eitaa logo
علمدارکمیل
344 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آيت الله آملی : در طول سال آدم مي تواند بگيرد، ولي بهارش اين ۴۰ شب است هر ختمی هم که دوست دارین، میتونین بگیرین. "و پسندیده اینه که ثواب ختم رو به وجود مقدس امام زمانمان هدیه کنیم" برای برداشتن چله ذیعقده یکی از دعاها، اذکار وسوره های زیر پیشنهاد شده 1⃣ سوره های فجر، فتح، محمد، یس 2⃣ جامعه کبیره، جامعه صغیره 3⃣ ذکر لااله الاالله روزی۱۰۰۰ مرتبه 4⃣ صلوات روزی ۳۵۰ مرتبه 5⃣ ذکر یابصیر ۳۰۳ مرتبه 6⃣ آیه رب ادخلنی مدخلأ صدق واخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لندک سلطانأ نصیرأ روزی۱۰۰ مرتبه 7⃣ استغفار روزی ۷۰ مرتبه 8⃣ زیارت وارث؛ حدیث کسا 9⃣ زیارت عاشورا ؛ سوره طه 🔟 خواندن قران حداقل دو صفحه 1⃣1⃣ دعای توسّل یا توسلی دیگر 2⃣1⃣دعای عهد یا نادعلی 3⃣1⃣ ترک حداقل یک گناه 4⃣1⃣ دعای عالیه المضامین یا هر ذکر و دعایی که صلاح میدونین. 🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘ ✅برنامه چهل روز تا طهارت جان، ⏪۱- شناخت گناهانی که بدان مبتلاییم ⏪۲-اولویت بندی گناهان و تمركز برروي گناهان با اولويت مهم تر ⏪٣_كنترل چشم و گوش و زبان در روز با اجتماع ⏪٤-تلاش برای اقامه نماز در اول وقت و دائم الوضو بودن ⏪٥_بيداري نيم ساعت قبل از اذان صبح جهت خواندن نماز شب شب را دریابید. شب یک زمان ویژه‌ای است و هر کس که به جایی رسید، از شب‌زنده‌داری رسید. ⏪٦_سعي در بيداري بين الطلوعين و خواندن يك حزب يا يك صفحه از قرآن كريم با توجه و معني و خواندن دعاي عهد امام زمان عج ⏪٧_خواندن ذكر استغفار هر روز صد مرتبه بعد از هر نماز ⏪٨_برنامه خواندن زيارت عاشورا هرروز با توجه انتخاب ساعت ان در روز با خودتان ⏪٩_ذکر غالب لا اله الا الله غالب ما در این مرحله لا اله الا الله خواهد بود که جایگزین استغفار میشود. در ادای لا اله غیر خدا را از دل بیرون میریزیم و با الا الله خدا را جایگزین میکنیم. هر روز ⏪١٠_خواندن نماز با توجه بيشتر و حضور قلب درنماز ⏪١١_خواندن نماز توبه طبق دستورالعمل روز يكشنبه اين ماه است ولي در چله روز و تعداد جهت انجام بيشتر آن در هفته، ميتواند با اختيار خودتان 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 ان شاءالله پر روزی باشید. ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید @komail31 🍃 🌸 🍃 لطفا نشر بدید و در ثوابش شریک باشین.
