eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
روزِ حساب کتاب کهِ برسه.. بعضی از گُناهات رو کهِ بهت نِشون میدن، می‌بینی براشون استغفار نکردی، اصلاً یادت نبوده ! امّا زیرِ هر گُناهت یه استغفار نوشته شده..! اونجاست کهِ تازه میفهمی یکی به جات توبه کرده.... یکی که حواسش بهت بوده؟ یه دلسوز.. یکی مثلِ .... [ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...]🥀 •°•علمدارکمیل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
انبوه‌لشڪر‌اسلام‌دور‌ڪعبہ‌حلقہ زده‌بودند. اشڪ‌شوق‌درچشمان‌بسیارے‌جمع شده‌بود.هرڪس‌چیزۍ‌میگفت. امّا‌نگاه‌پیامبر،بہ‌بت‌هایے‌بودڪہ بر‌شانہ‌ۍڪعبہ‌سنگینے‌مے‌ڪرد. خدا‌وعده‌داده‌بود‌وحالا‌مڪہ‌دست مسلمانان‌بود. بایدآثارڪفروجهل‌ازبین‌مے‌رفت. عـلے؏بہ‌امتداد‌نگاه‌پـیـامـبرنگریست. پیـامبر‌آرام‌دست‌عـلے‌راگرفت‌و اورادنبال‌خودبرد. عـلے،گام‌بہ‌گام‌پشت‌سر‌پیامبرحرڪت مے‌ڪرد... بہ‌دیوار‌ڪعبہ‌تڪیہ‌داد‌وگفت: _عـلےجان!برشانہ‌هاے‌من‌برو‌واین‌ لڪہ‌هاے‌ننگ‌راازدامان‌ڪعبہ‌پاڪ‌ڪن. چهره‌ۍ‌عـلے‌تغییر‌ڪرد... خوشحال‌بود‌ڪہ‌مأمور‌این‌ڪارشده، وهم‌شرمساربودڪہ‌بایدپابرشانہ‌پیامبر بگذارد...همان‌طور‌ڪہ‌سرش‌پایین‌بود‌گفت: _یارسول‌اللھ...شرم‌میڪنم‌از‌اینڪہ‌بر شانہ‌هاے‌شما‌بایستم،آخرشما... پیـامبـرلبخندے‌ازرضایت‌ز‌دوگفت: _این‌دستور‌خداست‌عـلے‌جان! پاے‌افزار‌را‌ازپایش‌درآورد‌وتسبیح‌گویان پاۍ‌برشانہ‌ے‌پیـامـبرگذاشت. لشڪراسلام،آسمان‌وزمین... نظاره‌گراین‌صحنہ‌بودند. براۍ‌اینڪہ‌همہ‌ۍ‌عظمت‌اسلام‌را ببینند،باتڪبیر‌هاۍ‌پیاپے،بت‌ها راازبالابہ‌پایین‌افڪند... 🚫
آمده‌اندمقابل‌خانہ‌ۍ‌علۍ‌وفاطمہ... قبلش‌جمع‌شده‌بودندتابراۍ‌پس‌از پیامبرنقشہ‌بریزند.پیامبررفتہ‌بود، حڪومت‌دستِ‌ڪہ‌باشد؟ تصمیم‌گرفتند،رأۍ‌گیرۍ‌شد،حاڪم مشخص‌شد.همہ‌بیعت‌ڪردند،همہ ۍ‌آنها‌ڪہ‌درمدینہ‌بودند،جزچندنفر. چندنفرۍ‌ڪہ‌بہ‌عهدخود‌باپیامبر وفادارماندندوغدیریادشان‌مانده‌بود. نہ‌اینڪہ‌بقیہ‌یادشان‌رفتہ‌باشد،نہ. بقیہ‌دنیابرایشان‌شیرین‌ترازامرخدا بود.تن‌دادند‌بہ‌ڪارۍ‌ڪہ‌درسقیفہ انجام‌شد. درسقیفہ‌جمع‌شدند.تابہ‌خیال‌خودشان براۍ‌آینده‌شان‌خودشان‌تصمیم‌بگیرند. آیہ‌ۍروشن‌خدارانادیده‌گرفتند.حرف پیامبررازمین‌زدندومقابل‌ولۍ‌خدا ایستادند.