⚫ یا امام رضا سلام ،، شب شهادتته
من بلد نیستم عربی بگم
میخوام به زبون خودمونی باهات حرف بزنم دلم گرفته!
💠واسه خودم هیچی نمیخوام اما بحق دردونه ت
برای ظهور امام زمانمون دعا کن
برای صلح جهانی ،
برای ریشه کن شدن ظلم و بیماری کرونا
به گرفتارا کمک کن
یا امام رضا هوا داره سرد میشه، خیلیا سرپناه مناسب و خوب ندارن، حتی لباس گرم ندارن
خیلی از پدر و مادرا تو خرجای ساده خونه موندن
خیلیا دلشون شکسته
خیلیا بی گناه زندانن
خیلیا پشت در بیمارستان منتظر بهبودی عزیزان و شفای مریضشونن
خیلیا یواشکی اشک میریزن فقطم خدا میدونه چشونه
عده ای جوان مشکل کار و ازدواج و ... دارن
و...
خلاصه همه التماس دعا داریم
میخوام بگم
من کسی نیستم که ازت بخواما!
اتفاقا گناهامم زیاده...اما تو امام رئوفی
❤ عاشقتم یا امام رضا.
💠السلام علیک یا معین الضعفا یا امام رضا .
@komail31
VID_20201017_062338_497.mp3
3.96M
علمدارکمیل
#رمان #دمشق_شهر_عشق ✍ نویسنده فاطمه ولی نژاد 📑 قسمت هشتاد و شش 💠 قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آ
#رمان #دمشق_شهر_عشق
📑 قسمت هشتاد و هفت
تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزد و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود چشمانش سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
اعجاز نجاتم مستش کرده بود، با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد، پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد، با هر دو دستم پیراهن خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد، لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم، قلبم روی سینهاش جا ماند و دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
در حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و غریبانه به راه افتادیم.
دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
@komail31
⛔️ کپی⛔️
علمدارکمیل
#رمان #دمشق_شهر_عشق 📑 قسمت هشتاد و هفت تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه
#رمان #دمشق_شهر_عشق
📑قسمت هشتاد و هشت
سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش #حضرت_زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
@komail31
Imam Hassan.mp3
17.63M
🌸🍂 سلام بر همراهان و اعضای خوب کانال
حلول ماه پربرکت ربیع الاول برای همه مسلمانان و شما به خیر و نیکی
و بر آقا امام زمان عج و شما تبریک عرض میکنم.
ان شاءالله از بلا و بیماری و بدیها به دور باشیم.
طبق روال سالهای قبل، امسال هم با پایان گرفتن ماه صفر،
چله زیارت جامعه رو شروع میکنیم.
اگر افرادی رو میشناسین که دوست دارن در این سفر معنوی همراه ما باشن، اطلاع رسانی کنید و لینک کانال رو براشون ارسال کنید.
@komail31
تلگرام و ایتا
یار تنوری امام زمان هستی؟؟
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
ميخوایم برای عرض ارادت و این که تنها یه لحظه یه لبخند روی لبای آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بشینه چهله بگیریم
چهله زیارت جامعه کبیره (هفته ای یه بار احتمالا یکشنبه ها) ❤️
حتما خودتون قضیه گم شدن مسافر در راه که از قافله جا مونده بود و آقا امام زمان کمک خواستند و آقا به ایشون فرمودند
سه نوبت عاشورا عاشورا عاشورا❤️❤️❤️
و سه نوبت جامعه جامعه جامعه 💚💚💚
و مسافر راه رو پیدا کردند، شنیدید.
