🔥هروقت خواستی گناه کنی این سه
آیه رو به یاد بیاور:
🌸🍃 (الم یعلم بانالله یری )
👈🏻 آیا نمیداند که خدا اورا میبیند؟
🌸🍃(ولمن خاف مقامربه جنتان)
👈🏻جنت برای کسی است که از جایگاه
پروردگارش بترسد.
🌸🍃 (ومن یتق الله یجعل له مخرج)
👈🏻هر کسی که از ترس خدا تقوا پیشه کند
خدا برای او راه خروجی فراهم میآورد.
علمدارکمیل
بسم الله الرحمن الرحیم ختم بیست و هشتم #زیارت_جامعه_کبیره هدیه به محضر مبارک امیرالمومنین آقا علی
مروری بر زندگی سرلشکر #شهید حاج حسین ادبیان
🔹وی ۲۰مرداد سال 1330 در یکی از توابع کرمانشاه متولد شد. همنشینی و شرکت پدر بزرگوار شهید در مجالس مذهبی با روحانیت مبارز سالهای قبل از انقلاب از قبیل #شهید گرانقدر آیتالله اشرفی اصفهانی، مرحوم آیتالله حاج مجتبی حاج آخوند منجر به ترویج فرهنگ اسلامی و تقویت بنیه ایمان خانواده این شهید گرانقدر شد.
در تاریخ 18 آذر سال 1351 با انگیزه میهن پرستی، با شرکت در آزمون ورودی دانشکده افسری به استخدام ارتش درآمد و دوران سه ساله دانشکده افسری را با موفقیت به اتمام رسانده و پس از فراغت از تحصیل، به منظور حراست از مرز و بوم کشور به منطقه غرب اعزام شد.
در طول سه سال پایانی حکومت منحوس پهلوی مبارزات و روشنگری ایشان که برگرفته از تربیت اسلامی خانواده بود، توسط ساواک و اداره اطلاعات وقت در بند رژیم طاغوت گرفتار میشود.
با پیروزی انقلاب اسلامی شهید بزرگوار از زندان طاغوت آزاد و با عنایت به دلاورمردی که در ذات او بود، بلافاصله بهمنظور سامان دادن به اوضاع کردستان در اوایل سال 58 به منطقه ناآرام و پرآشوب شهر سقز مأمور شد و به حفاظت از پادگان در مقابل هجوم ناجوانمردانه عناصر فرقه های فعال نفاق، کومله، دموکرات، حزب توده و کمونیستها به انجام وظیفه پرداخت و از سقوط آن پادگان جلوگیری بهعمل میآورد.
شهید ادبیان پس از آرامش بخشیدن به وضعیت پادگان مذکور و ایجاد ثبات نسبی در آن منطقه، با توجه به بروز آشوب و اغتشاش در شهر پاوه و محاصره آن شهر توسط عناصر جداییطلب، در کنار شهیدان والامقام چمران و صیاد شیرازی در شکست حصر پاوه نقش بیبدیلی را ایفا کرد.
@komail31 🍃
علمدارکمیل
مروری بر زندگی سرلشکر #شهید حاج حسین ادبیان 🔹وی ۲۰مرداد سال 1330 در یکی از توابع کرمانشاه متولد شد.
🌺#شهید حسین ادبیان 🌺
#شهید ادبیان چشم و دیدگاه صدام را کور کرد.
🔹به دنبال اشغال ارتفاعات بازیدراز توسط قوای بعثی و مزدور عراق، ایشان با طرحریزی عملیات هلیبرن با بهکارگیری زبدهترین، ماهرترین و شجاعترین نیروها و تکاوران در تاریخ 2 اردیبهشتماه سال 60 به ارتفاعات سوقالجیشی بازیدراز به قلب بعثیون کافر عراقی یورش برده و شکاف عظیمی را در جبهه خصم پدید میآورد و موجبات آزادسازی ارتفاعات مذکور را که بهعنوان چشم و دیدگاه صدام محسوب میشد، فراهم میکند.
شهید ادبیان 38 سال در ارتفاعات صعبالعبور بازیدراز جاویدالاثر ماند:
سرانجام این دلاورمرد ارتش به همراه همرزمان مظلوم و شجاعش پس از انهدام تجهیزات و به هلاکت رساندن تعداد بیشماری از قوای متجاوز دشمن، درحالی که تا آخرین فشنگ خود را به سینه خصم زبون شلیک کرد، به فیض شهادت نائل آمد و با توجه به تکهای متجاوز بعثیون عملا انتقال پیکر مطهر ایشان و همرزمانش به وطن میسر نشد و لذا بهمدت 38 سال این عزیز در آن ارتفاعات صعبالعبور جاویدالاثر ماند.
با لطف و عنایت الهی و با تلاش و همکاری کمیته تفحص و جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، سرانجام در هفتم تیرماه سال ۱۳۹۸ پیکر مطهر این شهید گرانقدر تفحص و پس از انجام آزمایش DNA به تأیید ستادکل نیروهای مسلح و خانواده معزز ایشان رسید.
اهمیت موضوع شهادت این افسر جوانمرد به حدی بود که توسط رسانههای صدام جنایتکار مکررا پخش میشد و ابراز مسرت و شادی میکردند؛ اما این خبر برای ایران به حدی جانسوز بود که توسط استاندار وقت مدت یک روز عزای عمومی در کرمانشاه اعلام شد.
مقام معظم رهبری:
« شهید شیرودی و شهید ادبیان این دو نظامی مسلمان برای ما خیلی حرفها دارند. وجود اینگونه عناصر در ارتش جمهوری اسلامی خیلی معنا دارد. این دو قهرمان در راه خدا جنگیدند و شهید شدند».
