eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
••• طلبہ‌هاے جواڹ آمدهـ بودند براے 👀 از جبہہ 0⃣3⃣ نفرے بودند. ڪہ خوابیدهـ 😴بودیم دو سہ نفر بیدارم ڪردند و شروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکے!😑 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گفتند: بابا بے خیال!😏 تو ڪه بیدار شدے! نخور بیا بریم یڪے دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂 خلاصه همین طوری سے نفر را بیدار کردیم!😅😉 حالا نصف شبے جماعتے بیدار شدیم و همه مان دنبال شلوغ کارے هستیم!🤣 قرار شد یڪ نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😆 فورے پارچه سفیدے انداختیم روے محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطے 😶 خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی بچه ها و راه افتادیم. •| و زارے!😭😢 یڪے میگفت: ممد رضا ؟! نامرد چرا رفتیییے؟😱😭😩 یڪے میگفت: تو قرار نبود شهید شے! دیگرے داد میزد: دیگه چے میگے؟ مگه تو جبہہ نمرده! یڪے میکشید😫 یڪے مےڪرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕مےشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭 و شیون راه مےانداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فڪر مےڪردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖 خواندن بالای سر !😬 در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روے محمد رضا بینداز و یڪ نیشگون محڪم بگیر🤐😂 رفت گریه ڪنان پرید روی محمد رضا و گفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌🏻 گرفت که محمد رضا ازجا پرید و چنان جیغے ڪشید 😱 ڪہ هفت-هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه مےخندیدیم😬😂 خلاصه آن شب با اینکه 👊 سختی شدیم ولے حسابے خندیدیم.. 😂 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
⚪🔹⚪🔹⚪🔹⚪🔹 ⚪🔹⚪🔹⚪🔹 ⚪🔹⚪🔹 ⚪🔹 🔔💡 پیشـ آقا امامـ زمانـ بودمـ😍💔 آقا داشتـ کارامو گناهامو میدید و میکرد...🌿🌧 گفتم: آقا...😔 آقا گفت: جان آقا؟🙂 به من نگو آقا بگو ...💔 سرمو انداختم پایین...🍂 گفتم: بابا شرمندم از ...😩 آقا گفت: ... نبینم سرت پایین باشه ها...! عیب نداره بچه هر کاری کنه ... پای مینویسن...📝 میفهمی یعنی چی...؟😭😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱 @komeil3
گاهی اگه دعات‌ مستجاب‌ نشد برو‌ یه گوشه بشین ، زانوھاتو‌ بغل‌ کن‌ یه دل سیر‌‌ کن! میون‌ِ گریه ھات‌ بگو: اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
:)໒✿ یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
🌿 فصل انجماد رسیده و قلبها نیز یخ زده بود. 🌿 حیات قلب در است و آن کشته شد تا ما بگرییم و خورشید عشق را به دیدار مرده قلبهایمان دعوت کنیم و برفها آب شوند و فصل انجماد سپری شود... فتح خون، ص30 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