eitaa logo
♡کُـلبـہ زِندِگــے♡
3.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
شُـده سَرشـار از خیالـ عِشقـ تــو #زِندگیمـ☺️ مِـثلـ یڪ #کُلبه‌ے‌دنجے کـہ پـُر از اِحسـاسـ است ✔برداشتن مطلب #حَلالاًطَیّباً ✖️حذف نام نویسنده مطالب کانال غیرمجاز خادم کانال(انتقاد،پیشنهادو..) @Mf4506 @Avay_asheghy آواے عـاشقـۍ✌ @esteker_kolbezendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍🏻 مـــــردی نـزد از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پــــدرم مرا آزار می‌دهد. پیــر شده است و از مــن می‌خواهد روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر می‌گوید بڪار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این خسته ڪرده است، بگو چه ڪنم؟ دانشمند گفت با او گفت نمی‌توانم. ✍🏻دانـشمنــــــد پـرسیـــد: آیا ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی. گفت اگر این فرزند خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون سن اوست. آیا او را می‌ڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمی‌رود و... ✍🏻گفـــت می‌دانـــی چــرا با فــــرزنــدت برخورد می‌ڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو ڪودڪی را طی ڪرده‌ای و می‌دانی ڪودڪی چیست ،اما به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای ، هرگز نمی‌توانی یڪ پیر را بفهمی!!! ✍🏻در پـــــیـری انــــســان رنـــــــج می‌شــود، می‌شود، عصبی می‌شود. احساس ناتوانی می‌ڪند و... پس ای برو و با پدرت ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست. JOiN👇 💖 @Kolbezendegi 💖
🍂 قحطی در سالی که قحطی بیداد کرده بود و همه مردم زانوی غم به بغل گرفته بودند، مرد عارفی از کوچه‌ای می‌گذشت، غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت: «چه طور در چنین وضعی می‌خندی و شادی می‌کنی؟» غلام جواب داد: «من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می‌کنم مرا می‌دهد، پس چرا غمگین باشم در حالی که به او دارم؟» مرد عارف گفت: «از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند کرده و غم به دل راه نمی‌دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم!»