#فرشته_آسمانی
ایمان فقط یکبار به سوریه اعزام شد. ما 94/6/19 #عروسی کردیم و ایمان حدود 26 روز بعد از عروسی رفت. این در حالی بود که #پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده بودند و ایمان کارهای ایشان را انجام میداد. و چون تازه #داماد بود #مادرشان گفتند: مامان اگر میشه این بار نرو. ایمان یه بیت شعر برای مادر خواند : ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست
#آخرین تماسش دو روز قبل از شهادتش بود هر موقع زنگ میزد به من و من با نگرانی بهش میگفتم مواظب خودت باش شهید آوردند، میگفت: الهه من امید دارم زندگی کنم میخوام برگردم، تو اصلاً نگران نباش؛ ما اینجا هیچ کاری نمیکنیم، چهار تا مرغ داریم هر روز میریم به اینا سر میزنیم؛ جامون امن هستش.
بعد از# شهادتش بهم گفتن که ایمان با قبضه 23 جلوی نیروهای پیاده بدون سنگر بوده و خیلی جای خطرناکی داشته فقط با من که حرف میزد طوری صحبت میکرد که نگران نباشم. جای خطرناک بود ولی همیشه به من میگفت که نگران نباش من جام خیلی خوبه. میخواست خوشی های اول زندگیمون خراب نشه. وقتی داشتیم خداحافظی میکردیم از دلتنگیم بهش گفتم؛ گفت الهه خدا کریمه، همه چی درست میشه.
در سوریه ایمان به دوستانی که مداحی میکردند میگه برایم روضه حضرت ابوالفضل بخونید و بهشون میگه برایم #دعا کنید؛ اگر قرار هست #شهید بشم یا به روش آقا ابوالفضل یا به روش سرورمون آقا امام حسین یا به روش خانم فاطمه زهرا. ایمان به سه روش شهید شد: دستی که عبارت یا رقیه روی اش نوشته شده بود مثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل #سرورمون آقا امام حسین و قسمت اصلی جراحت ایمان پهلو و شکم بود؛ مثل #خانم فاطمه زهرا. که بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛ یعنی یک قسمت از #وجود من در خاک سوریه جا ماند.
#شهید_ایمان_خزاعی_نژاد 🌹🌹🌹
@banoyeenghelabi
🌷🍃
🍃
#عطر_سیب
|دستهای روغنی #پدرش را میبوسید|
پدرش ڪه از سرڪار برمیگشت،
تمام قد #جلوی او میایستاد و
دستش را میبوسید.
بہ #قدیر میگفتم
دستان #پدرت روغنی است
اما او میگفت:
من بہ این دستها #افتخار میڪنم .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_قدیر_سرلک
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @banoyeenghelabi
🍃
🌷🍃
💓#عطر_سیب
سال ١٣۵٩ امام خمینی تویِ پیامِ #نوروزی به مردم فرمودند: عیدتون رو با #جنگزدگان تقسیم کنید. رضا با #شنیدنِ پیامِ امام خمینی رفت و کفشی که برا عید #خریده بود رو داد به ستادِ کمک به جنگزدهها... بعد به #پدرش گفت: من همین #کفشهای کهنهای که دارم برام کافیه ؛ مهم اینه که حرفِ #امام خمینی اجرا بشه...
🌷خاطرهای از زندگی شهید #سید رضا حجازی
📚 کتاب سیرت شهیدان، صفحه۵۱
@banoyeenghelabi
#بهشت_مادری
#استاد_جاودان
✅ خلاصه ی پدر...
ببینید لازم نیست درس #ادب بدهید. یک کتاب بگذارید جلوی فرزند و بگویید این #ادب است، این ادب نیست. نه. شما فقط ادب را #نشان بده. #مهربانی را نشان بده.
یک دوستی داشتیم. #پدرش خیلی دست به جیب بود. من دیدم این هم خیلی #راحت؛ مثلا انگشترش را راحت می داد. خیلی راحت ها... یاد گرفته، از #پدرش یاد گرفته...
اینطوری است.
فرزند بفرمایید خلاصه #پدر است.
(٩۵/۴/٨)
#تربیت_فرزند
#سبک_زندگی_اسلامی
@kolbehmehrr