#یه_دستور_بابرکت
🍃آیت الله بهجت ره: دائم سوره قل هو الله احد را بخوانید؛ و ثوابش را هدیه کنید به امام زمان عج...
این کار عمرِ شما را با برکت میکند؛ و "مورد توجه خاص حضـرت" قرار می گیرید...
#سه_شنبه_مهدوی 💠 🌺
@komail31
🔰مگر مردم چه می کنند؟ من احتیاجی به چتر ندارم
🔹محمدعلی انصاری کرمانی : هر گروهی که به ملاقات امام می آمدند امام با آنها ملاقات می کرد. اگرچه بنا بود ساعتها در هوای سرد و گرم بمانند. بارها امام حتی در حالیکه برف و باران می بارید به پشت بام می آمدند و به احساسات مردم پاسخ می گفتند. بعضی مواقع که برف می آمد و ما می خواستیم بالای سر ایشان چتر بگیریم، عصبانی می شدند و می فرمودند: «مگر مردم چه می کنند؟ من احتیاجی به چتر ندارم.»
📚سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره) | ج ۲ ، ص ۷۴
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
📑 گزارشی از برخی 🌹شهدای شاخص #بهشت_زهرا ی تهران
3⃣
کمی آن طرف تر در همین قطعه شهدای هفتم تیر، #شهید بهشتی و 72 تن یارانش و همچنین #شهیدان رجایی و باهنر در بنای یادبودی آرمیده اند و بسیاری شهیدان بزرگ دیگر از جمله: #شهید محمد تندگویان، وزیر نفتی که برای کار مردم با وجود جنگ مدام به منطقه می آمد و بالاخره به دست عراقی ها اسیر شد و به دست آنان شکنجه و شهید گردید!
برخی شهدای درگیری های اول انقلاب در کردستان نیز در همین قطعه اند شهیدانی چون: 🌹علی اصغر وصالی، 🌹محمد توسلی، 🌹غلامرضا قربانی مطلق که در غربت آن روزها، توسط ضدانقلاب دست نشانده ابرقدرت ها، به شهادت رسیدند.
مزار نورانی 🚁خلبان دلاور، #شهید احمد کشوری و همچنین #شهید مجتبی هاشمی فرمانده دلاور و رشید جنگهای نامنظم، را هم در همین قطعه خواهی دید.
وسط این قطعه تعدادی از سرداران رشید مانند عباس کریمی، ناصر کاظمی، جواد فکوری، رضا چراغی، محمد بروجردی(مسیح کردستان)، علی اصغر رنجبران، علی موحد دانش، علی قمی، عباس ورامینی، حسن باقری، میرزا زاده، حاجی پور، عباس کرمی، یوسف کلاهدوز، سلمان طرقی و... مدفون اند و میان شان قبر بزرگی است که #شهید بزرگوار مصطفی چمران در آن آرمیده و دست تو را می گیرد و همراه با مناجات های پرسوز خود به آسمان می برد: «ای پاهای من.... »
🍃🍃🌸🍃🍃🌸
در همین قطعه، دلاور نوجوان، حسین فهمیده، که بر بالای مزار او و برادرش، تانکی نمادین قرار داده اند، مدفون است که با رسیدن به مزار این به تعبیر امام، رهبر، عرق شرم بر پیشانی ات می نشیند و سر تعظیم در مقابل آن بزرگی فرود می آوری!
📝ادامه دارد
@komail31 🍃🍃🌹🍃🍃
💢📍هنری كسينجر، استراتژيست و مشاور يهودیالأصل رئيسجمهور سابق آمريكا در مورد انقلاب اسلامی و #امام_خمینی (ره) نیز گفته است: آيتالله خميني، غرب را با بحران جدی برنامه ريزي مواجه كرد.
📍تصميمات او آن چنان رعدآسا بود كه مجال هر نوع تفكر و برنامه ريزی را از سياستمداران و نظريه پردازان سياسی میگرفت.
📍هيچ كس نمیتوانست تصميمات او را از پيش حدس بزند، او با معيارهای ديگری، غير از معيارهای شناخته شده در دنيا، سخن میگفت و عمل میکرد،
گويی از جايی ديگر الهام میگرفت، دشمنی آيت الله خمينی(ره) با غرب، برگرفته از تعاليم الهی او بود. او در دشمنی خود نيز خلوص نيت داشت.
