eitaa logo
کلبه آرامش
15.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
براے سه تا "و" ارزش قائل باش: وقت،وفاداری وجدان توزندگےعاشق سه تا‌ "ص" باش: صداقت،صُلح،صَمیمیت. سه تا"ش" تو زندگےخیلی تاثیرداره: شُکرِخُدا،شجاعت،شَهامَت: ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبیست... صبح زیباتون پر از عشق و نور ☀️❤️ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ اون روز رادین همه اش تو اتاق بود مه لقا خواست برم براش غذا ببرم اما من نمیخواستم خلوتش رو بهم بزنم و از مه لقا خواستم خودش غذا ببره اما زود برگرده رادین الان تنهایی میخواست درست طبق گفته رادین سامره صبح پیداش شد با یه شاخه گل سرخ و من حاضر و آماده پایین بودم ودر جواب سوالش که گفت: ماکان خونه است؟؟ گفتم: بله بالا هستن سریع به طرف پله ها رفت و مه لقا ازم خواست همون بالا براشون قهوه ببرم قهوه به دست راهی اتاق رادین شدم و تقه ای به در زدم و وارد شدم روی مبل نشسته بود قهوه رو روی عسلی گذاشتم و خواستم برگردم که در اتاق باز شد و چاووش وارد شد چشمام یکم گرد شد سامره تکونی به خودش داد: چاووش با دیدنم لبخند پهنی زد و گفت: وای چطوری ریزه، دلم برات تنگ شده بود خندم گرفت و تک خنده ای کردم که چاووش زمزمه کرد: لبخـندت عالی میشه رو بوم من اووو چاووش نقاشی میــکرد به رادین و سامره نگاه کرد و جلو رفت: سلام بر شتر مرغ های عاشق خودم رادین درجا پوزخند زد و سامره با عشوه گفت: دایی جونم مرغ عشق نه شتر مرغ.. چاووش ایشی گفت و زمزمه کرد:- حیوون حیوونه دیگه،بعدشم دایی و زهر حالحل گفتم من چاووشم. دایی چیه؟ سنم رو میبـری باال. (نگاهی به من کرد و گفت) دیگران فکر میکنن ما چنــد سالمون هست.بی توجه به چاووش رو به رادین گفتم: من پایینم آقا کاری داشتید صدام کنید از در خارج شدم رادین اولین لبخند امروز رو به من هدیه کرد ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعواکن… ولی با کاغذت ...! اگر از کسی ناراحتی؛ یک کاغذبردارو یک مداد هرچه خواستی به او بگویی, روی کاغذبنویس. خواستی هم داد بکشی تنهاسایزکلماتت را بزرگ کن نه صدایت را… آرام که شدی،برگردوکاغذت رانگاه کن.آنوقت خودت قضاوت کن حالامیتوانی تمام خشم نوشته هایت رابا پاک کن عزیزت پاک کنی دلی هم نشکانده ای, وجدانت را نیازرده ای.خرجش همان مدادو پاک کن بود,نه بغض و پشیمانی “گاهی میتوان از کوره خشم پخته تربیرون آمد” ذهنت را پاكیزه نگه دار…. مگذار چیزی كه باعث الودگی ذهن می شود ، وارد گردد ... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
باید خودت را مشغول به کار و مشغله‌ای کنی تا فرصت نکنی به مسائل پوچ و بی‌اهمیت فکر کنی یا به رابطه‌های سمی و آزاردهنده و بی‌هدف بپردازی! مشغول که باشی، ذهن و روان منسجم‌تر و افکار آرام‌تری داری و به سخنان بیهوده و بحث‌های بی‌نتیجه فکر نمی‌کنی. مشغول که باشی و هدف که داشته‌باشی، زود نمی‌رنجی از هر اظهار نظری و هر گفتگوی فاقد منطق و کودکانه‌ای را ادامه نمی‌دهی و هر واکنشی را به خودت نمی‌گیری و هر رفتار و اشتباه جزئی و آزاردهنده‌ای را به کل یک انسان تعمیم نمی‌دهی! سعی کن هرجای جهان که هستی و با هر سطح از توانایی و مهارتی که داری، خودت را در مفیدترین شرایط ممکن جهانت مشغول به کاری کنی، تلاش کنی، نگاهت به مقابل باشد و هدفمند باشی. از قدیم درست گفته‌اند که ریشه‌ی تمام اندوه‌های جهان در بی‌هدفی و بی‌کاری‌ست. بیش از حد اهمیت نده، کار کن، وقت نداشته‌باش، خسته‌شو و بدون فکر بخواب... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ کشف امروز نسبت چاووش و سامره بود... دایی و خواهر زاده بودن اونا برام جالب بود مه لقا میز صبحونه رو به بهترین شکل چیده بود باهم منتظرشون شدیم انتظار طولی نکشید که هر سه پشت سرهم از پله ها اومدن پایین مه لقا رفت آشپزخونه و من دستپاچه و سر به زیر ایستادم وقتی پشت میز نشستن چاووش صداش بلند شد: میشه روبه روم بشینــــی و صبحونه بخوریم؟ وقتی از کسی صدایی بلند نشد سر بلند کردم چاووش زل زده بود بهم و سامره و رادین با تعجب نگاهش میکردن چاووش لب باز کرد: دختر هپروتی؟ بیا بشیـــــن دیگه تک سرفه ای کردم این دیوونه میوونه بود: ممنونم آقا من راحتم. آقا چیه دختر من چاووشم دارم ازت خواهش میکنم بامن صبحونه بخوری چشمام یکم گشاد شد و به رادین نگاه کردم که با حیرت به چاووش زل زده بود انگار که چاووش حرف خلاف شرع زده باشه.. مچکرم اسرار نکنید. نشینی منم نمیخورم. این حرفش با تحکم بود بی شک این کار رو میکرد به رادین نگاه کردم که پلک آرومی زد و سرشو نا محسوس تکون داد و اجازه داد.. جلو رفتم و کنار سامره صندلی رو عقب کشیدم و با شوک نشستــم هیچی از گلوم پایین نمیرفت اما برای این که سوتی ندم چند لقمه خوردم. گوشی رادین زنگ خورد بادیدن اسم مخاطب سریع تماس رو وصل کرد و گفت: الو، جمع کردی؟ نمیدونم فرد پشت خط چی گفت که رادین با صدای آرومی لب باز کرد: همه رو بسوزون ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫 در این زندگی ازهمه چیز می توان چشم پوشید. چشم پوشیدن، فریبنده ترین طریقِ از دست دادن است، همه چیزمگر یک چیز. آنچه می خواهم به شما بگویم، گفته ی مادربزرگم است.. زنی بود روستایی، تنها زن باسواد دهکده اش. درتمام عمر بدبختی به سرش باریده بود. یک روز ازاو پرسیدم مامان بزرگ چه چیزی در زندگی از همه مهم تر است؟ جوابش را فراموش نکرده ام؛ فقط یک چیز در زندگی به حساب می آید آن نشاط است. هیچ وقت اجازه نده کسی آن را از تو بگیرد... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
اگر نمی توانی مدادی باشی که خوشبختی یک نفر را بنویسی پس حداقل سعی کن پاک کنی باشی که غم کسی را پاک کنی ! زندگی هنر نقاشی بدون پاک کن است . پس طوری زندگی کن که حسرت داشتن پاک کن را نخوری ! در مقابل سختی ها همچون جزیره اى باش که دریا هم با تمام عظمت و قدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند! آدم های بزرگ قامتشان بلندتر نیست خانه شان بزرگ تر نیست ثروتشان بیشتر نیست آنها قلبی وسیع و نگاهی مرتفع دارند... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ تماس قطع شد همین دو جمله تمام حرفش بود اصال نتونستم بفهمم با کی بودمنظورش چی بود، بی خیال کمی برای خودم آب پرتغال ریختم و خوردم رو به چاووش گفتم: -میشه از سر میز بلند شم؟ لبخند پهنی زد و گفت: -سیر شدی؟ دوس داشتم بگم پ ن پ هنوز گشنمه اماروم نمیشه کوفت کنم لبخنده نصفه نیمه ای زدم و گفتم: -مسلما وقتی کسی قصد داره از سرمیز بلند شه یعنی سیر شده چاووش خان... لبخندپهنش به یه لبخند دلنشین تبدیل شد و زمزمه کرد: -نوش جانت. تقریبا موهاش سفید بود اما مشخص بود که سنی نداره زیادی جذاب بود هیکل بی نقصی داشت. بلند شدم رو به رادین گفتم: -امری نیست آقا؟