به نام حضرت دوست که ما هرچه داریم از اوست
و هرچه نداریم خیر و مصلحت اوَست
شروع مینمایم صبح و روز دگری را به امید توای حضرت عشق
🍂🍃🌸🍃🍂🍃🌸🍃🍂🍃🌸🍂🍃
🌳بسم الله الرحمن الرحیم🌳
ختم بیست و یکم #زیارت_جامعه_کبیره
با اجازه از پیامبر مهر و رحمت و آقا امام زمان
به نیایت از تمام شهدا از صدر اسلام تا کنون، علی الخصوص شهدایی که در ماه رجب و فروردین ماه متولد و یا شهید شده اند و #شهیدان گرانقدر:
#شهیدجانباز سردارحاج حسین اسدالهی🌹
#شهید اهل سنت حاج سعید توفیقی🌹
#شهید شهید محمد رضا مازویی🌹
#شهید اصغر عرب سرهنگی 🌹
#شهید محمد معماریان🌹
#شهید قاسم دهقانی 🌹
#شهید محمد مختاری🌹
#شهید مصطفی کاظمزاده 🌹
#شهید دکتر سیدجواد صباغ🌹
💚 به امید نیم نگاهی از طرف اهل بیت و شهدا💚
🔹به نیت سلامتی، خشنودی و ظهور حضرت مهدی عج
🔹سلامتی رهبر، شادی روح شهدا، 🔹آمرزش گناهان🔹برطرف شدن بلا و گرفتاری از کشورمان، 🔹شفای بیماران، 🔹سلامتی تمام خدمتگذاران به مردم و بیماران کرونایی، 🔹داشتن سالی پر از برکات مادی و معنوی
ای حضرت عشق
پنجره ای برای تماشا
و حنجره ای برای صدا زدن ندارم
امیدم به توست
پس بی آنکه نامم را بپرسی
و دفترهای دیروزم را ورق بزنی
رحمتت را در روزهای جدید سال بر همه عزیزان جاری فرما .
@komail31 🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸🍃
#مهدےجان_مولاےمن❤️
چہ ڪنم دست خودم
نیست بہ دل غم دارم
قد یڪ ڪوه ڪہ نہ،
وسعت عالم دارم
شده ام زار و پریشان
نظرے ڪن آقا
ڪہ فقط دیدن روے
تو بہ دل ڪم دارم
به عالمی نفروشم دمی زحالم را
که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#امام_زمان
سلام صبح تون به خیر
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
معرفی کتاب 📗
#کتاب از او _ قصهی شال 📗
قصهی مادر #شهید محمد معماریان
و #شهید محمد معماریان 🌹
۱۶سال بیشتر نداشت که پرونده🗂🗞 زندگی اش توی این دنیا بسته شد.
اما خیلی عجیب است 🤔
که از خیلی جاهای این دنیا می آیند و برای بازشدن گره مشکلات دنیایی شان پرونده او را ورق می زنند📑 و آن را بازخوانی می کنند📖
همه این قصه از فرزند نوجوان او شروع میشود؛ #شهید محمد معماریان که در 12 سالگی به بسیج پیوست، در 13 سالگی به جبهههای نبرد اعزام شد، در 16 سالگی به شهادت رسید و سه سال بعد، در یک رؤیای صادقه، پای مادرش را که شکسته بود، شفا میدهد. مادر که از خواب بلند میشود، همان شال سبزی را که در خواب پسرش از کربلا آورده و به پایش بسته را میبیند که همچنان به پایش بسته شده و از درد پایش خبری نیست.