این زیارت توسط امام هادی علیه السلام به شیعیان معرفی شده و در اون صفات امامان بزرگوار بیان شده ،،خیلی قشنگه،، در واقع امامان راه رسیدن ما به خدا هستند این رو تو زیارت جامعه هم بیان میکنه
از محرم و صفر که گذشتیم امروز،
چند نفرتون وقتی روضه یاران امام حسین تو شب آخر رو میخونن دوست داشتید اون شب میبودید و عرض ارادتی میکردید؟
ما هم آقا امام زمان رو داریم ، آقایی که همه امامان و پیامبرها دوست داشتند در زمان ایشون و در خدمت این بزرگوار میبودند 💖💖
یکم فکر کن،، زمان امام صادق علیه السلام،،،آقا به یارشون گفتن: برو توی تنور،،، بدون هیچ سوالی یار امام توی تنور رفتن،،،
امام زمانت توی راه گم شدن های آخر الزمان سه بار بهت گفته جامعه جامعه جامعه ❤️❤️❤️
امام زمانت گفت، پسر پیامبر، پسر فاطمه زهرا و...
ادامه دهنده راه امام حسین این رو از ما خواسته
📅ما این چهله رو چند ساله داریم برگزار میکنیم..
هر سال به لطف خدا بعد محرم و صفر با
آغاز امامت #امام_زمان علیه السلام این
چهله رو شروع میکنیم و
هفته ای یکبار، باید زیارت جامعه کبیره رو بخونیم تا چهل هفته
این کانال جهت یادآوری چهله و نیت اون و گاهي اسم شهیدی که زیارت جامعه به ایشون تقدیم میشه، هست.
💞💞💞 جالب اینه که هر سال هم با ولادت آقا امام هادی علیه السلام این چهله تموم میشه،، امامی که زیارت جامعه از سمت ایشون به ما رسیده ☺️
💙یه چیزی رو هم بگم این که
ما این زیارت رو هر هفته تقدیم به یکی از معصومین و منتسبینش و یا شهدا میکنیم تا به دست ایشون به دست امام زمان برسه،، این طوری حتما امام زمان زیارت ها رو به آبروی شهدا حتما مورد تایید قرار میده ان شالله 😇😇
📣📣یارهای تنوری امام زمان بسم الله
🔴از همه بزرگواران خواهش میکنم تو هر گروهی هستید، این پیام رو بذارید تا به واسطه شما یه نفر این زیارت رو بخونه و با صفات امامان آشنا بشه و بدونه چه طور بهتر با این بزرگواران مانوس بشه
(اگر یه نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری)
@komail31
#شهیدانہ 🕊🥀
#ازبابڪ_بگو🦋
#بابڪ عاشق امام رضا(ع)بودو «هر سال آبان ماهخانوادگی به پابوس حضرتعلی بنموسی الرضا (ع) می رفتند، ولی امسال #بابڪ سوریه بودو نتوانست بهمشهد برود ؛
درست درشبشهادت امام رضا (ع) آسمانی شد...
بابڪنمازش هیچگاه قضانمیشد ؛
«همیشه صبح زودازخواب بلندمی شد . یڪ روزهمڪه تاساعت 10صبحخواب مانده بودسرآسیمه ازخواببلند شد وگفتمن نبایدعمرم راهدر دهمواین همه راصرفخوابڪنم!
#بابڪ همیشہدرحال درسخواندن بود وحتی فوق لیسانسقبول شدوثبتنام هم ڪرداما گفت :
" رفتن بهسوریه ودفاع ازحریم آل الله واجبتراز رفتن بهدانشگاه است ؛ وقتی از آنجاآمدم ادامه تحصیلخواهم داد. "
#شهیدبابڪنورے
#شهیدرضوے💔
#عــلــمــدار_ڪــمــیــلــ
@komail31
#حدیث
✨حضرت علے عليہ السّلام مےفرمایند:
🌺چهار چيز براے چهار مقصد ديگر آفريدہ شدہ اند:
💠مال براے خرج ڪردن در احتياجات زندگے نہ براے نگهدارے.
💠علم براے عمل ڪردن بہ آن نہ جدال و ڪشمڪش و بحث.
💠انسان براے بندگے و اطاعت از خدا نہ خوشگذرانے و معصيت.
💠دنيا براے جمع آورے توشہ آخرت نہ غفلت از آخرت و آباد ساختن دنيا.
📔نصايح
@komail31