوب کرده بود.در کمد اتاقی که توش این مدت زندگیم رو اقامت داشتم باز کردم لباس زیاد بود انقدر که گیج بودم چی انتخاب کنم همه هم با مارک و نو...انقدر پوشیدم و ست کردم که خسته شدم،اما باالخره اونی که میخواستم رو پیدا کردم یه مانتو طوسی بلند تا مچ، شلوار مشکی جذب براق،کفشای پاشنه داره بندی و کیف نقلی طوسی همه چیز باب میل شد ساعت نزدیکای ۸بود که مختصر آرایشی با لوازم روی میز انجام دادم اما همون هم کلـی تغییرم داد، با ادکلن دوش گرفتم و با رضایت از آیینه دل کندم کیف رو براشتم و موهام رو که فرق باز کرده بودم دادم پشت گوشم ،گوشی رو انداختم تو کیف که تقه ای به در خورد و از پشت در صدای بم و فوق العاده خاص رادین: مهــــرانا، من پایین تو باغ منتظـرم، از انتظار خوشم نمیاد اصلن بلد نیستم پس سعی کن... نذاشتم حرفش به آخر برسه در رو باز کردم حرفش رو خورد نگاه جالبـی به صورتم انداخت تحسین و بیشتـر برق عجیب تغییر کردنم تو چشماش...! به حرف اومدم؛ آماده ام.سری تکون داد و با دست به راهرو اشاره زد و من از اتاق خارج شدم و جلو افتادم از پله ها پایین اومدیم و با مه لقا خداحافظی کردیم در خروجی رو که باز کردم تن به تن کیومهر شدم که عمیق لبخند زد و گفت: کجا به سالمتـی؟ رادین پوزخندی زد و گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ هـی رفیق شما باهم زد و بند دارین پس جوری وانمود نکن که نمیدونستی شام بیرونیم کیومهر برای دفعه اول تو صورت رادین زل زد و خندید.زمزمه کرد: خوش بگذره، شیشلیگ بود منــم هستم کیومهر وارد شد و من خارج رادین هم پشت سرم رو به کیومهر گفتم: چشم حتما خوب بخوابی و در نهایت چشـمک ریز کیومهــر! ضربان قلبم بالا بود داشتم میرفتم بیرون، کم چیزی نبود بخدا منی که آرزوم بود بیرون رو ببینم... رادین سرش رو انداخت پایین و رفت سوار شد پسره ی بی شخصیت حداقل در رو برام باز کن. شونه ای بالا انداختم و زمزمه کردم: اینم بخت و اقبالت مهرانا.. در رو باز کردم و سوار شدم که به دو ثانیه نکشید ماشین رو از جا کند در باغ رو باز کرد و به سرعت از در خارج شد من اما محــو دنیای بیرون بودم و قافل از همه چیز به پاساژ ها و هم همه مردم خیره بودم زنانی چادری و زنانی بی چادر در دنیای من چقدر تضاد هست ایناهم دریک هوانفس میکشند اماباهم به اندازه فاصله کـــره ها،فرق دارند انقدر نگاه کردم تا رادین ترمز کرد،به رستوران کنار دستم از پشت پنجره نگاه کردم نمای فوق العاده اش مشتری جذب میکرد و بس صدای رادین مرا به هوش کرد: کف کردی بس به همه چیز مثل علامت تعجب نگاه کردی دِ پیاده شو دیگه.... درو باز کردم و پای راستم رو بیرون گذاشتم ،پیاده شدم و در رو بستم رادینم به تقلید از من همین کار رو کردمن محو شکوه اطراف بودم که شخصی بازومو گـــرفت: خواب نمونی دختر! مگه از فضا اومدی اینطوری نگاه میکنی بازومو کشید و به دنبـال خودش برد تا دم در رستوران اما به در که رسیدیم بازوم رو ول کرد و گفت : ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ من تو این رستوران تنها زیاد میام اینجا الان که با یه دختر دارم وارد میشم تقریبا هیچـی بلد نیستم پس تو ضایعترمون نکن خواهش میکنم زمزمه کردم: خیلی خوب در رستوران رو باز کرد و مثل خر خودش وارد شد اصلن جنتلمن نبود منم پشت سرش وارد شدم کنارش که ایستادم تقریبا تمام زن های رستوران چشمشون رو رادین بود و پسرایی که با نگاه های بد به من نگاه میکردن تو این مدت که خونه رادین بودم اصلن احساس ناامنی نمیکردم اما حالا.. خداروشکر که بخشی از گذشته که این رفتارا رو شامل بود رو به یاد ندارم. گرم نگاهم کرد انگار بزرگترین کمپانی حمایت رو به نامم زده بودن نمیدونم چرا اما با فخر فروشی و با افتخار با رادین کنار میز ۴متوقف شدیم و رادین زمزمه کرد: این میز رزرو ماست میز رزرو کرده بود پسرک همیشه تنها نشستم اونم درست رو به روم نشست. به در رو دیوار رستوران نگاه کردم و رادین سیگاری از جیب در آورد و روشن کرد لب باز کردم: مکان عمومیه رادین مهم نیست زل زدم بهش و گفتم: دارن نگاهمون میکنن لطفا.. خم شد به طرفم و با لبخندی ملیح جواب داد: نگاه هیشکی مهم نیست درخواست من چی مهم نیست؟ کلافه سیگارو رو بشقاب کوچیک کنار دستش خاموش کرد و من لب باز کردم: فکر کنم از اون آدمایی هستی که واس رفیق جون میدن: پوزخند رادین تلخ شد و گف: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ من دوستی نداشتم نگاهش کردم و گفتم: اولین دوستت مهراناست لبخندی زد و زمزمه کرد: اولین و آخـرین... گارسون اومد و خوش آمد گفت منو ر و به دست رادین داد و رادین لب باز کرد: کوبیده.شیشلیگ. تک خنده ای کردم و گفتم: جای کیومهر خالی رادین از پشت منو نیمه نگاهی بهم کرد و گفت: یه شیشلیگم اماده کن میبرم رو کرد سمـتم و گفت: تو چی میخوری؟ من اما محو این همه مهربونی بودم ، واقعا چطور دل کیومهر میاد که با رادین گاهی بد برخورد کنه... یا اون عوضی ها که اونطوری زدنش حال و احوالش مهم شده بود انگار! زمزمه کردم: من استیک گوشت گارسون که رفت رادین لب باز کرد: میدونستی اولین دختری هستی که باهاش اومدم بیرون دلم قنچ رفت و لب باز کردم: وای آره رادین خیلی خوبه رادین به صندلی تکیه کرد و گفت: این که فابریکم سری تکون دادم و گفتم: نه این که تو بغلت بوی عطر زنونه نداری خوبه رادین قهقهه ای زد که همه متوجه ما شدن و من سر به زیر انداختم و اون بعد از چند لحظه تک خنده ای کرد و گفت: این همه بی پروا حرف زدن آخر سرت رو به باد میده.. قرمز شدم مطمعنم چه فکری کردم با این حرف زدنم .. ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ رادین به حرف اومد: چقدر خوب میشد اگـر میفهمیدم این دخترا وقتی اینطوری قرمز میشن به چی فکر میکنن! چشم غره ای غلیظ به رادین رفتم امــا اون عمیق لبخند زد وای از اون چال لپاش!خدای مــن. گوشیش زنگ خورد و از جیب کتش در آورد و اتصال رو زد نیم اخمی کرد و نمیدونم طرف چی گفت که رادین با حرص گفت: سلام جناب احتشام چشمام گرد شد و بیشتر به رادین زل زدم اون صداشو پایین آورد و گفت: حرف میزنیم رادین اخمش غلیظ تر شد و گوشی رو قطع کــرد منم چیزی نپرسیدم یا بهتره بگم دخالتی نکردم به اطراف نگاه کردم، اینـکه بی هویت باشی حالت رو بد میکنه دلت رونازک، سدی جلوی گلوم درست شد... چشمام تار دید اطرافم رو رادین که به صورتم نگاه کرد اول یکم جا خورد اما بعدش خش دار نجواکرد: مهرانا سریع پشت این حرفش آب دهن فرو دادم لب باز کردم: گاهی وقتا دلت نخواسته درمان شی؟رادین پشت گردنش رو دست کشید و زمزمه کرد: نه بهش فکر کردم، نه کسی این انگیزه رو بهم داده فقط میدونم فعلن زن ها برام جذابیت ندارن رو برگردوندم و گفتم: دورت رو نگاه کن آب از لب و لوچه این دخترا و زنا میریزه واسه یه نیمه نگاهت پسر خوب، این همه چراغ سبز یک بار انگیزه نشده برات؟؟ رادین بدون این که به کسی نگاه کنه زل زد بهم و گفت: من فقط به افراد خاص نگاه میکنم... بقیه عددی نیستن.. لب باز کردم جواب بدم که شام رو آوردو مشغول شدیم ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ بعد از شام رادین شیشلیگ کیومهرم گرفت و از رستوران بیرون زدیم بدون این که حرفی بین ما زده شه تو ماشین نشستیـم استارت که زد لب باز کرد: موش خورده زبون آبجیمونو؟؟ به من گفت ابجی؟ خواهر بودم براش واقعا؟ نه هنوز زبونم سرجاشه رادین نفسشو بیرون فرستاد و گفت: ای بابا میخواستیم یه نفس راحت از دستش بکشیماچشم غره ای بهش رفتم بینمون سکوت ایجاد شد بعد از چند دقیقه گفتم: رادین با زن بودن رو تجربه کن، به یک نفر فرصت بده رادین عمیق نگام کرد و گفت: به چی میخوای برسی مهرانا؟ با بغض گفتم: به خندهای از ته دل کیومهر به پشت گرمیش که تو باشی تو ایران ، به موندن تو ، تو این مملکت به نگاهای گرمت به مردم به مهربونیات به اینا میخوام برسم رادین؟ اصلا.. اصلاتا حالا دنبال درمان رفتـی؟ رادین فقط نگاهم کردو زمزمه کرد: من بیمار نیستم مهرانا، از زن ها خوشم نمیاد فقط و در ادامه نفسی تازه کرد: باشه، میجنگم ببینم کی پیروز میدونه... گوشیش رو از جیبش در آورد و قفلش رو باز کرد همین طور هم هی به اتوبان نگاه میکرد رفت تو مخاطب ها و رو اسم شخصی مکث کرد و بهش زنگ زد و گوشی رو رو بلند گو گذاشت صدای ظریف دخترونه ای تو گوشی پیچید: باور کنم بهم زنگ زدی؟ چشمام رو دوختم به لب های رادین: سلام سامره.. خوبی؟ خوب دارم بال درمیارم ماکان تو به من زنگ زدی.. ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