📑برگی از کتاب
گام اول 👣1⃣
دکتر نگاهی به آزمایش های بچه کرد. چند بار معاینه کرد و در آخر گفت: «مننژیت مغزی». بچه تان مننژیت مغزی گرفته، باید بستری شود. تب بالا و تشنج و گریه های شدیدی داشت که امان همه را بریده بود. کودک را بستری کردند. بعد از بیست وچهار ساعت که توی دستگاه بود، دکتر به مادرش گفت: باید آب کمر بچه را بگیریم برای آزمایش های تکمیلی. ممکن است بعد از اینکه آب کمر را کشیدیم، بچه سالم بماند که البته به احتمال نودوپنج درصد فلج می شود. شما رضایت نامه امضا کنید تا ما ادامه دهیم. مادر وقتی این را شنید، رضایت نامه را امضا نکرد. دکتر هم با برخورد تند و توهین آمیز پرونده را برداشت و مطالبی پایین آن نوشت تا دیگر هیچ بیمارستانی این بیمار را قبول نکند. بعد هم پرونده را مقابل مادر انداخت. مادر گفت: خدایی که این مریضی را به بچه من داده، خودش می تواند خوبش کند. خدا می داند که من نمی توانم بچه فلج را نگهداری کنم و کودکش را بغل کرد و رفت خانه. چند روز گذشت. حال بچه روزبه روز خراب تر می شد. حالا دیگر چشمانش بسته نمی شد. یک قطره آب هم نمی خورد. دست و پایش کاملاً خشک و بی حرکت شده و سرش به عقب برگشته بود. مادر سه روز بود که یک آینه گذاشته بود مقابل دهان کودکش تا بفهمد که نفس می کشد یا نه ...
.
.
بغضش ترکید و سیل اشک😭 از چشمانش سرازیر شد.
دلش می خواست که پیامبر (ص) در حق محمد، پدری کند.
یک دفعه دید یک اسب سوار سراپا سفید، با صورتی که مثل مهتاب🌝 می درخشید، دور جانماز می گردد. تمام وجودش پر از حرارت شد💥، دلهره به جانش افتاد😳.
بی اختیار بلند شد، ایستاد و گفت:
یا رسول ا…! من بچه ام را از شما می خواهم، ولی سالم.
اگر ماندنی است، از خد بخواه بچه ام را صحیح و سالم به من برگرداند….
وقتی به خودش آمد تنها ردی از بوی عطر اسب سوار باقی مانده بود.
از پشت بام پایین آمد.
دلش آرامش عجیبی پیدا کرده بود. به مادرش گفت:
مادر! بچه من یا همین الان خوب می شود یا می میرد….
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
گام نهم: شجاعت
#شهید محمد معماریان
تمام نیروها را جمع کردند و فرمانده شروع کرد به صحبت. گفت: عملیات در منطقة حساسی است. کار، سخت و دشوار است. با توکل به خدا و کمک اهل بیت، ما پیروزیم. اما باید از بین شما، سیصد نفر داوطلب شوند؛ سیصد نیرویی که خط شکن هستند، خط شکنانی که شهادتشان حتمی است. احتمالاً هیچ کدام برنمی گردند. حتی شاید جنازه هایشان هم بماند. از فرمانده تا تک تیرانداز شهید خواهند شد. این گروه می روند تا راه باز شود برای ادامة عملیات و پیشروی نیروهای دیگر... حالا هرکس داوطلب است از اینجا بلند شود و آن طرف بنشیند.
یکی باید بلند می شد تا هرکس دلش می تپید برای یگانه شدن، برای اثبات خلیفة اللهی انسان به ملائک. اولی که بلند شد و در امتداد دست فرمانده حرکت کرد، دومی و سومی و... محمد و دویست ونودونه و سیصد نفر.
محمد شانزده ساله یکی از این سیصد نفر شده بود که انتخاب کرد دیگر در این دنیا نماند. آن طرف، آرام روی زمین نشسته بود.
قرار شد که این سیصد نیرو برای آخرین خداحافظی به شهر بروند؛ آخرین دیدار، آخرین لبخند، آخرین کلام، آخرین نگاه.