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 3⃣7⃣ 💥بخشنده باش 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃زمان به سرعت برق و باد سپری شد ... لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم ... نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم ... نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم ... هواپیما که بلند شد ... مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم ... 🍃حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد ... ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود ... حالتش با من عادی شده بود ... حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم ... هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید ... اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد ... نه فقط با من ... با همه عوض می شد ... 🍃مثل همیشه دقیق ... اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود ... ادب ... احترام ... ظرافت کلام و برخورد ... هر روز با روز قبل فرق داشت ... یه مدت که گذشت ... حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد... دیگه به شخصی زل نمی زد ... در حالی که هنوز جسور و محکم بود ... اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد ... رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن ... بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود ... که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود ... در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم ... 🍃شیفتم تموم شد ... لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد ... - سلام خانم حسینی ... امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ ... می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم ... 🍃وقتی رسیدم ... از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید ... نشست ... سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... 🍃- خانم حسینی ... می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم ... اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم... و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم ... 🍃این بار مکث کوتاه تری کرد ... - البته امیدوارم ... اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید ... مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید ... 👈ادامه دارد... 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ @komail31
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 4⃣7⃣ 💥متاسفم 🌹✨🌹✨🌹 🍃حرفش که تموم شد ... هنوز توی شوک بودم ... 2 سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود ... فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود ... لحظات سختی بود ... واقعا نمی دونستم باید چی بگم ... برعکس قبل ... این بار، موضوع ازدواج بود ... نفسم از ته چاه در می اومد ... به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم ... 🍃- دکتر دایسون ... من در گذشته ... به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد ... و به عنوان یک شخصیت قابل احترام ... برای شما احترام قائل بودم ... در حال حاضر هم ... عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم ... 🍃نفسم بند اومد ... - اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون ... فقط می تونم بگم ... متاسفم ... 🍃چهره اش گرفته شد ... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد ... - اگر این مشکل ... فقط مسلمان نبودن منه ... من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم ... این رو هم باید اضافه کنم ... تصمیم من و اسلام آوردنم ... کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره ... شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید ... چه من رو انتخاب کنید ... چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه ... من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم ... و حتی اگر خلاف احساس من، باشه ... هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم ... 🍃با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد ... تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم ... مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم ... هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... یان دایسون ... یک روز مسلمان بشه ... 👈ادامه دارد... 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ @komail31
• • • چقدر در حرمت بوی عشق می آید خیال میکنم عطر دمشق می آید... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
