eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
•لیست‌حمایتـے😃💜☝️🏻↯ 🌸-@banatozzahra 🔥-@shahidegheirat 🐣-@kjsjauuwouy 🍭-@Mohanna_4551 💣-@basiji_graph 🍫-@shidms313 ✨-@khadem23_ir 🕸-@Toloe_hagh 🦋-@maneoo313 📿-@hobb_fatemi313 🌻-@JENA_N ☔️-@Nana1995 🎈-@Clip_madahi1 🌿- https://eitaa.com/joinchat/939196553C1985632ee2 🖇-@talanghor_mazhabi 🍯-@DarMahzarSHohada313 💦-@chadoryhay_zahra ♥️-@kahroba80 🍋-@gallery_narges 🐞-@najvayebaran •باعضوشدن‌توی‌‌کانالشون‌ازشون‌حمایت‌کنیم :)🌱
• . میری‌گلزارشھدا ، عکس‌میگیری‌میذاری‌پروفت‌ڪھ‌همـھ ببینن‌،بعدمامانت‌پزتوبده‌کہ‌‌بچـھ‌ام‌سربہ‌راهھ وبچـھ‌ام‌هرهفتـھ‌گلزارمیره‌و . . :|💔 حتـےهمـھ‌ی‌این‌افتخاراتوهم‌ازشھداداریم یادمون‌نره‌رفقا ! ⸤ Eitaa.com/komeil3
『بسم‌رب‌جـٰان‌وجانان‌ابراهیم‌♥🌱'』
•°💦💙🦋' درعجبم . . . ! مَن‌گناه‌میکنم‌اماتوهنوزبرادرانھ‌هایت‌راداری ؛)♥️ 🌱' ⸤ Eitaa.com/komeil3
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
•°💦💙🦋' درعجبم . . . ! مَن‌گناه‌میکنم‌اماتوهنوزبرادرانھ‌هایت‌راداری ؛)♥️ #سلام‌علۍابراهیم🌱' ⸤ Eitaa
گویـےخدالبخندشان‌رابرایِ‌شھادت‌گلچین
کرده :)💔
رازآن‌لبخندچیست؟!🚶🏿‍♂
آیاصاحب‌تمام‌لبخندهامثلِ‌شماکوچ‌میکنند؟🕊

'
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
#حـٰاج‌قاسم‌ما :)💔
دلمون‌براصدات‌تنگ‌شده‌حجـے..:)💔
• . خواستـھ‌هات‌رو ، دلتنگـےهات‌رو ، هرچـےتودلت‌داری‌،نمیدونم‌چـے.. بـھ‌دلت‌گوش‌کن.. اگـھ‌دلخوری،اگـھ‌میخوای‌گریـھ‌کنـے ؛ اگھ‌حرفـےتودلت‌مونده.. بـھ بگورفیق..:)💔 ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 پارت شصت و سه - پدر هانیه (علی) : سیاوش آروم تر الان صدات میره بیرون! من دارم میگم هانیه و میخوام بدم به این پسره نه به باباش باباش شهید شده خب به ما چه اصلا اینجور پسر پیدا میشه؟ بیا مگه پارسا نمیگفتی خوبه؟؟ پرونده اشو دیدی؟ پهنای پرونده وخلاف هاشو دیدی؟ من بهش گفتم نباید محدودیت درست بکنه من باهاش طی کردم باباش هم مرده که مرده اصلا انگار یتیمـه 💔 چه فرقی داره حالا اگه بابا داشت خوشی دختر من تضمین میشد؟ اصل خودشه سیاوش اینبار یکم آرام تر ولی عصبی تر سیاوش گفت: خب باشه تو راست میگی گور بابای پدرش از فردا دست دخترت میگیره میبره از شما جداش میکنه ... چرا؟ چون مثل ما نیست اصلا میتونه ببینه ما چجوری مهمونی میگیریم؟ این ها انقدر گدا هستن که چشم دیدن ندارن تازه از فردا درباره شراب و سیگار میخواد منبر بره خودت کم از دست حورا کشیدی دخترت هم میخوای بدی به لنگ همین حورا و خانواده اش؟؟؟ با عصبانیت گفتم : خودتم میدونی خانواده حورا هرچقدر هم مذهبی بودن تاحالا توی زندگی من دخالت نداشتن مهم این بود که من حورا دوست داشتم سیاوش اومد نشست کنارم آرام گفت : هانیه چند وقتی هست چادری شده نماز میخونه باور کن تحت تاثیـر قرار گرفته فردا پس فردا از سرش میفته الان هوایی شده به قول تو این پسره سیده و مذهبی هوایی شده خودت و دخترت و بدبخت نکن ! ----- - علی : وقتی برادرم گفت هانیه تحت تاثـیر قرار گرفته رفتم توی فکـر راست میگفت هانیه یهو چادری شد یهو قید دوستاش و مهمونی هارا زد... همه چیز یهویی شده بود اگه فردا به قول داداشم این چیز ها از سرش میفتاد بعد دیگه این محمد نمیتوانست تحمل بکنه بعد باید میفتادیم دنبال کار های طلاقش🚶‍♂ اول جوانی پیـر میشد! یکی دو دقیقه به سکوت گذشت به داداشم گفتم : نکنه واقعا تحت تاثیـر قرار گرفته باشه؟! چیکار بکنم برادرم با تاکیدگفت : خب معلومه تحت تاثیر قرار گرفته کی یک شبه تغییر کرده؟ اصلا چجوری راه صد ساله و یک شبه طی کرده ؟! پاشو داداش بریم با هانیه حرف بزن به این یارو هم بگو دیگه دور و بر هانیه پیداش نشه ! --- انقدر رفته بودم داخل فکـر و توپم پر بود که هر آن امکان داشت بتـرکم سوار ماشین شدم قرار شد با سیاوش بریم دنبال مامان جان تا ایشان هم بیاد بلکه کاری بکند این وصلت سر نگیره✋🏾 توی راه سیاوش همه چیز را به مامان گفت قرار بود سه نفری این قضیه را برای همیشه تموم بکنیم …… جلوی در خانه خودمان رسیدیم ماشین محمد توی خیابان بود پس هانیه و محمد هم داخل خانه بودند با برادرم رفتیم داخل " اول یکـم سکوت کردیم تا وقت بگذره✋🏻 داداشم شروع کرد : ببینید اقا این برادرزاده من تازه یک شبه تغییر کرده یهو شروع کرد نماز خواندن یهو چادری شده ولی قبلش اینجور که میبینی نبوده خیلی کاملتر و آزادتر بوده نمیدونم الان کی سرکارش گذاشته که تحت تاثیر قرار گرفته .. من وقتی داداشم بهم گفت شما سیدی و فرزند شهید با قاطعیت گفتم هانیه نمیتونه طاقت بیاره دو روز دیگه که از سرش این چیزا بیفته دیگه شما و زندگی با امثال شماهارو نمیتونه تحمل بکنه ✋🏻 قید برادرزاده من و بزنید خیرش ببینید🚶‍♂ سید با تامل گفت : حرف شما درست اما چرا فکر میکنید نمیشه یک شبه تغییر کرد؟؟ چرا فکر میکنید هانیه تحت تاثیـر قرار گرفته؟! گذشته هانیه به من ربطی نداره ولی الان که زن بنده شدن از اینجا به بعدش به من مربوط میشه ! اتفاقا من وقتی با هانیه حرف زدم فهمیدم که یک شبه تغییر نکردن بلکه فکر کردن راهشونو پیدا کردن ! من با افتخار میگم سیدم و فرزند شهید اما این موارد اصلا باعث نمیشه توی زندگی من مشکلی پیش بیاد سیاوش :با عصبانیت داد زدم: یعنی چی!؟ زن من زن من الان هانیه هیچ کسی از شما محسوب نمیشه چرا اتفاقا اینکه فرزند یه ادم مرده ای خیلی مهمه ما نمیتونیم شاهد باشیم که هانیه دیوونه بشه با مرده ها حرف بزنه✋🏻 شما وصله تن ما نیستی! ما به این عقاید قدیمی که شماها دارید اعتقاد نداریم نمیتونیم باهاتون زندگی بکنیم نمیتونیم ..ما آبرو داریم علی : اقا محمد اگه حق انتخابی هست هنوز من پشیمون شدم نمیخوام هانیه با شما ازدواج بکنه… سید : در جواب عموی هانیه گفتم: من و همین برادر زاده شما امروز صیغه کردیم به خواست همین هانیه خانوم ! وقتی ایشون امروز بله را گفت ، پس من و با تمام شرایطم قبول کرده… همچنین توی همون قرآنی که وقت گرفتاری ها میریم سر وقتش آیه ۱۵۴ بقره میگه شهید زنده است** ! من درک نمیکنم حرف های شمارو غیر منطقی حاشیه نرید لطفا حرفتونو بزنید ✋🏻 مشکل دقیقتون را با بنده بگید (*متن کامل آیه: از روی بی‌اطلاعی یا بی‌ادبی، به آنان که در راه خدا شهید می‌شوند، مرده نگویید؛ بلکه به‌طور ویژه زنده‌اند؛ ولی شما درک نمی‌کنید) نویسنده ✍|