@komail31
👣گام دوازدهم: #وصیت
شب شد، همه خوابیدند؛ جز مادر و محمد. محمد، مادر را توی اتاق خودش برد. رویش نمی شد توی چشمان منتظر و پرمحبت مادر نگاه کند. آرام آرام شروع کرد: می دانی مادرجان، این دفعة آخر و لحظات آخر است که ما همدیگر را می بینیم. من این بار که بروم دیگر برنمی گردم. مادر خندید و گفت: هر خونی لیاقت شهادت ندارد مادرجان. محمد مکثی کرد و گفت: اما من این دفعه صددرصد شهید می شوم. شما از خدا بخواه که در نبود من صبر کنی. این وسایلم را هم بین دیگران قسمت کن. بقیة وسایلم را بفروشید و خرج مراسم عزایم کنید. نمی خواهم زحمت پدر باشد. فقط مادر یک خواهش هم دارم، اینکه دعا کن طوری شهید بشوم که نیاز به غسل نداشته باشم. یک کفن از مکه برای خودت آورده ای، به من بده. آن شال سبزی را هم که از سوریه آورده ای روی صورتم بگذارد. راستش من خیلی مسجدمان را دوست دارم. جنازه ام را ببرید توی مسجد و آنجا بر من نماز بخوانید، دوست ندارم دنبال جنازه ام گریه کنی. چون کسی که انقلاب را نمی تواند ببیند، اگر گریة تو را ببیند خوشحال می شود. اما هر وقت تنها شدی گریه کن. از خدا بخواه کمکت کند امانت الهی ای را که بهت داده، خودت به او پس بدهی. دوست دارم توی قبرم بایستی و به خدا بگویی که خدایا این امانت الهی را که به من دادی به تو برگرداندم. من خیلی مادرها را دیدم که بچه شان را توی قبر گذاشتند، اما موقعی که می خواستند از قبر بیرون بیایند دیگر نمی توانستند. شما این طور نباش. فقط دعا کن که در شهادتم از امام حسین(ع) سبقت نگیرم. دوست دارم که بدن من هم سه روز روی زمین نماند. خیلی مراقب باش! دوست ندارم بی حجاب توی عزاداریم شرکت کند. اصلاً هرکس حجاب درستی نداشت بگو برود بیرون. محمد آرام بلند شد و از اتاق رفت بیرون. مادر ماند و دل لرزانش. سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، کسی جز من و محمد اینجا نبود، اما یقین دارم که تو هستی. از همین حال فهم و درک و لیاقتش را به من بده تا مقابل حضرت زینب(س) سرشکسته نباشم.
👣گام چهاردهم: #شهادت 🥀
حالا که از همه چیز دل بریده بود، تازه معنای دل را می فهمید. تا حالا هرچه بود دل نبود؛ تارهایی بود که دور دلش را پر کرده بود. حالا لطافت و زیبایی دلش را درک می کرد. از وقتی که بندها را پاره کرده بود، دلش بال و پر می زد. حالا اصل همه چیز را می دید. اللهم ارزقنا قلبا یدنیه منک شوقه و لساناً یرفع الیک صدقه و... دعایش مستجاب شده بود. همه دعاهایش یک جا به اجابت رسیده بود.
رمز عملیات، بچه های خط شکن را راهی کرد. گردان سیصد نفرشان موفق شدند خط را بشکنند و راه را باز کنند. دشمن آتش باری اش شدت عجیبی داشت. عملیات لو رفته بود. کار خیلی سخت تر از آنچه فکر می کردند شد. بچه ها مقاومت می کردند. گوشت بچه ها سپر گلوله ها بود. محمد از جایش بلند شد و داشت می رفت عقب تر. فرمانده فکر کرد محمد ترسیده. صدایش زد و پرسید: کجا می روی؟ مگر وضعیت را نمی بینی؟ کمی نیرو و آتش دشمن را؟ محمد گفت: حاج آقا، خیالت راحت باشد، دارم می روم نماز بخوانم. #امام_حسین (ع) هم ظهر #عاشورا در موقع اذان، اول #نماز خواند، حاج آقا آسمان را نگاه کرد. وقت نماز بود. محمد با پوتین و اسلحه به دست قامت بست. زیر آن باران گلوله نماز خون خواند و سریع برگشت. یک ساعتی از ظهر نگذشته بود. درگیری نفس بچه ها را بریده بود. لحظه به لحظه یک گل پرپر می شد که ناگهان محمد بلند شد و تمام قامت ایستاد. با تعجب نگاهش کردند. محمد دستش را به طرف بچه ها بلند کرد و با صدای رسایی گفت: بچه ها من هم رفتم، خداحافظ. آرام زانو زد و افتاد. حاجی دوید طرف محمد و دید که گلولة آر پی جی پشت محمد را کاملاً برد و تنها صورتش است که سالم مانده. محمد رفت مثل همة دوستانش، اما جنگ ادامه داشت. بدن محمد ماند زیر آفتاب داغ جنوب، سه روز پیکرش تندی خورشید را تحمل می کرد.