معصومه جان مهمانِ چند روزهء ايران خوش آمدي.. همشيرهء امام خراسان خوش آمدي 🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌺 ز شان و رتبه ی این زن.. همین بس باشد و کافی.. که زیر پای او صدها.. فقیه و مجتهد خاک است.. 🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌺 حورا کنند با مژه، جاروی صحن قم این است فخرشان، به تو هستند خادمه لکنت گرفته است قلم، بر روایتت ای بهترینه فاطمه ها، بعد فاطمه ❤️یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه❤️ 🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحیم با اجازه از محضر حضرت مهدی عج، حضرت معصومه سلام الله علیها و خانواده بزرگوارشان و هدیه به ایشان ✳️ ختم سی و چهارم به نیابت از شهدا، دختران عزیز شهدا، دختران ائمه ی شهیدمان، دختران و زنانی که در هر زمان و مکانی در راه اعتلای جهانی اسلام و به ثمر رسیدن انقلاب و ایران به شهادت رسیدند. التماس دعا @komail31 🍃🍃🌸🌹🌸🍃🍃
حضرت معصومه(س) - مناجات سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟ عزیز ضامن آهو گدا نمیخواهی؟ دلم گرفته به غم خو گدا نمیخواهی؟ شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟ مران، به جان عزیزت پناه آوردم خجالتم نده بانو گناه آوردم تهیست دستم و یک سینه آه آوردم تو سر شکستهء بی دست و پا نمیخواهی؟ نگاه کن به دلم، بی قرار یعنی من خزان گرفتهء بی برگ و بار یعنی من فقیر و بی هنر و خوار و زار یعنی من عزا گرفته دلم بی نوا نمیخواهی؟ قسم به علم امامت علیمه یعنی تو به حلم حضرت حجت حلیمه یعنی تو قسم به نفس کرامت کریمه یعنی تو میان این همه سائل مرا نمیخواهی؟ پناه بی کس و کاران نکن ردم بی بی ببین که دلهره دارم، نگو بدم بی بی فقیر و خسته به درگاهت آمدم بی بی دل خرابِ به غم مبتلا نمیخواهی؟ من آمدم که بگویم فقط تو را دارم ببار! بار دگر مانده بین گِل بارم نخواه دست ازین التماس بردارم مرا تو محض رضای خدا نمیخواهی؟ به یُمن عشق تو شاید خدا نگاهم کرد نظر به آه من و این دل سیاهم کرد به یک اشارهء تو عمر نوح خواهم کرد تو خضر سازی و آب بقا نمیخواهی! نمیرد آنکه برای غم شما پژمرد نمیرد آنکه دلش را به رحمت تو سپرد به امر تو دل دریا شکاف خواهد خورد برای معجزه هایت عصا نمیخواهی! تو جلوه کردی و قم شد دلیل معتبرش همان حرم که پر از انبیاست هر سحرش حرم نگو ‌که نشسته بهشت پشت درش تو عرش داری و باد صبا نمیخواهی! درون صحن تو‌ پهن است بال جبرائیل شدست خادمتان، خوش بحال جبرائیل چه بی ریاست، گلی بر جمال جبرائیل غلام و نوکر پر ادعا نمیخواهی! شباهت تو به آن کوه صبر دیرینست شبیه نور عظیمی که رو به آیینست شدست آینه ایوان و علتش این است خدای آینه! ایوان طلا نمیخواهی!! شبیه زینبی اما تفاوتی هم هست همیشه دور و بر تو زیاد محرم هست اگرچه بعد برادر به سینه ات غم هست اگر شهید شود، بوریا نمیخواهی... @komail31
«به هیچ عنوان در قید و بند زندگی مادی نبود و همیشه سخت ترین شرایط را انتخاب میکرد. وقتی نماینده مجلس شد و همین طور وزیر دفاع، یک پیکان مدل ۵۶ به او و بقیه دادند. او پیکان را داد تا رنگ تاکسی زدند و با آن رفت و آمد میکرد. وقتی در کاخ نخست وزیری بود، میتوانست از تمام امکانات آنجا برای خودش استفاده کند، اما این کار را نکرد. طبقه های بالا، بنی صدر بود و چمران در زیرزمین می نشست. خانه شخصی نداشت‌، فقط یک خانه پدری داشت که گاهی میرفت و به آنجا سر میزد و باز به همان زیرزمین محل کارش برمی گشت. همسر اولش، که او را در لبنان رها کرده و رفته بود، وقتی خبردار شد که او در ایران وزیر شده است، برایش نامه نوشت. خودش میگفت: «وقتی فهمیدند، اومدم ایران و وزیر شدم، برام نامه نوشتند که میخواند بیان پیشم. خبر نداشتند که وزارت ما با وزارت آمریکا یا هر جای دیگه، زمین تا آسمون فرق میکنه. خبر نداشتند باید بیایند اینجا و توی زیرزمین با من زندگی کنند.» 📕 چمران مظلوم بود ؛ ص ۹۳ راوی : محسن الله داد دکتر مصطفی @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
🔴 اگر شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید ‼️ 👈 «مجتبی بابایی‌زاده»: چه زیباست سیاهی شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. 🌹 باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.✨ امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود☝️ و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمی‌دارم به ملاقات من سر مزار بیایید.❗️ [ اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفرج] @komail31
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 5⃣7⃣ 💥عشق یا هوس 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم ... حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم... اما فاصله ما ... فاصله زمین و آسمان بود ... و من در تصمیمم مصمم ... و من هر بار، خیلی محکم و جدی ... و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم ... اما حالا... به زحمت ذهنم رو جمع کردم ... 🍃- بعد از حرف هایی که اون روز زدیم ... فکر می کردم ... دیگه صدام در نیومد ... 🍃- نمی تونم بگم ... حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم ... حرف های شما از یک طرف ... و علاقه من از طرف دیگه ... داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد ... تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت ... گاهی به شدت از شما متنفر می شدم ... و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم ... خودم رو لعنت می کردم ... اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود ... همون حرف ها و شخصیت شما ... و گاهی این تنفر ... باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم ... اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش ... شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم ... نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم ... 