بہ‌همین‌بۍ‌خیالۍ. وقتے‌آمدنددم‌خانہ‌ۍ‌عـلے؏،روضہ فاطمیہ‌رقم‌خورد... من‌بلدنیستم‌روضہ‌رابمیرم... اگرمیدانستم‌پایان‌نوشتن‌مۍ‌میرم، مے‌نوشتم... عـلے؏وقتے‌دیدنامردان‌بافاطمہ چہ‌ڪردند،عمَررابلندڪردوزمین زد. مردم‌بہ‌خاطرڪتڪ‌خوردن‌وآتش‌ گرفتن‌دخترپیامبربہ‌جوش‌وخروش نیفتادند،امّا... فضامتشنج‌شده‌بود.دست‌هابہ قبضہ‌ۍ‌شمشیربود،یڪ‌جنگ‌داخلۍ خداگفتہ‌بود‌عـلےصبرڪند... عـلے؏مردخدابود...دنیانامردهاۍ خودش‌رادارد... ازڪنارفاطمہ‌ۍ‌پرخون‌وبیهوش‌ گذشت... خداگفتہ‌بود...علے‌صبرڪند... علے‌مرد‌خدابود...دنیامنافقان زیادۍ‌دارد... علے‌رابردند... 🚫
نگاه‌بہ‌چهره‌ۍ‌مردم‌ڪردرسول‌خدا! دوستشان‌داشت! محبتش‌فراترازمحبت‌یڪ‌مادربہ‌بچہ‌ۍ شیرخواربود. نگاه‌بہ‌عـلے‌ڪرد. اوهم‌همین‌طور‌بود؛مقابل‌مردم،خاڪےو متواضع...مقابل‌سختے‌ها،مقاوم‌ایستاده ...مقابل‌نامردۍ‌ها،باگذشت‌وچشم‌بستہ ...بافقرا،همنشین،بابچہ‌ها‌هم‌بازۍ. باجوان‌ها،همراه.باپیرها،هم‌دل... فرمود: _من‌وعلے‌پدران‌این‌امتیم! 🖤 🚫
ازخانہ‌ڪہ‌آمدبیرون،ڪیسہ‌اۍ‌همراهش بود.مے‌رفت‌سمت‌باغ‌ها. عـلے؏‌باغبانے‌مے‌ڪردبراۍ‌امرارمعاش خودش‌وڪمڪ‌بہ‌فقرا! یڪے‌بہ‌بارِ‌همراه‌امام‌اشاره‌ڪرد‌وگفت: _یاعلے!چہ‌چیزۍهمراه‌دارۍ؟ عـلے‌نگاهے‌بہ‌بارش‌ڪردولبخندۍ‌زد: _درخت‌خرما،ان‌شا‌اللھ نگاه‌مردمات‌ماندروۍ‌لب‌وچشم‌امام‌وبعد ازلحظہ‌اۍ‌پرسید: _درخت‌خرما؟! امام‌باهمان‌لبخندازڪنارمردگذشت. چندسال‌بعد،یڪ‌نخلستان،پاسخ‌سؤالش شد.هستہ‌هاۍ‌خرمایے‌ڪہ‌امام‌هرباربرد ومے‌ڪاشت‌وگاهے‌ڪنارش‌دورڪعت نمازهم‌میخواند. شایدخرماهایے‌ڪہ‌الان‌درمدینہ،ازدست شیعیان‌میخورۍ،خرماۍ‌نخل‌هایے‌باشد ڪہ‌عـلے؏‌بہ‌ثمرنشانده‌است. هنوزهم‌همہ‌مهمان‌سفره‌باڪرامت‌و محبت‌اویند. 🚫
_اگر‌بیست‌یاورداشتے،بجنگ. این‌راپیامبرخدابہ‌امیرالمؤمنان‌فرموده بود؛وقتے‌ڪہ‌همہ‌مدینہ‌دریڪ‌چرخش‌ عجیب،حرف‌خداورسول‌رازمین‌گذاشتند. علےراڪنارزدندوبادیگرے‌بیعت‌ڪردند. پیامبردرغدیرفریادزده‌بودڪہ‌خداعلے راانتخاب‌ڪرده‌است.درموقعیت‌هاے دیگرهم،وصے‌وجانشین‌رااومعرفے‌ ڪرده‌بود. . .🌿✨ امّاحالامردم‌بااختیارخودشان،ڪس ‌دیگرے‌راانتخاب‌ڪرده‌بودندوبہ علے‌گفتند:نہ. علے‌گفت: _خدادرقرآن‌فرموده:اگربیست‌نفر باشیدوصبرڪنید،بردویست‌نفرغلبہ مے‌ڪنید.خدایابیست‌نفر‌هم‌پیدانشد! سپس‌فرمود: _بہ‌خداسوگند،اگربہ‌اندازه‌ے‌این گوسفندان،مردانے‌خیرخواه‌خدا ورسول‌مے‌داشتم،اوراازحڪومت خلع‌مے‌ڪردم. . .امّاپیدانشد! امام‌این‌راسہ‌بارفرمودوبہ‌خانہ بازگشت. 🚫