@komail31 🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹
♡| بسـمربعشـق...؛
#شهید محمدرضا مازویی
سمت : فرمانده گردان تخريب
محل شهادت : مهران- سومار
تاريخ شهادت : ۰۶ / ۰۱ / ۱۳۶۲
شاید تا به حال نام اورا نشنیده باشید .../
اما انگار امروز که روز آسمانی شدنش است، 🎂او دعوتمان کرده و دستی به سوی ما آورده تا امروز یک پله ،با او ،به سمت اوج برویم .
#شهید محمدرضا مازویی، یکم فروردینماه ۱۳۳۷ش در دامان پر مهر خانوادهای مذهبی در شهر همدان چشم به جهان هستی گشود. روزهای پرشور کودکی را در میان انبوهی از مشکلات مادی و فقر گذراند، او دریافته بود که ریشه مشکلات خانواده و اجتماع اطرافش در رژیم فاسد و منحوس پهلوی است و با پشتوانه ایمان به خدا و عشق به ائمه اطهار (ع) قدم در راه مبارزه با باطل نهاد. در سالهای اوجگیری مبارزات مردمی انقلاب اسلامی، محمدرضا نیز به صف مجاهدان حقجو پیوست و در فعالیتهای انقلابی حضوری فعال داشت. او در حادثه خونین سیام مهرماه ۱۳۵۷ش، نقش حساسی ایفا نمود و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به پیروی از فرمان حضرت روحالله (ره) مبنی بر جهاد سوادآموزی، در مسجد محل مشغول فعالیت شد تا در برکندن ریشه بیسوادی از ایران اسلامی نقشی ایفا کند. پس از شروع محاصره اقتصادی، بههمراه دوستانش در تشکیل اولین تعاونی محل، نقش بهسزایی داشت و با پیگیری امور محرومین و ارتباط آنان با کمیته حضرت امام (ره)، در رفع محرومیت از جامعه تلاش بسیاری کرد. سال ۱۳۵۸ش، به جمع سبزپوشان سپاهی پیوست و پس از فرمان امام (ره) مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفان، در اوائل سال ۱۳۵۹ش، در مجاورت مسجد امام حسین (ع) یکی از نخستین پایگاههای بسیج همدان را دائر نمود و در کنار آن، در پادگان قدس مشغول به آموزش بسیجیان بود و پس از مدتی بهعنوان فرمانده آموزش نظامی بسیج همدان انتخاب شد. در همین زمان در جریان کودتای آمریکایی پایگاه #شهیدنوژه یکی از عناصر اصلی سرکوب این کودتا بود. با شروع جنگ تحمیلی، محمدرضا عاشقانه به صف رزمندگان اسلام در منطقه مهران پیوست و در همین زمان درحالیکه مسئولیت یکی از محورها را بر عهده داشت، بهشدت مجروح شد. در زمان فعالیت گروهکهای معاند، شهید مازویی با همه توان خود دست به افشاگری ماهیت پلید این گروهکها زد و با قلمی توانمند با به تصویر کشیدن تصاویر زیبایی از امام (ره)، شهیدان رجایی، باهنر و مطهری پرداخت. مازویی در سال ۱۳۶۰ش، بهعنوان فرمانده بسیج اسدآباد همدان انتخاب شد و سرانجام در روز ششم فروردینماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی درحالیکه فرماندهی گردان تخریب را به عهده داشت، در منطقه مهران در سن بیست و پنج سالگی در حال خنثی کردن مین، جام وصال معبود را سر کشید و به آرزوی دیرینه خود رسید
🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃 @komail31
🕌 #ماه_شعبان مده از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
🌙 حلول #ماه_شعبان را تبریک میگوییم.
