معصومه جان
مهمانِ چند روزهء ايران خوش آمدي..
همشيرهء امام خراسان خوش آمدي
🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌺
ز شان و رتبه ی این زن..
همین بس باشد و کافی..
که زیر پای او صدها..
فقیه و مجتهد خاک است..
🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌺
حورا کنند با مژه، جاروی صحن قم
این است فخرشان، به تو هستند خادمه
لکنت گرفته است قلم، بر روایتت
ای بهترینه فاطمه ها، بعد فاطمه
❤️یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه❤️
🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
با اجازه از محضر حضرت مهدی عج، حضرت معصومه سلام الله علیها و خانواده بزرگوارشان و هدیه به ایشان
✳️ ختم سی و چهارم #زیارت_جامعه_کبیره
به نیابت از شهدا، دختران عزیز شهدا، دختران ائمه ی شهیدمان، دختران و زنانی که در هر زمان و مکانی در راه اعتلای جهانی اسلام و به ثمر رسیدن انقلاب و ایران به شهادت رسیدند.
التماس دعا
@komail31 🍃🍃🌸🌹🌸🍃🍃
حضرت معصومه(س) - مناجات
سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟
عزیز ضامن آهو گدا نمیخواهی؟
دلم گرفته به غم خو گدا نمیخواهی؟
شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟
مران، به جان عزیزت پناه آوردم
خجالتم نده بانو گناه آوردم
تهیست دستم و یک سینه آه آوردم
تو سر شکستهء بی دست و پا نمیخواهی؟
نگاه کن به دلم، بی قرار یعنی من
خزان گرفتهء بی برگ و بار یعنی من
فقیر و بی هنر و خوار و زار یعنی من
عزا گرفته دلم بی نوا نمیخواهی؟
قسم به علم امامت علیمه یعنی تو
به حلم حضرت حجت حلیمه یعنی تو
قسم به نفس کرامت کریمه یعنی تو
میان این همه سائل مرا نمیخواهی؟
پناه بی کس و کاران نکن ردم بی بی
ببین که دلهره دارم، نگو بدم بی بی
فقیر و خسته به درگاهت آمدم بی بی
دل خرابِ به غم مبتلا نمیخواهی؟
من آمدم که بگویم فقط تو را دارم
ببار! بار دگر مانده بین گِل بارم
نخواه دست ازین التماس بردارم
مرا تو محض رضای خدا نمیخواهی؟
به یُمن عشق تو شاید خدا نگاهم کرد
نظر به آه من و این دل سیاهم کرد
به یک اشارهء تو عمر نوح خواهم کرد
تو خضر سازی و آب بقا نمیخواهی!
نمیرد آنکه برای غم شما پژمرد
نمیرد آنکه دلش را به رحمت تو سپرد
به امر تو دل دریا شکاف خواهد خورد
برای معجزه هایت عصا نمیخواهی!
تو جلوه کردی و قم شد دلیل معتبرش
همان حرم که پر از انبیاست هر سحرش
حرم نگو که نشسته بهشت پشت درش
تو عرش داری و باد صبا نمیخواهی!
درون صحن تو پهن است بال جبرائیل
شدست خادمتان، خوش بحال جبرائیل
چه بی ریاست، گلی بر جمال جبرائیل
غلام و نوکر پر ادعا نمیخواهی!
شباهت تو به آن کوه صبر دیرینست
شبیه نور عظیمی که رو به آیینست
شدست آینه ایوان و علتش این است
خدای آینه! ایوان طلا نمیخواهی!!
شبیه زینبی اما تفاوتی هم هست
همیشه دور و بر تو زیاد محرم هست
اگرچه بعد برادر به سینه ات غم هست
اگر شهید شود، بوریا نمیخواهی...
#حضرت_معصومه
@komail31
#خاطره
«به هیچ عنوان در قید و بند زندگی مادی نبود
و همیشه سخت ترین شرایط را انتخاب میکرد.
وقتی نماینده مجلس شد و همین طور وزیر
دفاع، یک پیکان مدل ۵۶ به او و بقیه دادند.
او پیکان را داد تا رنگ تاکسی زدند
و با آن رفت و آمد میکرد.
وقتی در کاخ نخست وزیری بود،
میتوانست از تمام امکانات آنجا برای خودش
استفاده کند، اما این کار را نکرد.
طبقه های بالا، بنی صدر بود و
چمران در زیرزمین می نشست.
خانه شخصی نداشت،
فقط یک خانه پدری داشت
که گاهی میرفت و به آنجا سر میزد
و باز به همان زیرزمین محل کارش برمی گشت.
همسر اولش، که او را در لبنان رها کرده و رفته
بود، وقتی خبردار شد که او در ایران وزیر شده
است، برایش نامه نوشت.
