eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇮🇷】
5.1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 🌿 ヅ از اتاق خارج شد و در را بست،امیرعلی به طرفش آمد و بعد از سلام واحوالپرسی دستی بر روی شونه اش گذاشت: ــ اینا چی میگن؟ کمیل در حالی که به سمت در میرفت جوابش را داد: ــ کیا؟ ــ بچه های اینجا ــ چی میگن؟ ــ یکی از متهم هارو بردی تو اتاقت،موقع بازجویی شنود و دوربینو خاموش کردی. کمیل با اخم نگاهی به امیرعلی انداخت و گقت: ــ بچه های اینجا همیشه اینقدر فضولن ــ فضول نیستن،اما غیر عادی بود چون اولین باره اینکارو میکنی کمیل با عصبانیت غرید: ــ به اونا مربوط نیست،بهشون بگو هر کی سرش تو کار خودش باشه ،والا اینجا جایی ندارن ــ چقدر زود عصبی میشی کمیل ــ امیرعلی ،تو این وضعیت بحرانی کشور ،به جای اینکه تو فکر امنیت مردم باشن دارن فضولی میکنن ــ هستن،باور کن گروه خودت یک هفته است حتی به خونه هاشون سر نزدن شبانه روزی دارن کار میکنن ــ من باید برم اما برمیگردم،کسی حق نداره بره تو اتاقم ،هیچکس امیرعلی،اینجارو میسپارم به تو تا بیام .برگشتم یه گزارش کامل از مناطقی که زیر نظر ما هستن روی میزم باشه ــ باشه حتما،برو بسلامت سوار ماشین شد و از آنجا دور شد،به سمت آدرسی که سمانه برای او نوشته بود رفت،خیابان ها شلوغ بود،مثل اینکه طرفداران رئیس جمهور سعی نداشتند،جشن هایشان را به پایان برسانند!! کل خیابان ها بسته شده بودند،ترافیک سنگینی بود،صدای بوق ها و صدای جیغ و سوت های طرفداران و صدای دادهای معترضانه ی راننده های ماشین ها،در سرش می پیچیدند و سردردش را بیشتر می کردند، سرش را میان دستانش گرفت و محکم فشرد اما فایده ای نداشت،سرش را روی فرمون گذاشت و چشمانش را بست،آنقدر سردرد داشت،که دوست داشت چندباری سرش را روی فرمون بکوبد،با صدای بوق ماشین عقبی سرش را بالا برد ،مسیر باز شده بود. روبه روی کافی نت پارک کرد،سریع پیاده شد و وارد کافی نت شد.... ... @Komeil3
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🙂♥️ 😄❗️ 🙅🏻‍♂ 🚶🏿‍♂‼️ 🙋🏻‍♂🔥 - هانیه : فکرم خیلی مشغول حرف های آن روز پدر بزرگ شده بود اولین چیزی که بهش فکـر کردم غیرت این آقا بود … یاد ساشا افتادم ! به جرعت میگم اگه برادرش چیزی نیاز داشت اصلا کَـکِشم نمیگزید غیرت میرت حالیش نمیشد اما ایشون پا به پای حسین جنگیده بود " یک حس خوبی ته دلم بود خیالم راحت بود که الان شاید ساشا را نداشته باشم اما این آقا مثل ابراهیم میتواند دوست من باشد تازه غیرتی هم هست پس دیگه هرچی ازش بخواهم نه نمیارد (: برایم جالب بود ،برای اینکه حرف ان خانم روی زمین نماند جونش را گذاشت کف دستش و رفت سمت آب تازهههه مهمتر اینکه خودش هم آب نخورده بود این دیگه اخر معرفت بود ! حس خیلی خوبی داشتم .. یه چیزی خیلی روی فکر چنگ میکشید حتی موقع ناهار ،فکرم درگیر بود … بابابزرگم را میشناختم اصلا عادت نداشت چیزی را بزرگ جلوه دهد یا همان پیازداغش را هیچ وقت زیاد نمیکرد ! مطمعن بودم این آقا خیلی مشتی بوده اما من دوست های سارن را دیده بودم اینستا هم از فیلم و عکس پسر ها داخل باشگاه پر شده بود… دلم میخواست برم به همه بگویم شما هرچقدر هم تلاش بکنید نمیتوانید هیبت این آقارا داشته باشید حتی یک بار خودم شاهد بودم که دوست پسر سارن ، دست روش بلند کرد به اسم غیرت! اما این آقا اینجور که میگن خیلی غیرتی بوده اما هیچ وقت دست روی کسی بلند نکرد مگر در مقابل دشمن حتی به خاطر آب جونش را به خطر انداخت یااصلا همین ابراهیم مگه باشگاه نمیرفت؟ یک ذره از هارت و پورت این پسرهای الان را نداشت جالب بود . . . من باید یک لغت نامه مینوشتم ! تا افسرده برای بیخیال ها تا غیرت برای بداخلاق ها تا حجاب برای اسیر ها تا ……… برای مردم درست حسابی معنی بکنم معنی همه چیز هارا تغییر دادند هرکی اومد یک نظری داده است انگار که ادبیات پدر و مادر ندارد! کم مانده از دست همه داد و فریاد راه بندازم همین هایی که ادعا میکردند خیلی میدانند و با من رفیق هستند و مدافع بشر هستند من را تباه کردند" ما هرچقدر بلا سرمان می آید میندازیم گردن مشاور مدرسه و معلم دینی و روحانی ها اما نه دوست های من هم سن خودم بودند نه روحانی بودند نه معلم دینی و نه مشاور به راحتی من را به گند کشاندند همه چیز و قاطی کردن مردم قیمه هارو ریختن تو ماست ها نویسنده✍🏿: :)🌱 ⸤ Eitaa.com/komeil3