☀️ فردا #روز_اول_شعبان است که بر اساس آنچه در روایات آمده است روز بسیار سرنوشت سازی است.
🔵 رسول خدا صلی الله علیه و آله در قسمتی از حدیثی طولانی که کامل آن در مفاتیح هم آمده است، درباره #روز_اول_شعبان فرمودند: هرکه دری از خیر و نیکی را در این روز فراگیرد، پس قطعا درآویخته به شاخه ای از شاخه های درخت طوبی است پس او را بسوی بهشت میکشاند. و هر که دری از شر را در این روز فراگیرد پس قطعا درآویخته به شاخه ای از شاخه های درخت زقوم است پس او را بسوی آتش میکشاند.
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
💟
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهیـد ابراهیـم هـادی
🌷ابراهیـم همیشہ در مقابل بدے دیگران گذشت داشت.
بارها بہ من مے گفت:
🌷طورے زندگے و رفاقت ڪن ڪہ احترامت را داشته باشند
🌷مے گفت:
این دعواها و مشڪلات خانوادگے را ببین بیشتر بہ خاطر اینه ڪہ ڪسے گذشت نداره.
بابا دنیا ارزش این همہ اهمیت دادن نداره
🌷آدم اگه بتونہ توے این دنیا براے خدا ڪارے ڪنہ ارزش داره.👌
#عــلــمــدار_ڪــمــیــلــ
@komail31
خاکریز خاطرات🍃
سردار حسین فتاحی :
زمانی که در جنوب شرق ماموریت داشتیم شب به یک پاسگاه ژاندارمری که روستا بود رفتیم و قرار بود صبح برای شناسایی حرکت کنیم. همرزم سردار سلیمانی گفت: آن شب به دلیل کمبود جا باید حدود ۱۴ نفر در یک اتاق می خوابیدیم در حالی که فقط یک تخت سربازی در اتاق بود. من به گمان اینکه سردار حاج قاسم سلیمانی برای استراحت به اتاق دیگری می رود قبل از ورود بقیه روی تخت دراز کشیدم. زمانی حاج قاسم را در حال ورود به اتاق دیدم از جا بلند شدم اما حاج قاسم آمد داخل همان اتاق و از من خواست سر جایم دراز بکشم. من با اصرار خواستم ایشان به جای من روی تخت بخوابند اما خطاب به من گفت من فرمانده تو هستم و به تو امر می کنم همانجا بخوابی. آن شب حاج قاسم با وجود کمبود جا زیر تختی که من خوابیده بودم با سختی خوابید و به ما درس های بزرگی داد. 🌹
#شهیدسردارسلیمانی🌿
#تواضع_سردادلها🍃
#عــلــمــدار_ڪــمــیــلــ
@komail31
قصه ی ایثار تو چون قصه ی سر می شود
با حضورت کشورم هر روز بهتر می شود
عشق و از آن گفتن اهل قلم جای خودش
شعر تو در دفترم چون درّ و گوهر می شود
چون شهیدان حرم جانت گرفتی در کفت
پس به نام عمه جان نامت معطر می شود
ما که از فرط خجالت در سلاْمَت مانده ایم
گوئیا هم صحبتت زهرای اطهر می شود
در دفاع از سلامت همت دوران شدی
چون شهیدان شاملت لبخند رهبر می شود
نکته ی آخر مسیرش از نگاهی دیگر است
شعر مستانه شبیه شعر نوکر می شود
بی حضورت مهدیا آتش به از این عالم است
تا نیایی حال ما بدتر و بدتر می شود
شاعر:وهب
#مدافعان_سلامت
#کرونا_را_شکست_میدهیم
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
🍃🌹🍃🌷🌟🍃🌹🍃🌷🍃
شعبان که میرسد
همه عالم معطراست
مست جمال نرگـ❤️ـس و
سرو و صنوبراست
ماه حسیـ❤️ـن
ماه اباالفضل و عابدین
ماه نگار غایبِ
زهـ❤️ـرای اطهر است
حلول ماه شعبانمبارک باد...🌱
#ماه_شعبان 💚
#یا_صاحب_الزمان 💚
🍃🌹🍃🌷🍃🌟🍃🌹🍃🌷
@komail31
✍🏻یادداشت امام خامنهای درباره #مناجات_شعبانیه
♦️بسمالله الرحمنالرحیم
#دعا، وسیلهی مؤمن و ملجأ مضطر و رابطهی انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بیرابطهی روحی با خدا و بدون عرض نیاز به غنی بالذات، در عرصهی زندگی سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ «قل ما یعبؤا بکم ربیّ لولا دعاؤکم».