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم پدری برای تمام فرزندان شهدا...
🔺تصاویری از دیدار سپهبد شهید حاج #قاسم_سلیمانی با فرزندان شهدای مدافع حرم.
پنج ماه از یتیم شدن دوباره فرزندان شهدای مدافع حرم گذشت.
جنایت.سیزدهم
🇮🇷 @komail31 🇮🇷
به حاج قاسم گفتم:
تو ماشاالله رشیدی، کنار قبر یوسفالهی یک ذره است، خب جایت نمیشود!
گفت: از من گفتن بود.
وقتی شهید شد و دستی ازش ماند، فهمیدم چه میگوید.
🇮🇷 @komail31 🇮🇷
🌷#توصیه شهید ابراهیم هادی و همهی شهدا🌷
لطفا در میان #نگاه های مختلفی که به خود #جلب میکنید،
مراقب #چشمان_گریان😭
امام زمان(عج) و شهدا باشید!!!!
#چه_خانوم_هستید_چه_آقا....
💢پا روی هوای نفستان بگذارید تنها برای #رضای_خدا کار کنید
🚫نه برای #جلبتوجه و #معروفیت یا هر چیز دیگری که بشه ازش نام برد.
💢 دقت کنید رفتارها و کردارهای شما زیر ذره بین #امام_زمان و #شهدا قرار دارد.
انشاءالله خطا و اشتباهی ازمون سر نزند که شرمندهی امام زمان و شهدا شویم😔
یاد شهدا با صلوات🕊
@komail31
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
قسمت پنجاه و پنجم:
✳️من یک دختر مسلمانم
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... چند لحظه مکث کردم ... - یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم ... شما از روز اول دیدید ... من یه دختر مسلمان و محجبه ام ... و شما چنین آدمی رو دعوت کردید ... حالا هم این مشکل شماست، نه من ... و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید ... کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره ... من نیستم ... و از جا بلند شدم ... همه خشک شون زده بود ... یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ... فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود ... به ساعتم نگاه کردم ... - این جلسه خیلی طولانی شده ... حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره ... هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید ... با کمال میل برمی گردم ایران ... نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد ... - دکتر حسینی ... واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم ... با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ ... - این چیزی بود که شما باید ... همون روز اول بهش فکر می کردید ... جمله اش تا تموم شد ... جوابش رو دادم ... می ترسیدم با کوچک ترین مکثی ... دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه ... این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم ... پاهام حس نداشت ... از شدت فشار ... تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم ...
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
قسمت پنجاه و ششم :
⚠️ دزدهای انگلیسی
وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... با یه وجود خسته و شکسته ... اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا ... خیلی چیزها یاد گرفته بودم ... اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم ... مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور ... توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد ... - دکتر حسینی ... لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی ... در زدم و وارد شدم ... با دیدن من، لبخند معناداری زد ... از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی ... - شما با وجود سن تون ... واقعا شخصیت خاصی دارید ... - مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید ... خنده اش گرفت ... - دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه... اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه ... و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید ... تحویلم گرفتید ... اما حالا که خاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم ... هم نمی خواید من رو از دست بدید ... و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید ... تا راضی به انجام خواسته تون بشم ... چند لحظه مکث کردم ... - لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید ... برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن ... اصلا دزدهای زرنگی نیستن ... و از جا بلند شدم
#بدون_تو_هرگز
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
ختم سی و یکم #زیارت_جامعه_کبیره به نیابت از امام خمینی ره و دو پسر عزیزش و شهدای قیام ۱۵ خرداد و همه شهدای مرزبان و
#شهید مهدی رجب بیگی
شهید جستجوگر نور سعید شاهدی
#شهید .....
هدیه به
حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت مهدی عج الله و مادر بزرگوارشان،حضرت نرجس خاتون سلام الله
ان شاءالله خیر و عافیت دنیا و آخرت و رضایت اهل بیت، نصیبمون بشه.
آمین
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
خوشم همیشه ...
به یک جرعه ی ...
نگاه شمـ❤️ـا...
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
@komail31 🍃 🌸
#امام_خمینی
بهش گفتن
آقـا ابراهیم...