رادین هم لبخند زد و گفت: -نه، میتونی به کارت برسی.. چشم غره ی جانانه ای بهش رفتم و از پشت میز خارج شدم.کامل وارد آشپزخونه نشده بودم که صدای سامره بلند شد: -این همه دختر برات جوون میدادن اون سر دنیا حتـی بعضیاشون که ایرانن االن که فهمیدن برگشتی دارن سگ دو میزنن برای مهمونی آخر هفته بعد تو لنگ صبحونه خوردن با خدمه خونه ماکانی؟ خیلی دلم میخواست ببینم چاووش یا رادین چی میگن، لحن سامره بد نبود حق داشت اخه کی به یه کلفت گیر میده.. انتظارام زیاد طول نکشید که صدای چاووش بلند شد: -از چشم بعضی ها میشه فهمید که با بقیه یه زمین و آسمون فرقشونه. پلکم رو محکم بستم و حرکت کردم طرف مه لقا: -کاری هست من انجام بدم ؟ -نه عزیزم ناهار اقا گفت از بیرون سفارش میده. هوووف کشیدم و گفتم....... ادامه دارد........ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
🌺🍃تصویر زندگیمون، همون چیزیه که با قلم افکارمون ترسیم میکنیم. اگر نقصی توی تصویر زندگیمون میبینیم، بهتره با پاکنی از جنس انرژی و اندیشه مثبت اون رو پاک کنیم و مجددا با قلم افکارمون شروع به طراحی و رفع اون نقص کنیم. 🌺 که بزرگترین مسائل رو آدمها خودشون با طرز فکر و دیدشون نسبت به دنیای اطراف میسازن. پس بهتره عدسی و لنز دوربین فکرمون رو با دستمالی از جنس محبت و عاطفه و عشق و بخشش، پاک کنیم تا عکس زندگیمون شفافتر و زیباتر بیفته... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ وای ناهارم می مونن؟ هنوز مه لقا جواب نداده بود که صدای شخصی از پشت سرم بلند شد: دوس نداری بمونیم؟ چشمام گشاد شد و محکم لب پایینم رو گاز گر فتم و آهسته به طرف چاووش برگشتم با دیدنش رنگم پریدو گفتم: بخدا منظوری نداشتم ببخشیدخندید و آروم گفت: رنگ و روش و ببین، با مکث ادامه داد خب حالا نشنیده میگیرم حرفت رولبخندی زدم که لب باز کرد نیشت رو ببند دختر رو به مه لقا گفت: قربون دستت دختر یه چایی بهم میدی؟ مه لقا سریع چشم گفت و استکان به دست رفت سمت کتری نگاهم رو از چاووش گرفتم و از آشپزخونه خارج شدم میز صبونه رو جمع کردم سامره همچنان فک میزد و رادین به قصد کشت به من نگاه میکرد خندم گرفته بود همه چیزو از چشم من میدید میز که جمع شد از رادین خواستم برم اتاقم و تا ناهار بیرون نیام که صدای اعتراض چاووش بلند شد: چی چی رو تا ناهار نیای پایین، برو نیم ساعت استراحت کن میام بالا صدات میکنم میخوایم بریم تو باغ عمارت گیتار بزنیم صفا نیست تو نباشی چشمام گرد شد این بار صدای اعتراض رادین: جوک میگی چاووش چی کار به خدمه من داری بابا ولش کن. همین که گفتم. سامره به رادین نگاه کرد و گفت: بعضی وقتا نمیشناسمش.منظورش چاووش بودواقعا عجیب ترین آدمی بود که تو این مدت دیدم..! البته اگررادین و فاکتور بگیریم‌ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
از امروز با خودت تمرین کن:🥰🌱 - ۱۵ دقیقه چیزهای خوبی که داری رو به خودت یادآوری کن و بابت‌شون شکرگزاری کن! - ورزش کن، حتی اگه نمیتونی ورزش حرفه‌ای بکنی یکم پیاده‌روی کن؛ سعی کن صاف بشینی، گردنتو مستقیم نگه داری، شونه هات رو به عقب باشه! - برای خودت یک کتاب رو انتخاب کن و به خودت قول بده توی این ماه باید تمومش کنی! ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