eitaa logo
کلبه آرامش
17.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
2 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 لذت های کوچک زندگی : "هوای توی گل فروشی، خاروندن رد کش جوراب، دیر میرسی سرکار و رییس هنوز نیومده، خنکی اون طرف بالش، اسم عطرتو بپرسن، لیسیدن انگشت‌های پفکی، وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره، بوی تن نوزاد، وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت، مغز کاهو، حرف زدن بچه با خودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه، آخرِ سفر بشینی همه عکس‌هایی رو که گرفتی نگاه کنی، وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره، وقتی خندت میگیره و خندتو نگه می‌داری، بچه‌ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی، با پای برهنه روی شن‌های خیس ساحل قدم میزنی، بوی چمن خیس ..." ‌ زندگی رو ساده بگیرین و از این همه لذت‌های كوچک زندگی، خوشبختی رو احساس كنید ... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
یه روز یه اسب پیر افتاد توی چاه. مردم جمع شدند و هر کاری کردند تا اون رو بیرون بیارند، نشد. پس برای اینکه بیشتر زجر نکشه، تصمیم گرفتند چاه رو با خاک پر کنند تا زودتر بمیره. اونها با بیل روی سرش خاک می ریختند. اسب هم خودش رو تکون می داد، خاک ها رو زیر پاش می ریخت و کمی خودش رو بالاتر می کشید. تا اینکه بالاخره چاه پر از خاک شد و اسب به راحتی بیرون اومد. عزیز دلم مسائل زندگی نیومدند تا زنده به گورمون کنند. هر اتفاق واسه اینه که بیشتر صعود کنیم. پس بخاطر اتفاقات پیاپی زندگی مون گلایه نکنیم. و فکر کنیم شاید : اونها هدیه هائی هستند که قدرشون رو خوب نمی دونیم... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ چاووش بعد باشگاه دیگه با رادین برنگشت.. اون شب اصلن خواب به چشمم نیومد بماند تا صبح چندباردر اتاقم و باز و بسته کردم تمام ترک های دیوار وخراش های روی در رو شمردم نزدیکای صبح بود که یه چرت زدم ساعت نزدیکای هشت بود که بیدار شدم با اون همه بی خوابی اما سرحال بودم اما دلم میخواست نتیجه ی این همه کشش و مکش رو ببینم مه لقا مشغول چیدن میز بود قیافش وحشتناک ناراحت بود هنوز دهن باز کردم بپرسم چته که سامره از در ورودی داخل شدبا دیدن چهره اش یه لحظه کاملن خشکم زد و مطلق قفل شد رد کمربند بر روی بازویش بود و روی صورتش رد انگشت های قرمز شده و چشمای متورمش نشون میداد از درد فقط اشک ریخته جلو رفتم و گفتم: چی شده خانم؟ لبخند نیمه جونی زدو گفت: چیزی نیست خوبم برگشتم سمت مه لقا که با افسوس سر تکون داد و خیلی ماهرانه گفت: مهرانا برو آقا رو بیدار کن ازش ممنون بودم که هولم داد سمت اتاقش طرف پله ها رفتم اول خیلی نرمال بالا رفتم اما وقتی از دید سامره پنهان شدم با سرعت بالا رفتم و خودمو به اتاقش رسوندم در زدم، دوبار سری سوم خواستم بزنم که در رو باز کرد عقب گرد کرد و رفت رو تخت ولو شد وارد شدم و گفتم: میدونی گناه من چیه؟ این که ناخواسته و ناروا باعث شدم دختری رو شکنجه بدی رادین گفت: دیشب داخل اتاق کناری بردم که اونجا بخوابه یهو جنون بهم دست داد دست خودم نبود تا به خودم اومدم با حیرت چشمام گشاد شد و گفتم: تو دیشب کتکش زدی؟ رادین سری تکون داد و با تمسخر گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
ما انسان‌ها گاهی به بسیاری از کلمات و واژه‌های رایجی که در روز استفاده می‌کنیم کم‌توجه هستیم؛ و حتی ممکن است از نقش و اهمیت آن‌ها بی‌خبر باشیم. این موضوع بسیار مهم است و نقش بسیار عجیبی در میزان سعادت و شادی ما دارد. انسانهای عاقل همیشه فکر می‌کنند که: «چه بگویند؟» کلمات و جملاتی که در صحبت‌های روزمره‌ی خود استفاده می‌کنیم بر روحیه و سرنوشت ما تأثیرگذار است. اغراق نیست که بگوییم: تو آنی می‌شوی که می‌گویی. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