خودش میگفت:
«وقتی فهمیدند، اومدم ایران و وزیر شدم،
برام نامه نوشتند که میخواند بیان پیشم.
خبر نداشتند که وزارت ما با وزارت آمریکا
یا هر جای دیگه، زمین تا آسمون فرق میکنه.
خبر نداشتند باید بیایند اینجا و توی زیرزمین با من زندگی کنند.»
📕 #کتاب چمران مظلوم بود ؛ ص ۹۳
راوی : محسن الله داد
#شهید دکتر مصطفی #چمران
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
🔴 اگر #حجاب شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید ‼️
👈 #شهید_مدافع_حرم «مجتبی باباییزاده»:
چه زیباست سیاهی #چادر شما، نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم. 🌹
باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.✨
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود☝️ و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.❗️
[ اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفرج]
@komail31
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 4⃣7⃣ 💥متاسفم 🌹✨🌹✨🌹 🍃حرفش که تموم شد ... هنوز توی
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
💥قسمت 5⃣7⃣
💥عشق یا هوس
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم ... حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم... اما فاصله ما ... فاصله زمین و آسمان بود ... و من در تصمیمم مصمم ... و من هر بار، خیلی محکم و جدی ... و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم ... اما حالا...
به زحمت ذهنم رو جمع کردم ...
🍃- بعد از حرف هایی که اون روز زدیم ... فکر می کردم ...
دیگه صدام در نیومد ...
🍃- نمی تونم بگم ... حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم ... حرف های شما از یک طرف ... و علاقه من از طرف دیگه ... داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد ... تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت ... گاهی به شدت از شما متنفر می شدم ... و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم ... خودم رو لعنت می کردم ... اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود ... همون حرف ها و شخصیت شما ... و گاهی این تنفر ... باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم ... اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش ... شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم ... نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم ...
🍃دستش رو آورد بالا، توی صورتش ... و مکث کرد ...
- من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم ... و این ... نتیجه اون تحقیقات شد ... من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم ... و امروز ... پیشنهاد من، نه مثل گذشته ... که به رسم اسلام ... از شما خواستگاری می کنم ...
هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم ... حق با شما بود ... و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم ... اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست... عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما ... من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم ...
و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم ... در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم ... و شما صبورانه برخورد کردید ... من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم ...
👈ادامه دارد...
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#بدون_تو_هرگز
@komail31
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 5⃣7⃣ 💥عشق یا هوس 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃مغزم از کار افتاده بود
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
💥قسمت 6⃣7⃣
💥پاسخ یک نذر
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد ... و من به تک تک اونها گوش کردم ... و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم... وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ...
- هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه ... اما حقیقتا خوشحالم ... بعد از چهار سال و نیم تلاش ... بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید ...
🍃از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم ... ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم ... از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود ... و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی ... و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن ...
برگشتم خونه ... و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم ... بی حال و بی رمق ... همون طوری ولا شدم روی تخت ...
🍃- کجایی بابا؟ ... حالا چه کار کنم؟ ... چه جوابی بدم؟ ... با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟ ... الان بیشتر از هر لحظه ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم ... بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی ...
🍃بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم ...
🍃چهل روز نذر کردم ... اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم ... گفتم هر چه بادا باد ... امرم رو به خدا می سپارم ...
اما هر چه می گذشت ... محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت ... تا جایی که ترسیدم ...
- خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟ ...
🍃روز چهلم از راه رسید ... تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم ... و بخوام برام استخاره کنن ... قبل از فشار دادن دکمه ها ... نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم ...
- خدایا! ... اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه ... فقط از درگاهت قدرت و توانایی می خوام ... من، مطیع امر توئم ...
و دکمه روی تلفن رو فشار دادم ...
🍃" همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم ... بر تو نیز روحی را به فرمان خود، وحی کردیم ... تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ... ولی ما آن را نوری قرا دادیم که به وسیله آن ... هر کسی از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم ... و تو مسلما به سوی راه راست هدایت می کنی "
سوره شوری ... آیه 52
🍃و این ... پاسخ نذر 40 روزه من بود ...
👈ادامه دارد...
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#بدون_تو_هرگز
@komail31 🍃 🌸
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 6⃣7⃣ 💥پاسخ یک نذر 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃اون، صادقانه و بی پروا
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
💥قسمت 7⃣7⃣ (قسمت آخر)
💥مبارکه ان شاالله
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🍃تلفن رو قطع کردم ... و از شدت شادی رفتم سجده ... خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه ...
اما در اوج شادی ... یهو دلم گرفت ...
گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران ... ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد ... و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد ...
🍃وقتی مریم عروس شد ... و با چشم های پر اشک گفت ... با اجازه پدرم ... بله ...
هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد ... هر دومون گریه کردیم ... از داغ سکوت پدر ...
🍃از اون به بعد ... هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها ... روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم ...
- بابا کی برمی گردی؟ ... توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره ... تو که نیستی تا دستم رو بگیری ... تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم ... حداقل قبل عروسیم برگرد ... حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک ... هیچی نمی خوام ... فقط برگرد...
🍃گوشی توی دستم ... ساعت ها، فقط گریه می کردم ...
بالاخره زنگ زدم ... بعد از سلام و احوال پرسی ... ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ... اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت ... اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم ... حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه ...
بالاخره سکوت رو شکست ...
🍃- زمانی که علی شهید شد و تو ... تب سنگینی کردی ... من سپردمت به علی ... همه چیزت رو ... تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی ...
🍃بغض دوباره راه گلوش رو بست ...
- حدود 10 شب پیش ... علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد ... گفت به زینبم بگو ... من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم ... توکل بر خدا ... مبارکه ...
🍃گریه امان هر دومون رو برید ...
- زینبم ... نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست ... جواب همونه که پدرت گفت ... مبارکه ان شاء الله ...
🍃دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم... اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... تمام پهنای صورتم اشک بود ...
همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم ... فکر کنم ... من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت ... عروس و داماد ... هر دو گریه می کردن ...
🍃توی اولین فرصت، اومدیم ایران ... پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن ... مراسم ساده ای که ماه عسلش ... سفر 10 روزه مشهد ... و یک هفته ای جنوب بود ...
هیچ وقت به کسی نگفته بودم ... اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه ... توی فکه ... تازه فهمیدم ... چقدر زیبا ... داشت ندیده ... رنگ پدرم رو به خودش می گرفت ...
🍃پی نوشت : خانم دکتر سیده حسینی هم اکنون در انگلستان زندگی می کند و تا کنون هفده نفر را به دین مبین اسلام دعوت کرده اند. هفده نفر از طریق ایشون به لطف خدا مسلمان شده اند.
✅پایان
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
@komail31
#بدون_تو_هرگز
🌹پنج شنبه است،شادی ارواح رفتگانمان و ارواح همه شهدا، مومنین و مومنات ، فاتحه (حمد)با سه قل هو الله همراه با صلوات بر محمد و آل محمد به نیت سلامتی و تعجیل در #ظهور آقا #امام_زمان بفرستیم.
╭━═━⊰☔️🌺☔️⊱━═━╮
🌼🍃 @komail31 🍃🌸
╰━═━⊰☔️🌺☔️⊱━═━╯
📌 #طرح_مهدوی
📝 "توبه واقعی"
🔹 یکی از اصلی ترین دلایل غیبت امام زمان، گناهانی است که از انسان ها سر می زند. برای رسیدن به آن حضرت باید از گناهان خود بازگردیم. توبه آدابی دارد و صرفِ توبه ی زبانی کافی نیست بلکه آن توبه باید در عمل هم مشخص باشد.
❤️ امام مهدی (عج) در نامه خود به شیخ مفید، گناهان ما را دلیل اصلی غیبت می دانند و می فرمایند:
پس تنها چیزی که ما را از آنان پوشیده می دارد، اعمال ناخوشایندشان است که به ما می رسد و از آنان نمی پسندیم و انتظار نداریم.
📚 کتاب مکیال المکارم ج ۲
💢 ما گناه می کنیم و خدا غیبت تو را تمدید می کند...
@komail31 🍃 🌸 🍃
ترامپ و پمپئو قبل از انتخابات ۱۳ آبان امریکا نیاز جدی به مذاکره با ایران دارند
اهرم تحریمی دیگری برای فشار بر ایران نمانده،حمله نظامی نا محتمل است
فقط می ماند ایجاد اغتشاش!
جریاناتی مشکوک در داخل به همین منظور ،خطر واگیر کرونا در جامعه را برای تقویت تجمعات مردمی کم رنگ کرده اند
تورم افسار گسیخته، دلار ۲۰۰۰۰ تومانی و سکه بیش از ۸ میلیونی
کسب وکارهای آسیب دیده از کرونا
رفتارها و سخنان محرک و غیرمسئولانه برخی مسئولین!
آزاد بودن بیش از ۸۰ هزار زندانی!
اخبار افزایش هزینه حامل های انرژی و ارتباطات!
و چندین عامل دیگر کشور را در آستانه آشوب قرار داده است
"علی اکبر رائفی پور"
@komail31