منتخبی از دست نوشته ها و سخنرانی های دکتر #علی_شریعتی درباره #امیرالمؤمنین حضرت #علی (ع)
"... سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت دشوار است، زیرا به عقیده من، علی (ع) یك قهرمان یا یك شخصیت تاریخی تنها نیست. هر كس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی كند، خود را نه تنها در برابر یك فرد، یك فرد برجسته انسانی در تاریخ میبیند، بلكه خود را در برابر معجزهای و حتی در برابر یك مساله علمی، یك معمای علمی «این خلقت» احساس میكند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه كه در وهله اول به ذهن میآید، درباره یك شخصیت بزرگ سخن گفتن نیست، بلكه درباره معجزهای است كه به نام انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.
علی (ع) یكی از شخصیتهای بزرگی است كه به نظر من بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا كرد كه رسالت خاصی دارد) كه از همه وقت، امروز ناشناخته میبود، محققین او را برای اولین بار میشناختند.
گاه علی (ع) را كه توی این جنگها یك قهرمان شمشیرزن است، توی شهر یك سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یك پدر و یك همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یك انسان زندگی است و در همه ابعادش میبینیم، تاریخ میگوید، تنها در نیمه شبها، توی نخلستانهای اطراف مدینه میرفته و نگاه میكرده كه كسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو میبرده و مینالیده! هرگز، من نمیتوانم قبول كنم كه رنجهای مدینه و رنجهای عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامی و حتی یارانش، این روحی را كه از همه این آفرینش بزرگتر است وادار به چنین نالیدنی بكند، هرگز!
درد علی (ع) خیلی بزرگتر است و آن درد خیلی باید درد نیرومندی باشد، كه این روح را این اندازه بیتاب بكند! مسلما این همان درد انسانی است كه خود را در این عالم زندانی میبیند، انسانی است كه خود را بیشتر از این عالم میبیند و احساس خفقان در این عالم میكند.
مسلما هر كسی كه انسانتر است، پیش از آنچه هست در خود نیاز احساس میكند، انسان است، این است كه میبینیم علی (ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاك سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است، نمونه عالی پاكی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونههای اساطیری است، نمونه عالی عدل خشك دقیقی است كه حتا برای مرد خوبی مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل است در جایی كه تحمل نكردن، خیانت است و نمونه اعلای همه زیباییهایی است و همه فضایلی است كه انسان همواره نیازمندش بوده و ندانسته.
@komail31 ◾️◾️
علمدارکمیل
#رمان #دمشق_شهر_عشق ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🔻قسمت نود از هول اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نماند
#رمان #دمشق_شهر_عشق
🔻قسمت نود و یک
#سردار_سلیمانی را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانیاش را در سرمای صبح زینبیه با چفیهای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمهای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به حرم، گرای مسیر حمله را میداد.
از طنین صدایش پیدا بود تمام هستیاش برای دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد.
ما چند زن گوشه حرم دست به دامن #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و خط آتش در دست #سردار_سلیمانی بود که تنها چند ساعت بعد محاصره #حرم شکست، معبری در کوچههای زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سالهای بعد بود، تا چهار سال بعد که داریا آزاد شد.
در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بیامان تکفیریها و ارتش آزاد و داعش، در زینبیه ماندیم و بهترین برکت زندگیمان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند.
💠 حالا دل کندن از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) سخت شده بود و بیتاب حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودیم.
چهار سال زیر چکمه تکفیریها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دلمان را زیر و رو کرده بود.
محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) در داریا با حزبالله لبنان بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای حزبالله به زیارت برویم.
فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و میدیدم قلبش برای حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میلرزد تا لحظهای که وارد داریا شدیم.
از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود.
با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، میتوانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کردهاند!
مصطفی دیگر نمیخواست آن صحنه را ببیند که ورودی حرم رو به جوان محافظمان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟»
او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟»
دیدن حرمی که به ظلم تکفیریها زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمیخوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!»
جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای ❣شیعه و سنی ❣ تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، #امام_علی (علیهالسلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!»
و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به چشم خود ببینیم.
بر اثر اصابت خمپارهای، گنبد از کمر شکسته و با همه میلههای مفتولی و لایههای بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که تکفیریها دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دستشان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود.
مصطفی شبهای زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میدانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم داریا بمونیم بعد برگردیم زینبیه؟»
دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میتپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه گفتم :«اینجا میمونیم و به کوری چشم داعش و بقیه تکفیریها این حرم رو دوباره میسازیم انشاءالله!»...
#پایان
@komail31 🍃🍃🌹🍃🍃