ڪۅݪھباࢪ؏ـشق
از بچگی من غلام دربار رقیهام ؛
هر سال شب سوم گرفتار رقیهام .. !
هدایت شده از بزم روضه
میگنحضرترقیه
هروقتکهاذیتشمیکردن...
موهاشومیکشیدن...
گوشوارهازگوششکشیدن...
سیلیشزدن...
میگفت:
اگه به بابام نگفتم(:💔
هدایت شده از بزم روضه
بابا!
شما چیزی نپرس از گوشواره،
من هم از انگشتر نمیگیرم سراغی..💔