♦️بهترین دعا آن است که از سرمعرفتی عاشقانه به خدا و بصیرتی عارفانه به نیازهای انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) و اهلبیت طاهرین او - که اوعیهی علم پیامبر(ص) و وراث حکمت و معرفت اویند - میتوان جست. ما بحمداللَّه ذخیرهیی بیپایان از ادعیهی مأثورهی از اهلبیت (علیهمالسّلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبت میبخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه میسازد.
♦️مناجات مأثورهی ماه شعبان - که روایت شده اهلبیت (علیهمالسّلام) بر آن مداومت داشتند - یکی از دعاهایی است که لحن عارفانه و زبان شیوای آن، با مضامین بسیار والا و سرشار از معارف عالییی همراه است که نظیر آن را در زبانهای معمولی و محاورات عادی نمیتوان یافت و اساساً با آن زبان قابل ادا نیست.
♦️این مناجات، نمونهی کاملی از تضرع و وصف حال برگزیدهترین بندگان صالح خدا با معبود و محبوب خود و ذات مقدس ربوبی است. هم درس معارف است، هم اسوه و الگوی عرض حال و درخواست انسان مؤمن از خدا.
♦️مناجاتهای پانزدهگانه که از امام زینالعابدین حضرت علیبنالحسین (علیهالسّلام) نقل شده، گذشته از خصوصیت بارز دعایی مأثور از اهلبیت (علیهمالسّلام)، این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف #مؤمن، مناجاتها را انشا فرموده است.
♦️خداوند به همه توفیق استفاضه و خودسازی به برکت این کلمات مبارک را عنایت فرماید. آمین.
@komail31 🍃 🌸 🍃
🔴آخ که عصر #جمعه ها چقدر دلگیر و غمین است در فراق #امام_زمان ع
🔴چقدر منتظر ظهور هستیم؟
❤️ قرن ها پیش، شیعیان به اندازه ای منتظر ظهور حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه بودند که هر جمعه در زمان بین الطلوعین، با طبل و سنج و اسب و تجهیزات کامل نظامی و تشریفاتی به بیرون از شهرها و روستاهای خود رفته و تا طلوع خورشید بی صبرانه و بصورت آماده باش، منتظر آمدن حضرت مهدی عجل الله بودند!!
🔴شاید برای برخی از افرادی که این مطلب را در روز ۸ فروردین ماه ۱۳۹۹ می خوانند، کمی دور از ذهن و عجیب باشد اما برای شیعیانی که صدها سال پیش هر جمعه این رزمایش را انجام می دانند، امری عجیب نبود چراکه بقدری انتظار آنها را ارتقاء داده بود که خود را به امام و ظهور امام نزدیک می دیدند و آمادگی خود را به اوج رسانده بودند!!
❤️لشکر کشی با ساز و برگ به بیرون شهر که هیچ؛
❤️نماز شب با ناله و تزرع هم هیچ؛
آیا نماز صبح جمعه را می خوانیم یا خواب می مانیم؟
🔴ما چقدر آماده و منتظریم؟⁉️
@komail31
✍امام صادق(ع) فرمودند:
مـردم دربـاره مـا سـه گـروهـند:
گروهی ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند و منتظر فرج ما هستند، ولی عمل ما را انجام نمیدهند اینان اهل دوزخند. گروه دوم نیز ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند، منتظر فرج ما هم هستند، عمل ما را انجام می دهند، اما برای رسیدن به دنیا و دریدن مردمان. اینان نیز جایگاهشان دوزخ است و گروه سوم ما را دوست دارند، سخن ما را گفته، منتظر فرج ما هستند و عمل میکنند برای خدا اینان از ما و ما از آنانیم."