چـرا جبهہ رو ول نمیکنے بیای دیدار امام خمینی؟
گفت ما امام رو برای اطاعت میخوایم
نہ برای تماشا
#شهید_ابراهیم_هادی
@komail31
#امام_خمینی
من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب بدست نا اهلان و نامحرمان بیفتداکیداً به ملت عزیز ایران سفارش می کنم که هشیار و مراقب باشید.
@komail31
°°°
جوانے عکس خودش را
نزد #امام_خمینی (ره) فرستاد
و گفت: آقاجان ؛
یک نصیحتے برای دنیا وآخرت
به من کنید تا برایم کافی باشد،
حضرت امام(ره) نوشت :
« اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجعون »
ما مال خدائیم
آدم مالِ کسے را
صرف دیگری نمی کند ...
@komail31
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃
💞کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی:
✍یک صفت عجیبی که در شیخ (رجبعلی خیاط) ظاهر بود و در کمتر کسی دیده می شد این بود که اگر کسی را در حال معصیت می دید در گوشه ای می نشست و ساعت ها به حال وی گریه می کرد و پیش خدا ریش گرو می گذاشت تا شاید خداوند از سر تقصیرات آن شخص بگذرد.
🔻زمانی عملکرد خلق الله را می دید دلش می سوخت و گریه کنان می گفت:
🔹رفقا! این میوه های توحید را ببینید که چگونه در دام دنیا می پوسند؟
🔻صفت او در خدمت به فقرا عجیب بود. همین مقدار بگویم که شب ها از فکر فقرا بی خوابی می کشید.
🔻بارها و بارها می دیدم که به خاطر مردم گریه می کند و برای رفع حاجاتشان چلّه می نشیند.
📚(رند عالم سوز، ص 40)
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
@komail31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز الان خوبه! میکشن و ملت برای دفاع ازش میریزن بیرون
قبلا باغ وحش انسانی داشتن 🤦♂
#آمریکا #افول_آمریکا
@komail31
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
💥قسمت 7⃣5⃣
💥تقصیر پدرم بود
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید ...
- دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ ...
- کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم ...
🍃از جاش بلند شد ...
- تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه ...
🍃نفس عمیقی کشیدم ...
- چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم ...
و از اتاق خارج شدم ...
🍃برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها ...
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم ... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ...
🍃حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولو شدم ...
🍃- بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم ... توی مسیر حق باشم ... بی حق و باطل دو دل و سرگردان نشم ...
🍃همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد ...
👈ادامه دارد...
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#بدون_تو_هرگز
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
فوروارد
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
💥خاطرات طلبه شهید سید علی حسینی
قسمت 8⃣5⃣
💥حس دوم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم ... باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران ...
هر چند، حق داشتن ... نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن ... گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد ... اونقدر قوی که ته دلم می لرزید ...
🍃زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ... اول که فکر کرد برای دیدار میام ... خیلی خوشحال شد ... اما وقتی فهمید برای همیشه است ... حالت صداش تغییر کرد ... توضیح برام سخت بود ...
- چرا مادر؟ ... اتفاقی افتاده؟ ...
- اتفاق که نمیشه گفت ... اما شرایط برای من مناسب نیست ... منم تصمیم گرفتم برگردم ... خدا برای من، شیرین تر از خرماست ...
- اما علی که گفت ...
🍃پریدم وسط حرفش ... بغض گلوم رو گرفت ...
- من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ... فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم ... بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم ... گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی کشیدم ... من، تک و تنها ... له شدم ...
🍃توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم ... دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست ... چه می کنم ... و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم...
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم ...
- چطور تونستی بگی تک و تنها ... اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ... فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ ...
🍃غرق در افکار مختلف ... داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد ... دکتر دایسون ... رئیس تیم جراحی عمومی بود ... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه ... دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده ...
برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد ... اما یه چیزی ته دلم می گفت ... اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه ...
👈ادامه دارد...
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
#بدون_تو_هرگز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شبهایِ جمعه مثلِ گدا پشتِ این درم
دستی بکش به خاطرِزهرا تو بر سرم
♦️امشب که اولیا همه جمعند کربلا
بازی مکن تو با منِ جا مانده از حرم
#حرم_امام_حسین ع
@komail31