@komail31 🍃🌸🍃
توصیههای امام رضا علیهالسلام برای روزهای پایانی ماه مبارک رمضان
در روایات اسلامی رمضان ماهی که ابتدایش رحمت و میانه اش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم است معرفی شده و تصریح گردیده است که درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده میشوند و تا آخرین شب بسته نمیشوند؛ ماهی که خداوند در آن حسنات را میافزاید و گناهان را پاک میکند.
یکی از بافضیلتترین ایام و لیالی، دهه آخر ماه مبارک رمضان است. طبق روایات رسیده از اهل بیت (ع) پیامبر اکرم (ص) این دهه را به اعتکاف گذرانده و به عبادت و شب زنده داری مشغول بودند.
امام رضا (ع) هم میفرماید:
پدرم در دهه آخر ماه رمضان در هر شب بیست رکعت به نمازهاى مستحبّى شبهاى ماه رمضان مىافزود.
یکی دیگر از اعمال مهمی که در طول ماه مبارک رمضان مورد تأکید قرار گرفته، افطارى دادن به روزه داران است.
پیامبر اکرم ص میفرمود:
«مردم بیدار باشید! کسى که از شما به روزه دار مؤمن در این ماه افطارى دهد، پاداش آزاد نمودن یک برده و بخشش گناهان گذشته را همراه دارد. عرض شد: اى رسول خدا! ما توان افطارى دادن نداریم. حضرت فرمود: بترسید از آتش! ولو با دادن نصف دانه خرما و از آتش بپرهیزید! گر چه با دادن شربت آب باشد.»
علمدارکمیل
توصیههای امام رضا علیهالسلام برای روزهای پایانی ماه مبارک رمضان در روایات اسلامی رمضان ماهی که ابت
سوی دیگر ادعیه وارده در دهه آخر #ماه_مبارک_رمضان نشان از اهمیت روزهای پایانی آن دارد.
امام صادق(ع) در این زمینه فرمود: در دهه آخر ماه رمضان در هر شب بگو:
«أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ؛
(خدایا) به جلال ذات کریم تو پناه مىبرم از اینکه ماه رمضان از من منقضى شود، یا فجر از همین شب من طلوع کند، در حالى که تو را بر گردن من مسئولیتى یا گناهى باشد، که مرا به علت آن عذاب فرمایی»
علمدارکمیل
تقریبا مثل خودتونه، در همین حد مو بیرون میذاره . –نه راحیل جان. من میگم چادری باشه. اونوقت تو میگی
📘 رمان عبور از سیم خاردارهای نفس
📑 قسمت نود و هشت
🔻 اصلا انگار از تو می ترسه، زندگی اینجوری به چه دردی میخوره، عشق و عاشقی که از سرش بپره اون روش رو خواهی دید، الان داغه حرف حرف توئه.
همان لحظه فاطمه داخل اتاق شد. وقتی جو را دید آرام گفت:
–راحیل جان یه دقیقه بیا.
با تردید بلند شدم ورو به مژگان گفتم:
–الان برمی گردم.
فاطمه به طرف اتاق مادر آرش رفت، من هم به دنبالش رفتم.
–چی میگه اونجا؟ قیافت چرا اینقدر داغونه؟
–هیچی بابا، دردو دل می کرد.
–راحیل ما دو سه ساعت دیگه میریم. حالا نمیشه بعدا درد و دل کنید. این جاریت که همش ور دلته، تقریبا هر روز هم رو می بینید دیگه. بیا این آخریه پیش ما دیگه، زن دایی هم سراغت رو می گرفت.
–باشه چند دقیقه دیگه میام.
همین که خواستم پیش مژگان برگردم، دیدم از اتاق بیرون امد و به طرف آشپزخانه رفت.
چون میز غذا خوری هشت نفره بود همه جا نمی شدیم، برای همین سفره انداختند.
سر سفره نشسته بودیم. کیارش مدام از سفرش تعریف می کرد، از این که چقدر در آن کشور آزادی هست و مردم آنجا مدام در حال شادی و خوش گذرانی هستند و مردم ما چقدر افسرده اند. بعد نگاه تحقیر آمیزی به من انداخت و رو به
عمو رسول گفت:
دنیا داره به سرعت پیشرفت می کنه و هنوز خیلی ها دنبال خرافات هستند.
"چی میگه این، امشب زن و شوهر یه چیزیشون میشه ها، بابا حالا یه ترکیه رفتیا، اصلا چرا به عمه ی خودت نگاه نمیکنی؟"
به روی خودم نیاوردم. فاطمه که دست راستم نشسته بود زیرگوشم گفت:
–چرا اینجوری نگاهت کرد؟
به آرامی گفتم:
–آخه نگذاشتم تو ایرانم مثل تر کیه آزادی باشه، الان ازم شاکیه.
فاطمه پوزخندی زدو گفت:
–واقعا که، دیگه آزادی از این بیشتر؟ والا اون اروپاییشم غلط بکنه مثل بعضی از ایرانیها آزاد بیرون بیاد. بعد از سکوت کوتاهی کیارش حرفش را از سر گرفت. اسم یک سیاستمدار را آورد و گفت:
–با یه مَن ریش اونجا بود و میخواست اقامت بگیره. بعد دوباره نگاهی به من کردو ادامه داد:
–اینجارو جمع می کنه ببره اونجا خرج کنه. کاری هم به تورم و این چیزها نداره.
مژگان که تا آن موقع خیلی بادقت به حرف های شوهرش گوش می کرد رو به من گفت:
–ظاهرشون مذهبیه، خدا میدونه زیر زیرکی چه کارها که نمیکنن اینا...باید از این جور آدمها ترسید .
آرش تیز نگاهش کرد و مژگان سعی کرد به روی خودش نیاورد.
دوباره فاطمه زیر گوشم گفت:
–منظورش به ما بود؟