eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب بگو که ای خدا شرمندتم شرمندتم واکن به روی من درُ من هـرچی باشم بندتم
ڪاش تقدیر بہ سرانجام شود... و ڪسی هست کہ میلش شده شود عشق یعنے حرم بی بی و من می دانم! باید این برود تا دلم ❤️ آرام شود...
۲۰۰ تایی شدنمـون مبارڪ🎉🎊 ان‌شاءالله همیشه برامون بمونید💕 و با کمک بهم شهدا رو بیشتر بشناسیم😍 شادی روح شهید هادی که کانال به اسم ایشونه و تمام شهدا صلوات✨ اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در انتظار صفحـ ه دوازدهـم ..... مـے رود قصـ ه ے ما سوے سرانـجام آرام دفتـر قصـ ه ورق مے خورد آرام آرام آقا جان بیا
بفرمایید اینم هدیه های ۲۰۰ تایی شدنمون🎁🎊🎊↓
1_3289200.apk
4.34M
🔴 برنامه گرفتن عکس سلفی با سوت و کف زدن ❤️
1_9756485.apk
10.32M
✅برنامه ضبط DU 💯ضبط و ویرایش ویدئو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشخصـات امام حسن عسکری(ع) لقب: تاریخ تولد: تاریخ مرگ: یک حدیث از امام حسن‌عسکری(ع):
﷽ 🍇 دیگه وقت خواب نیست!! 🍇 🍓 همراه با اتومبیل شخصی، راهی جبهه بودیم. پشت فرمان بودیم. پشت فرمان بودم و ابراهیم کنار من خوابیده بود. 🍓 نیمه های شب دیدم که هر چند دقیقه یک بار از خواب می پرد و ساعتش را نگاه می کند! گفتم: چی شده؟ بگیر بخواب. 🍓 گفت: نه، دیگه وقت خواب نیست. اولین نمازخانه بین راه توقف کن. نزدیک اذان صبحه. 📚 خدای خوب ابراهیم
. هرڪس شھدا را یاد ڪند شھدا او را نزد 💔 یاد میڪند 📎 یادشان ڪنیم با ذڪر صلوات تا یادمان ڪنند🌱
با یه عده طلبه آمدندقم. همه شهید شدند الامحسن.❗️ خواب امام حسین(ع)رودیده بود. آقابهش گفته بود: (کارهات رو بکن این باردیگه بارآخرته)🕊 یه سربندداده بودبه یکے از رفقاش،گفته بود شهید شدم ببندیدبه سینه ام. آخه از آقا خواسته ام بے سرشهیدشم.💔 باچند تا ازفرماندهان رفته بود توی دیدگاه. گلوله۱۲۰خورده بودوسطشون جنازه اش که اومد،سرنداشت.😔 سربند رو بستیم به سینه اش... روی سربندنوشته بود؛ أنا زائرالحسین علیه اسلام💔
🍃خاطره ای که از بابک همیشه تو ذهن خانوادمون نشسته ، متعصب بودنش بود، تعصب به خانواده اش ،تعصب به کشورش . نسبت به اتفاقاتی که درپیرامونش در کشورش رخ میداد بی نظر و بی توجه نبود ،دوست داشت دراون اتفاقات نقش داشته باشه.دوست داشت کمک کنه به مملکتش. یه روز صحبت شهدای مدافعان حرم که شد ، بابک گفت : "وظیفه ی ماست که بریم دراین مسیر قدم برداریم ، اگر من نرم ، تو نری، کی باید جلوی داعش رو بگیره؟؟ اگر مسیر داعش به این مملکت کج بشه ، اونموقع ما باید چیکارکنیم؟؟وظیفمونه دشمن رو تو نطفه خفه کنیم.نزاریم دشمن مسیرش به این سمت کج بشه ." بچه خیلی متعصبی بود ! 🍃برادرشهید ♥️
همین الان سه بار بگو: اللهم صل علی محمد وآل محمد💎 اللهم صل علی محمد وآل محمد💎 اللهم صل علی محمد وآل محمد💎 فقط حواست باشه رو فراموش نکنی😉 که آقامون شب جمعه این ذکر رو خیلییییی دوست داره😘❤️
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
"حسابرسی" #ادامه کنار هر نوشته چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت. وقتی به آن خیره می شدیم مثل فیلم
🔴 (قسمت۶) "نجات یک انسان" خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که می‌توانستم گناهانم را گردن او بیاندازم و اعمال خوبش را بگیرم. اما هرچی میگذشت بدتر میشد..جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا هیچ ارزشی ندارد. اعمال خالصت را نشان بده تا کارت سریع حل شود. همانطور که با ناراحتی کتاب اعمال را ورق می زدم ناگهان دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده:خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. به خودم افتخار کردم وگفتم: خدا راشکر این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای شنا کردن اطراف سد زاینده رود رفته بودیم. رودخانه پر از آب بود.ناگهان صدای جیغ و داد یک زن و مرد همه را میخکوب کرد.یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد. من شنا و غریق نجات بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدن آنها گفتند اینجا نزدیک سد است وخطرناک... اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب.خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم .او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم.پدر و مادرش از من تشکر کردند و شماره تماس و آدرس من را گرفتند. این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود.خوشحال بودم که لااقل یه کار خوب با نیت الهی پیدا کردم.اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شده است!! با ناراحتی گفتم:مگر نگفتی فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد حفظ می‌شود؟؟ من این کار را فقط برای خدا انجام دادم،پس چرا دارد پاک میشود؟؟جوان لبخندی زد و گفت: درست می‌گویی اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟یکباره فیلم آن لحظات را دیدم.. نیت درونی من مشغول صحبت بود! من با خودم می گفتم: خیلی کار مهمی کردم.. اگر جای پدر و مادر این بچه بودم به همه خبر می دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت.اگر من جای مسئولین استان بودم یک هدیه حسابی تهیه می‌کردم و مراسم ویژه می گرفتم اصلا باید خبرنگاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کنند..خلاصه فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد، روزنامه‌ها با من مصاحبه کردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند.جوان پشت میز گفت: اول برای رضای خدا کار کردی اما بعد خرابش کردی! آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی درسته؟گفتم راست می گویی.. همه اینها درست است. بعد با حسرت عظیمی گفتم: چه کار کنم دستم خیلی خالیه.جوان پشت میز گفت:خیلی ها کارهایشان را برای خدا انجام می‌دهند اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه را در همان دنیا نابود می‌کنند!حسابی به مشکل خورده بودم.. اعمال خوبم به خاطر شوخی ها و صحبت های پشت سر مردم و غیبت‌ها نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند.البته وقتایی که یک کار خالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می‌شد،چرا که در قرآن آمده بود: ان الحسنات یذهبن السیئات..کارهای نیک گناهان را‌ پاک میکند.زیارت های اهل بیت در نامه عمل من بسیار تاثیر مثبت داشت.البته زیارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود.اما خیلی سخت بود! هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی می‌شد کوچکترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت.به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد! یکدفعه جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله الحسین ۵ سال از اعمال شما را بخشیدیم و این ۵ سال بدون حساب طی می شود.با تعجب پرسیدم یعنی چی؟ گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.نمیدانید چقدر خوشحال شدم.۵ سال بدون حساب و کتاب!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند.. ..