🍃دستش رو آورد بالا، توی صورتش ... و مکث کرد ... - من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم ... و این ... نتیجه اون تحقیقات شد ... من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم ... و امروز ... پیشنهاد من، نه مثل گذشته ... که به رسم اسلام ... از شما خواستگاری می کنم ... هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم ... حق با شما بود ... و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم ... اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست... عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما ... من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم ... و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم ... در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم ... و شما صبورانه برخورد کردید ... من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم ... 👈ادامه دارد... 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ @komail31
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 6⃣7⃣ 💥پاسخ یک نذر 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد ... و من به تک تک اونها گوش کردم ... و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم... وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ... - هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه ... اما حقیقتا خوشحالم ... بعد از چهار سال و نیم تلاش ... بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید ... 🍃از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم ... ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم ... از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود ... و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی ... و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن ... برگشتم خونه ... و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم ... بی حال و بی رمق ... همون طوری ولا شدم روی تخت ... 🍃- کجایی بابا؟ ... حالا چه کار کنم؟ ... چه جوابی بدم؟ ... با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟ ... الان بیشتر از هر لحظه ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم ... بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی ... 🍃بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم ... 🍃چهل روز نذر کردم ... اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم ... گفتم هر چه بادا باد ... امرم رو به خدا می سپارم ... اما هر چه می گذشت ... محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت ... تا جایی که ترسیدم ... - خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟ ... 🍃روز چهلم از راه رسید ... تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم ... و بخوام برام استخاره کنن ... قبل از فشار دادن دکمه ها ... نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم ... - خدایا! ... اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه ... فقط از درگاهت قدرت و توانایی می خوام ... من، مطیع امر توئم ... و دکمه روی تلفن رو فشار دادم ... 🍃" همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم ... بر تو نیز روحی را به فرمان خود، وحی کردیم ... تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ... ولی ما آن را نوری قرا دادیم که به وسیله آن ... هر کسی از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم ... و تو مسلما به سوی راه راست هدایت می کنی " سوره شوری ... آیه 52 🍃و این ... پاسخ نذر 40 روزه من بود ... 👈ادامه دارد... 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ @komail31 🍃 🌸
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 💥قسمت 7⃣7⃣ (قسمت آخر) 💥مبارکه ان شاالله 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃تلفن رو قطع کردم ... و از شدت شادی رفتم سجده ... خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه ... اما در اوج شادی ... یهو دلم گرفت ... گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران ... ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد ... و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد ... 🍃وقتی مریم عروس شد ... و با چشم های پر اشک گفت ... با اجازه پدرم ... بله ... هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد ... هر دومون گریه کردیم ... از داغ سکوت پدر ... 🍃از اون به بعد ... هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها ... روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم ... - بابا کی برمی گردی؟ ... توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره ... تو که نیستی تا دستم رو بگیری ... تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم ... حداقل قبل عروسیم برگرد ... حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک ... هیچی نمی خوام ... فقط برگرد... 🍃گوشی توی دستم ... ساعت ها، فقط گریه می کردم ... بالاخره زنگ زدم ... بعد از سلام و احوال پرسی ... ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ... اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت ... اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم ... حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه ... بالاخره سکوت رو شکست ... 🍃- زمانی که علی شهید شد و تو ... تب سنگینی کردی ... من سپردمت به علی ... همه چیزت رو ... تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی ... 🍃بغض دوباره راه گلوش رو بست ... - حدود 10 شب پیش ... علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد ... گفت به زینبم بگو ... من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم ... توکل بر خدا ... مبارکه ... 🍃گریه امان هر دومون رو برید ... - زینبم ... نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست ... جواب همونه که پدرت گفت ... مبارکه ان شاء الله ... 🍃دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم... اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... تمام پهنای صورتم اشک بود ... همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم ... فکر کنم ... من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت ... عروس و داماد ... هر دو گریه می کردن ... 🍃توی اولین فرصت، اومدیم ایران ... پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن ... مراسم ساده ای که ماه عسلش ... سفر 10 روزه مشهد ... و یک هفته ای جنوب بود ... هیچ وقت به کسی نگفته بودم ... اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه ... توی فکه ... تازه فهمیدم ... چقدر زیبا ... داشت ندیده ... رنگ پدرم رو به خودش می گرفت ... 🍃پی نوشت : خانم دکتر سیده حسینی هم اکنون در انگلستان زندگی می کند و تا کنون هفده نفر را به دین مبین اسلام دعوت کرده اند. هفده نفر از طریق ایشون به لطف خدا مسلمان شده اند. ✅پایان 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ @komail31
🌹پنج شنبه است،شادی ارواح رفتگانمان و ارواح همه شهدا، مومنین و مومنات ، فاتحه (حمد)با سه قل هو الله همراه با صلوات بر محمد و آل محمد به نیت سلامتی و تعجیل در آقا بفرستیم. ╭━═━⊰☔️🌺☔️⊱━═━╮ 🌼🍃 @komail31 🍃🌸 ╰━═━⊰☔️🌺☔️⊱━═━╯
Taheri-Mirdamad-Banifateme-Saberkhorasani-04.mp3
12.76M
🎼 گره، از مشهد و قم وا نگشته ؛ برنخواهد گشت‌... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
📌 📝 "توبه واقعی" 🔹 یکی از اصلی ترین دلایل غیبت امام زمان، گناهانی است که از انسان ها سر می زند. برای رسیدن به آن حضرت باید از گناهان خود بازگردیم. توبه آدابی دارد و صرفِ توبه ی زبانی کافی نیست بلکه آن توبه باید در عمل هم مشخص باشد. ❤️ امام مهدی (عج) در نامه خود به شیخ مفید، گناهان ما را دلیل اصلی غیبت می دانند و می فرمایند: پس تنها چیزی که ما را از آنان پوشیده می دارد، اعمال ناخوشایندشان است که به ما می رسد و از آنان نمی پسندیم و انتظار نداریم. 📚 کتاب مکیال المکارم ج ۲ 💢 ما گناه می کنیم و خدا غیبت تو را تمدید می کند... @komail31 🍃 🌸 🍃
‏ترامپ و پمپئو قبل از انتخابات ۱۳ آبان امریکا نیاز جدی به مذاکره با ایران دارند اهرم تحریمی دیگری برای فشار بر ایران نمانده،حمله نظامی نا محتمل است فقط می ماند ایجاد اغتشاش! جریاناتی مشکوک در داخل به همین منظور ،خطر واگیر کرونا در جامعه را برای تقویت تجمعات مردمی کم رنگ کرده اند ‏تورم افسار گسیخته، دلار ۲۰۰۰۰ تومانی و سکه بیش از ۸ میلیونی کسب و‌کارهای آسیب دیده از کرونا رفتارها و سخنان محرک و غیرمسئولانه برخی مسئولین! آزاد بودن بیش از ۸۰ هزار زندانی! اخبار افزایش هزینه حامل های انرژی و ارتباطات! و چندین عامل دیگر کشور را در آستانه آشوب قرار داده است "علی اکبر رائفی پور" @komail31
♦️ما که رفتیم... ما به دنبال امام و ولی خویش، به حرف ها، وعده ها و آرمان های خودمان که دفاع از اسلام و انقلاب و کشور بود، عمل کردیم و رفتیم. 💢 راستی! شما کجای کارید؟ چه می کنید؟ در چه حال و هوایی سیر می کنید؟ همچنان بر عهدی که بستید، هستید؟ @komail31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 به وقت دلتنگی 🔹سردار شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند. @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🔻۴ تیرماه ۱۳۶۷ 🚩 سالروز شهادت سردار هور، سرلشکر شهید علی هاشمی گرامی باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک استوری بسیار زیبا کاری از گروه رسانه مجتبی کرمی ‌‌‌‌‌‌‌❀••••❈✿🌹✿❈••┈••❀      @komail31 ❀••••❈✿🌹✿❈••┈••❀
‌ 🌺 علیه السلام: ‌ 🌹هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش بر طرف سازد.🌾 📚کافی، ج۲، ص‌۲۰۰🌿 🌼 ╭━═━⊰☔️🌺☔️⊱━═━╮ 🌼🍃 @komail31 🍃🌸 ╰━═━⊰☔️🌺☔️⊱━═━╯