🌱تو وقتی خوب هستی که اگر گناه کسی را دیدی آنرا ندیده بگیری و فاش نکنی . 🌱وقتی بزرگواری که غم دیگران را آرام می کنی . 🌱وقتی زیبا هستی که لبخند می زنی و در قلبت غم بزرگی داری و دیگران را به لبخندت شاد می کنی ، چه فرزندانت باشند چه همسر و چه غیر آنها... 🌱خدایا ما را از کسانی قرار بده که در دنیا خیر و نیکی می کارند   🌱خدایا ما را به کار های خیر هرگونه که باشد نزدیک کن ... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ خوب تقصیر خودش بود اون زخمای صورتش و اون کبودیا؟ رادین به زمین خیره شد: اصلن دست من نبودا.. پلک محکمی زدم رادین، آخ رادین هرطرف میزنم گله داره داستان رادینه چه کردی مهرانا کـــــولاک چشمام رو ریز کردم و نگاش کردم چرا انقدر دیر اومدی از باشگاه دیروز؟ رادین یه طرف لبش بالا رفت و زمزمه کرد تو خیلی باهوشی فقط نمیدونم چرا با این هوشت حافظت برنگشته بحث عوض نکن میگم چرا دیر اومدی؟هوووف کشید عجیب بود؛ این همه نترس شدن من در برابرش عجیـب بود پیش روانپزشک بودم پوزخند زدم و زمزمه کردم: چیکار کردی! چشماش چین خورد و آروم گفت: برو ... برو مهرانا! بزار به درد خودم بمـیرم زدم ناکارش کردم دختره رو دست گلت رو دیدم چاووش ببینه چی؟ اسمش رو نیار بخاطر توام که شده چاووش امروز باز پیداش میشه چشمام گرد شد و گفتم: بخاطر من؟ رادین لبخند زد و گفت: یعنی حالیت نشده چاووش ازت خوشش اومده این پسره کم داره هم سن بابامه رادین سر به زیر انداخت و گفت: همین هم سن بابات انقدد فدایی داره که من و سامره حیرون گیرش رو تواییم . در برابر دخترای اطرافش توهیچی ندارشونی... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
گاهی قضاوت نادرست درباره دیگران ممکن است به قیمت تباهی, آبرو , اعتبار و زندگی خود و دیگران تمام شود قضاوت واقعی فقط مخصوص خداست یه بزرگی حرف قشنگی میزد اگه کسی رو دوستداری هواشو داشته باش اما اگه برای پر کردن تنهاییت میخوایش هواییش نکن چون دیگه ممکنه به هیچ هوایی غیر تو عادت نکنه ... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خودت از خندیدنات برق چشمات از آرزوهات مراقبت کن از تو فقط یک دونه تو دنیا هست مواظب دل خودت باش❤️ @kolbehAramsh
💫🌹✨ شونه ای بالا انداختم و..چرخیدم و به طرف در رفتم و لحظه آخر گفتم: رادین فقط خدا ببخشتم... رادین لب باز کرد: خودت خواستی بهش فکر کنم با حرص برگشتم و گفتم: آره گفتم، اما نگفتم وقتی تا دیروز با زن و دختر غریبه بودی یهو بزنی دختر مردم رو پاره کنی وای رادین! برگشتم و از در بیرون زدم و به سرعت به طبقه پایین رفتم فقط دلم یه لیوان آب خنک میخواست سامره رو به روی تلوزیون نشسته بود و زل زده بود به تی وی اما نگاهش فقط تی وی بود اصلن اینجا نبود در سالن باز شد و چاووش وارد شد کی زنگ زد این؟ با نگرانی جلو رفتم و خوش آمد گفتم: نگام کرد و با لبخند گفت: چطوری ریزه سر به زیرعقب رفتم و اون رفت طرف سامره عشق دایی خوش میگذره؟ چاووش از کنار مبل رد شد و رفت رو به روی سامره نگاهش که به صورتش افتاد یه لحظه خشکش زد و گفت: چت شده؟ سامره لبخند زد و گفت: خوبـم دایی چاووش فکش رو قفل کرد و از پشت فک قفل شده گفت: ماکان ... کاره ماکانه بلند شد که سامره محکم دستش رو گرف و گفت: کار اون نیست دیشب چند نفر ریختن سرم چاووش قهقهه عصبی زد و گفت: تو عمارت نحـس این لاشخور زدنت؟ سامره لب باز کرد: بشین چاووش ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃 زیباترین "معماری" من، ساختن "ذهن و دل" خویشتن است. در گستره وسیع اندیشه ی خود، سازه ای باید ساخت، با ستونهایی برافراشته از افکارم… و مصالح، همه از جنس امید، و مراقب باشم، نقش "افکار غلط" در ذهنم، نقشه "تخریب بنیاد" من است ميتوان زيبا زيست نه چنان سخت که از عاطفه دلگير شويم نه چنان بي مفهوم که بمانيم ميان بد و خوب 🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃 ❤️ رازهای روانشناسی برای شاد زیستن : ❤️کتاب خوب بخون ؛ حرفی که تو دلت 💛هست رو بزن ؛ آرزوهاتو بنویس 😄به اطرافت کمتر اهمیت بده 💚بیشتر ورزش کن و به آدمایی که 💙تو ذوقت میزنن هیچی نگو و ازشون 💜دور بمون اینا شریعتشون اینه که انرژیت 💙رو ازت بگیرن ؛ ورودیای ذهنتو کنترل کن 💛و اجازه نده هر چیزی وارد ذهنت شه 💚و بعدشش مطمئنا حالت خوب میشه ❤️چون تو لیاقت حال خوب رو داری ! 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین و آخرین پناه رحمت خـداست🌙 دعا می‌کنم همیشه تحت سایه رحمت بی‌پایانش باشیم 🌙 زیبـاتـرین نگـاه خــــدا همراه همیشگی شمـا بـاد🌙    شبتون آرام 🌙 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