فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
🎶 متاسفانه
🎙#مجید_رضوی
💖Join👇
🍃🌸@kolbeyeshadi🌸🍃
📖یــه افسانهی خیلـی قشنگی هست
که میگه :
«اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیــره
و اگه لیاقتِ بیشتر از اونو داشته باشی
ازت گـــرفته میشــه …»
پس بیخــود بــرای چیــزایی کــــه
از دست دادید ناراحت نباشیــــد
حتماً قراره بهترش گیرتون بیاد❗️
#انگیزشی #انرژی_مثبت #جملات_ناب
🍃🌸@kolbeyeshadi🌸🍃
✨دوست داشتنت اندازه ندارد♥️، حجم نمیخواهد، وقتی تمام کشور وجودم سرزمین حکمرانی توست.😇🌱
#عاشقانه
🍃🌸@kolbeyeshadi🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لذت تماشای موزیک ویدیوهای جذاب
با کلبه موسیقی
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🎙#عرفان_ابرا
🎼 #مثل_فیلمه
🎶#موزیک #جدید 🤩 #زیبا❣️
💖Join👇
🍃🌸@kolbeyeshadi🌸🍃
💗نگاه خدا💗
#نگاهخدا
شام را که خوردم، به اتاقم رفتم ،گل را گذاشتم کنار عکس مامان و
روی تختم دراز کشیدم.
غرق در افکارم بودم که گوشی زنگ خورد. مادر جون بود.
- سلام مادر جون. خوبین؟
-سلام عزیز دل مادر. تو خوبی؟
- خیلی ممنون. آقاجون خوبه؟
خوبه ،ولی همش بهونه تو رو میگیره ،چرا نمیای یه سری به ما بزنی ؟
- الهی قربونتون برم ، چشم فردا حتما میام.
-الهی فدات شم باشه منتظرت هستیم.
آنقدر خسته بودم که بعد خداحافظی از مادر جون، از خستگی بیهوش شدم.
صبح ساعت ده بیدار شدم.
دوش گرفتم.
لباسم را پوشیدم. سمت خونه مادر جون حرکت کردم.
زنگ در را زدم.
در که باز شد کل خاطراتم مرور شد.
مادرم چقدر عاشق این خانه بود.
یک حوض وسط حیاط. دور تا دورش گل و گلدانهای قشنگ.
اطراف خانه هم پر از درخت.
ده دقیقه ای در حیاط ماندم.
با صدای مادر جون به خودمم امدم.
رفتم داخل خانه.
مادر جون را بغل کردم. صورتشو بوسیدم - سلام مادرجون. خوبین؟
-سلام به روی ماهت ،خیلی خوش اومدی
- آقا جون کجاست ؟
-بالا تو اتاقشه!
- پس من میرم پیش اقاجون.
-برو مادر ببینه تو رو خوشحال میشه.
سمت اتاق آقاجون رفتم.
از لای در نگاهش کردم.
خیره شده به عکس مامان وگریه میکرد.
مامانم و اقاجون خیلی به هم وابسته بودند. جانشان برای هم در میرفت.
کل فامیل میدانستند که مامانم چقدر باباییست.
- سلام اقا جون.
-سلام سارای من.
رفتم کنارش نشستم.
سرم را روی پاهایش گذاشتم.
اقاجونم دست کشید رو موهایم.
سرم را بوسید.
هر وقت حالم بد بود، تنها کاری که آرامم میکرد، دست کشیدن آقاجون به موهایم بود.
- آقا جون خیلی دلم براتون تنگ شده بود، شرمنده که دیر اومدم.
- اشکال نداره بابا ،تو هم حالت از ما بهتر نبود.
شنیدم دانشگاه قبول شدی؟
سرم را بلند کردم. نگاهش کردم.
-شما از کجا خبر دارین ؟
-دیروز حاج رضا زنگزد گفت ،بابا خیلی مبارکت باشه،موفق باشی.
- الهی قربونتون برم من
صدای مادر جون امد.
-اگه صحبتاتون تمام شده بیاین ناهار اماده است.
بوی قرمه سبزی درخانه پیچیده بود.
منم عاشق قرمه سبزی بودم.
ناهار را که خوردیم، سفره رو جمع کردم،ظرفا راشستم ، کنار آقا جون در پذیرایی نشستم.
مادر جون از روی طاقچه بستهی کادوپیچ شده را آورد.
-سارا جان این کادوی دانشگاهته. امید وارم دوستش داشته باشی.
کادو را باز کردم.
چادر مشکی بود.
.من میخواستم چادر بگذارم اما وقتی که مادرم سلامتیاش را بدست آورد.
وقتی خدا سر قولش نبود،من چرا باشم؟
لبخند زدم.
-دستتون درد نکنه. خیلی زحمت کشیدین.
ادامه دارد....
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
28.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"🎵آهنگ از 🎙 حسین منتظری ♥️
✅دانلود آهنگ 🎻 نصفه شب 💫
💖Join👇
🍃🌸@kolbeyeshadi🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌸 یک صبح سلام و
🍃خنده تحویل شما
🌸 خورشـید نثارتان
🍃 به یک قــاب طلا
🌸 زیباست نفس کنار
🍃 این هم نفســان
🌸صبحانه فقط عشــق
🍃 بنوشید و دعـا ...
🌸سلام صبح زیباتون بخیر
🍃دوشنبه تون پرنشاط و دل انگیز
💖Join👇
🍃🌸@kolbeyeshadi🌸🍃