📚تحفالعقول ص۵۱۳
•┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
@komail31
•┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
🌷روزی شخصی در حضور جمع گفت: تو در مورد #شهید_علمدار چی میگفتی⁉️
من رفتم سر قبر سید اما مشکلم حل نشد.😔😔😔
🌷گفتم اتفاقا سید برایت پیغام فرستاده. و گفته تو دوتا مشکل داری !
🌷از جمع خارج شدیم . ادامه دادم . #سید پیغام داده و گفت. مشکل اول تو با توسل به #مادرم_حضرت_زهرا س حل میشود.
🌷اما مشکل دوم را خودت بوجود آوردی.
در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همین دروغ هاست..رنگ از چهره دوستم پریده بود😳 .و گفت درسته.
🌸🍃🌸
🌷سید به یکی از دوستانش گفته بود.هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید #زیارت_عاشورا را بخوانید سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا س را ببرید.💚
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
❣️🌹❣️🌹❣️🌹
👇چهره های جدید از شهدای انقلاب
👇
با موافقت رهبرانقلاب جانباختگان مدافع سلامت، شهید خدمت نام گرفتند. در میان #شهدا ، نام خانم نرجس خان علیزاده بیشتر جلب توجه می کند. نرجس خانم همان پرستاری است که بعد از رحلت فداکارانه، مورد دسیسه ضدانقلاب قرار گرفت تا نظام را به اهمال و پنهان کاری متهم کنند. امروز پدرش مصاحبه کرد و گفت نرجس دوستدار #شهادت بود و به آرزویش رسید.
❤️مختصری تامل فرمائید
#شهدای_دفاع_مقدس و #شهدای_امنیت و شهدای_هسته_ای و #شهدای_مدافع_حرم و ... و امروز #شهید_سلامت و خدمت. شهیدانی که شاید با نگاه ظاهربین ما هیچ وقت چنین ارتقا و تعالی معنوی شان به چشم نیاید. نرجس خانم در متنی که مدتها پیش منتشر کرده بود می نویسد من که تحمل دیدن درد و خون و زخم و ... نداشتم امروز یادگرفتم چطور درین میدان شجاعانه بمانم و لحظه های ارزشمند بسازم.
❤️مختصری تامل فرمائید
شهید را تنها در میدان رزم یافتیم؟ شهید کسی است که خودش را در هرجای عالم و هر نقطه ای خرج حضرت حق کند. به رضای حق زیست می کند و اخلاص می یابد و می سازد و معنویت را به چشم می اورد.
شهدای پرستار و پزشک را نظاره کنید. مهمترین اثر رفتن شان رشد معنویت در جامعه بود. اولین تلنگر من و شما بعد از شهادت مدافعان سلامت چه بود جز ایثار و فداکاری؟ مهمترین اثر اقدام شهید همین است؛ می رود تا جامعه معنوی شود. چه شهید حججی و چه نرجس خانوم.
❤️مختصری تامل فرمائید...
و اینهمه میراث حضرت روح الله است. انقلاب خمینی ذکر و نماز و عبادت را از سرسجاده ارتقا داد و به عرصه خدمت به مردم کشاند. دقیق ببینیم؛ امروز هیئت و نماز جمعه و نماز جماعت تعطیل موقتی است اما معنویت در جامعه روح نواز و طوفان همدلی چشم نواز است. انقلاب خمینی روح عبادت و بندگی را در خدمت به خلق و جامعه ایمانی به ظهور کشاند تا همه الگوها و قهرمانان عرصه خادمی خلق، جلوه کنند و دیگران برای "حق یافتن" و "حق شدن" بدان ها تاسی کنند.
#محسن_مهدیان
#عــلــمــدار_ڪــمــیــلــ
@komail31