خانہ‌بسیاربزرگ‌بودوامڪانات‌فراوان داشت.براے‌یڪے‌ازیاران‌امام‌بود. امام‌آمده‌بودبراے‌دیدنش‌ڪہ‌وسعت‌ خانہ‌درچشمشان‌نشست.نگاه‌محبتش‌ راروے‌صورت‌اوانداخت‌وفرمود: _این‌خانہ‌ے‌وسیع‌رابراے‌چہ‌ڪارے ساختہ‌اے؟مے‌دانے‌ڪہ‌درآخرت بہ‌خانہ‌ے‌وسیع‌محتاج‌ترے. دل‌صاحب‌خانہ‌لرزید. منتظرماندتا امـیرالمـؤمنـان‌علے✨ سخنش‌راتمام‌ڪند. فرمود: _اگربخواهے‌مے‌توانے‌ڪہ‌از وسعت‌این‌خانہ‌براے‌آخرتت‌استفاده‌ ڪنے.مهمانے‌بده،اقوام‌رادعوت‌ڪن، براے‌حق‌وحقوق‌مسلمانان‌وآگاهے دادن‌آنهاازخانہ‌ات‌استفاده‌ڪن. فقط‌براے‌لذت‌هاے‌شخصے‌و ڪارهاے‌خودت‌باقے‌نماند. نفس‌مردآمدودل‌وذهنش‌راه‌یافت. 🚫
✨﷽✨ دونفرۍ آمدند پیشِ زنے تا پولشان را امانت بدهند دستش. قرار هم شد هروقت دونفرۍ آمدند، زن پولشان را بدهد. مدتے گذشت. یڪےشان آمد گفت: پول را بده. _نمیتوانم بدهم. قرار بود دونفرتان باهم بیایید! _رفیقم مُرده ، از ڪجا بیاورمش؟ پول را گرفت و رفت. مدتے بعد ، آن یڪے آمد : _پول را بده . زن مستأصل و متحیر گفت : _دادم بہ رفیقت. مرد فریادش بلند شد. عمَر خلیفہ بود. رفتند پیشش براۍ قضاوت.گفت: _تو ضامنے . باید پولشان را بدهے. زن بۍپناه، سرش ڪلاه رفتہ بود و آبرویش هم... بہ علے؏ ایمان داشت. گفت : _من و این مرد باید برویم پیش اباالحسن! رفتند. علے؏ رو بہ مرد مدعے گفت: - خودتان شرط ڪردید هر وقت باهم آمدید پول شما را بدهد. پولت آماده است. رفیقت را بیاور پولت را ببر! رفت و پشت سرش را هم نگاه نڪرد. عمَر گفت : _ خدا من را بعداز علے؏ زنده نگذارد... 📚قضاوت‌هاۍحضرت‌علے؏ 🚫 ✨ نویسنده:نرجس‌شڪوریان‌فرد
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
✨﷽✨ دونفرۍ آمدند پیشِ زنے تا پولشان را امانت بدهند دستش. قرار هم شد هروقت دونفرۍ آمدند، زن پولشان
_اگر علے؏ نبود عمر هلاڪ مۍشد... این جملہ را چندبار از زبان عمَر شنیدند. اگرعلے؏نبودڪہ‌خدادنیاراهم‌خلق‌نمۍڪرد. فقط نمۍدانم چرا مردم تن بہ محبت و ولادت ڪسے ندادند ڪہ خدا دوستش دارد ! علے؏ بہترین پدر ، مہربان‌تر از مادر ، همراه مثل برادر ، همدم مثل یڪ رفیق است. علے؏ امامِ مقتدرِ مہربان استـ..! یاعلے؏🌿! 🚫